کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   
درگذشت شاعر و نویسنده ای
که ده ها سال برای آزادی و عدالت قلم زد

روح الامین امینی
 
 

فیض محمد عاطفی هروی شاعر و نویسنده متعهد افغانستانی و از روشنفکران دوره ای که هر صحبتی از آزادی و هر نقدی از  حکومت ممکن بود سر کسی را به باد دهد امروز ساعت شش صبح در منزلش در مکروریان کهنه درگذشت. استاد عاطفی شاعر مجموعه آیینه محیط است که به شکل پراکنده در زمان حکومت ظاهرشاهی و بعد از آن منتشر شده است و در یکی دو دهه اخیر نیز سه بار به شکل منسجم اقبال چاپ یافته است.

آن چه را که در زیر می خوانید سال گذشته نوشته ام و بی مناسبت نیز امروز بر روی این صفحه گذاشته شود.

 

 

 

ياد از ياد رفته اي در مكروريان كهنه

واقعا دغدغه‌ي روشنفكران امروز افغانستان چيست؟ رسيدن به جامعه‌‌اي نوانديش، مدرن و توانمند؟ دولتي دموكرات، عاري از فساد و مقتدر؟ احترام گذاشتن همه به آزادي‌هاي انسان؟

با اين پرسش ها قصد دارم بگويم فيض محمد عاطفي هروي شاعر  و نويسنده‌اي كه ده‌ها سال پيش سمت مديريت مجله‌ي اردو (ارتش) را در افغانستان بر عهده داشت و خود يك فرد نظامي بود را با طرح اين پرسش‌ها روشنفكري آگاه و جسور مي‌توانيم دريابيم.

آيينه‌ي محيط نام مجموعه‌ شعر‌هاي اين روشنفكر است كه حالا پيرمردي از هشتاد سال گذشته است و در مكروريان كهنه شهر كابل شايد روزي يك بار ده‌ها سال گذشته را مرور مي‌كند با فرودهاي فراوان و فرازهاي اندكش.

آن چه مسلم است براي مردي كه زندگي‌اش در فضاي تيره و تار ده‌ها سالي كه يا در جنگ و خونريزي گذشته يا در اختناق و خفقان با انديشه‌ي بازي كه در آثارش به وضوح مي‌توان آن را پيگيري كرد امروز مرور گذشته هر چند تلخ و دشوار است اما امري اجتناب ناپذير به شمار مي رود.

اولين باري كه استاد را ديدم و اصلا مطلع شدم كه در كابل زندگي مي كند دو سه سال پيش بود دوستي زنگ زد و حين صحبت گفت راستي مي‌گويند استاد عاطفي در كابل است و شماره‌اش را در اختيارم گذاشت بعد از قطع تماس فورا شماره را گرفتم و چند لحظه بعد صدايي از پشت گوشي سلام كرد كه بعدها فهميدم همسر استاد است. بعد از معرفي و احوال پرسي سراغ استاد را گرفتم و چند لحظه بعد صداي لرزاني از پشت خط سلام كرد من هم سلام كردم و از استاد خواستم تا آدرس خانه‌ي‌شان را در اختيارم بگذارند و قرار شد بعد از ظهر همان روز به ديدن استاد بروم.

نمي دانم ساعت چند بعد از ظهر بود كه بعد از كمي پرس و جو توانستم بلاك ششم مكروريان اول را پيدا كنم و چند لحظه بعد چند ضربه‌ي كوتاه به در زدم كه پيرزني دروزاه را باز كرد. سلام كردم و با خوشرويي عليك شنيدم و مرا به اتاق استاد راهنمايي كرد و نشستيم و بعد از چندي كه استاد متوجه شد از مسير شعرها و نوشته‌هاي چند ده سال پيشش به سراغش آمده‌ام با لحني گلاآميز و در عين حال شادمانه گفت مي‌داني بعد از سي سال تو اولين كسي هستي كه به اين خاطر به سراغم آمده اي و گفت و گفت و گفت خيلي از حرف‌ها و گلايه‌هايي را كه شايد بارها در تنهايي خود تكرار كرده بود.

آيينه محيط استاد عاطفي پيش از اين هم دوبار اقبال چاپ يافته بود كه تا آن روز گمان مي‌كردم فقط يك بار چاپ شده است و استاد هم همين گمان را داشت براي اين كه من نمي‌دانستم يكي از دوستان استاد كه فعلا در اروپا به سر مي‌برد سال ها پيش آن را به چاپ رسانده است و استاد هم نمي دانست مجموعه‌ي آيينه محيط يك بار در هرات چاپ شده است. كه من همان روز دو نسخه از آن را كه يكي‌اش را از كتابخانه خود برداشته بودم و ديگرش را هم از محمد آصف رحماني (شاعر) گرفته بودم براي‌شان تقديم كردم و استاد آن قدر خوشحال شد مثل اين كه همه‌ي دنيا را برايش داده بودند.

آن روز براي استاد عاطفي گفتم كه تعداد زيادي از شعرهاي‌شان را از وقتي كه خيلي كوچك بودم از زبان پدربزرگم در خاطره دارم تا اين كه بعدها هم از روي كتابچه‌اي كه دقيقا نمي‌دانم چند ده سال پيش با قلم نوشته شده بود و از پدربزرگم بود خواندم.

از آن جايي كه مي‌دانستم هر دوي اين چاپ‌ها كم چين و حتي ناپيدا شده است همان روز به استاد وعده دادم كه اين كتاب را چاپ مجددي خواهيم كرد كه خوشبختانه به همت انتشارات فدايي هروي بالاخره چاپ و روانه‌ي كتاب خانه‌هاي دوستان شد.

عاطفي هروي از آن دسته شاعراني است كه عده‌اي از مردم و به خصوص اهالي ادبيات و فرهنگ و به شكل خاص‌تر فرهنگيان هرات بعضي از شعرهايش را در حافظه دارند. به ويژه شعرهايي كه ردپاي لهجه‌اي خاص كه عمدتا لهجه‌ي هراتي است در آن‌ها ديده مي‌شود اما تا به حال اتفاق افتاده كه اين شعرها را از زبان كسي شنيده اما بدون اين كه طرف نام شاعر را بداند و عده اي هم كه او را مي شناسند از سرنوشتش بي خبراند.

روستايي زني ز شهر هرات

جانب طفل خويش كرد طرات

از جوال دهن گره بگشود

با پس اين چنين خطاب نمود

آ جُرُ مَرگ ولِك ناپاك

مرغ پَر شي كَلَپ تو بم خاك

كيچيري‌هاي مه قناق تو شه

لككي‌هاي هفت اجاق تو شه

 

 

قسمت زيادي از تكه‌هاي اين شعر شايد در بين فارسي زبانان فقط براي هراتي‌ها مفهوم و در عين حال خيلي صميمي باشد مردمي با لهجه‌اي خاص و روان و اين شعر را شايد بتوان از بهترين نمونه‌هاي شعري با لهجه‌ي هراتي خواند.

اما از آن جايي كه استاد قسمت زيادي از سال‌هاي عمرش را در كابل سپري كرده اصطلاحاتي كه در لهجه مردم اين منطقه جغرافيايي نيز مورد استفاده داشته را نيز از نظر دور نداشته و كلمه هايي را با همان شكل بيان و مورد استفاده مردمي كه به لهجه‌ي كابلي سخن مي‌گويند مي‌توان شعرهايش گاه به وفور پيدا كرد.

او هراتي مگو اي گپا ره

در هراتت مي روم صد باره

زبان طنز آميز و نيش دار عاطفي هروي گاهي اعجاب انگيز است از اين نظر كه در مجموعه‌ي آينه‌ي محيط با شعرهاي زيادي مواجه مي‌شويم كه به شكل مستقيم قدرمتندان زمان خودش را بدون هراس هدف قرار داده است آن هم در زماني كه تعفن اختناق و خفقان آن تا به امروز هم به مشام مي‌رسد.

يك مشب رجال سست عنصر

غارت گر و حيله باز و خون خور

ابليس وشان فتنه پرداز

بي عرضه و خانمان برانداز

در رأس امور ما نشسته

دروازه عدل و داد بسته

از خون وجود ما مكيدند

در بستر نرم آرميدند

نمي خواهم بگويم نمونه چنين كارهايي را در زمان حكومت ظاهر خان (شاه وقت افغانستان) نداشتيم اما مي‌توانم به جرأت بگويم نمونه‌ي چنيين كارهايي آن هم از زبان كسي كه رسما در دايره ارتش مسووليت مجله اردو (ارتش) را بر عهده داشت به ندرت مي‌توانيم با چنين كارهايي مواجه شويم در مجموعه‌ي آيينه محيط البته همه‌ي حرف‌ها و نيش و كنايه‌ها با اين كليت هم بيان نشده و به عده اي مستقيما اشاره كرده است:

اي شاه جوان چرا به خوابي

مفتون كدام لعل نابي

***

عبدالمجيد ملت ما را تباه كرد

اين جمله را به هرو دو جهان جار مي‌كشم

من پرده پوش خاين و ظالم نمي‌شوم

چيزي كه هست بر سر بازار مي‌كشم

 

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل    ۱۳٩       سال هفتم      حوت             ۱۳۸٩  خورشیدی       مارچ ٢٠۱۱