من میخواهم خود را بشناسم
تا به بالهایم اعتماد کنم...
تیوری و نظریه جنبش زنان و یا فیمینسم هنوز در افغانستان موشکافی نشده است و جنبش فعالی بنام جنبش زنان وجود نداشته است. حرکت هایی نیز که در گذشته بوجود آمد و شرایط نسبتآ بهتری را در پایتخت افغانستان برای یک عده از زنان بوجود آورد خیلی اندک و محدود بود. در مورد حقوق زن هیچ گونه کار اکادمیک و سیستماتیک صورت نگرفته و نوشته ها و مقالاتی که درین زمینه وجود داشته، بطور شاید و باید کاربرد عملی نداشته اند. نویسنده گان ما در مورد حقوق و آزادی زن نوشته اند بدون اینکه خود تصویر روشنی از حقوق و آزادی زن داشته باشند. به عبارهء دیگر میتوان گفت که فیمینیسم در افغانستان یک پدیدهء ناشناخته شده و گنگ و حتی از نظر اکثریت جامعه منفی و مخرب است. ادعای فیمینیست بودن معادل است با تابو شکنی و مواجه شدن با سنت های قبول شدهء اجتماعی و اعتقادی. کمترین پیامدی که این
تابو شکنی میتواند داشته باشد، متهم شدن به انحراف اخلاقی است. سوال بوجود میاید که فیمینیسم چیست؟ چیگونه راهء خود را در تاریخ جنبش های زنان باز کرد و چطور میتوان آنرا در جامعهء افغانستان تعریف و تطبیق نمود؟
ژانه فریدمن در کتاب خود به عنوان فیمینیسم (2003) مینویسد " در سالهای 1969 و 1970 میلادی تظاهرات جنبش زنان که قبلآ تمرکز بر مساوات و برابری و حق رای دهی زنان داشت، فشار و دقت خود را بیشتر به مساوات در حقوق سیاسی، مسایل خانواده گی، مسایل جنسی و محیط کار معطوف کرد. فیمینیسمی که در اواخر قرن 18 برای حقوق رای دهی زنان بوجود آمده بود در قرن 19 فراتر رفته و دقت خود را بر مسایل اجتماعی زنان بیشتر نمود. چندگانه گی در هدف باعث بخش بندی های فیمینیستی شد. یکی از دلایلی که مطالعه و آموزش تیوری فیمینیزم را مشکل نموده، تقسیم بندی آن بر اساس ایدیولوژی ها و باور های متفاوت است. این باورها فیمینیسم را به سه گروپ تقسیم نموده است: فیمینیسم لیبرال، فیمینیسم مارکسیستی یا سوسیالیستی و فیمینیسم رادیکال. تاکید فیمینیست های لیبرال بیشتر به تبلیغاتی است که به
عنوان مساوات و برابری از جانب لیبرالیزم مطرح میشود. آنها خواهان تمام حقوق شهروندی بصورت مساویانه برای مرد و زن اند. فیمینیست های مارکسیست و سویالیست تمام نابرابری ها و فشارهای را که بالای زنان است، نتیجهء سیستم سرمایه داری و عدم مساوات در بازار کار و اقتصاد میدانند. فیمینیست های رادیکال تسلط مردان بر زنان را نتیجهء سیستم پدرسالاری میدانند که انگیزهء تمام مشکلات در جامعه نتیجهء همین سیستم است. از نظر رادیکال ها این سرمایه داری نیست که مسبب عدم مساوات میان زن و مرد است. البته دیدگاه های تازه تری نیز در اواخر ظهور نموده که عبارت اند از فیمینیسم پست مدرنیست و فیمینیسم روانشناسانه و غیره. 1
با در نظرداشت این سه تیوری اساسی ، جامعهء افغانستان را در کدام بخش میتوان مطالعه کرد؟ جامعهء ما هنوز نتوانسته است لیبرالیزم را تجربه کند و ضوابط اجتماعی آن بشکل ملوک الطوایفی است. از آنجاییکه یک کشور صنعتی نیست پس نمیتوان با معیار های کار و سرمایه داری و یا سیستم سوسیالیستی بررسی اش کرد. میماند بخش رادیکال یا پدر سالاری. رادیکالیزم یا افراط گرایی در افغانستان یک پدیده جا افتاده است. چه رادیکالیزم سیاسی و یا چه عقیدتی و سنتی. به همین دلیل هم بحث های فیمینیسم در افغانستان بیشتر بر محوردین و سنت میچرخد. نویسنده گان زیادی که کوشش نموده اند در مورد حقوق زن سخن بگویند، تاکید شان بیشتر بر دین و سنت های دین باوری بوده است.
اینگر ایکبوم در کتاب مفکورهء صلخواهی زنانه(1991) بعد از یک تشریح یک سلسله تلاش ها و تجربیات زیاد زنان اسکندیناوی در مقابل نفوذ کلیسا و سنت های اجتماعی ، چنین نتیجه گیری میکند که آزادی ودیعهء نیست که به آسانی بدست بیاید. سطح آگاهی زنان و فراهم نمودن شرایط بهتر زندگی خود متظمن برابری اجتماعی و شهروندی است. زنانی که وی در کتابش معرفی نموده است، صلح و آزادی را در مبدای کار خود قرار داده اند. صلح با خود و صلح با جامعهء بشری. در جایی از الین وگنر(مفکورهء صلخواهی زنانه 1991، س.141) نقل قول میکند" انسانیت باید جنگ را ریشه کن کند، قبل از اینکه جنگ انسانیت را ریشه کن کند". در کتاب وی زنان با تمام عقاید از در صلح پیش میایند و با نوشته ها و مبارزات صلح خواهانهء خود در صدد تغییر جامعه میشوند.
از تجربیات این نویسنده میشود چنین استنباط کرد که با ضدیت شدید در مقابل یک جامعهء رادیکال نمیتوان آنرا به کرنش آورد یا به عبارهء دیگر خشونت راهء حل خشونت نیست. باید برای رسیدن به هدف، تلاش و برنامه ریزی سیستماتیک صورت گیرد. در یک جامعهء که 90% آن افراط گرا است، تحت سوال قرار دادن مستقیم دین و سنت، خفه نمودن جنبش رهایی زن در نطفه است. زنان باید دنبال راه حل های منطقی تر و اصولی تر باشند. باید دریابند با کدام تعریف از فیمینیسم میتوان وارد جامعه شد و راهء تلاش برای رهایی زن را باز کرد. این کار و مبارزه حتی در کشور هایی که مهد و زادگاهء جنبش فیمینسم اند نیز ساده و آسان نبوده است.
به قول سوسن فالودی در کتاب باک لاش" جنگ با زنان" (1991) در اوایل ایجاد جنبش زنان یا فیمینیسم تظاهرات برای کار مساوی، معاش مساوی و تحصیل مساوی انعکاس چندانی در میدیا و مطبوعات نداشت. تا بلاخره زنان دست به عکس العمل هایی زدند تا بتوانند دقت مطبوعات و میدیا را جلب نمایند. سالهای 1980 جنبش زنان بیششتر با معیارات اخلاقی در جامعه محاسبه میشد و با آوردن مثالهایی از ایدس که در آن زمان تازه گی داشت، به زنان گوشزد میشد تا نقش سنتی خود را در جامعه حفظ کنند. حتی تا سالهای 1990 انحرافات اخلاقی تعبیری بود از جنبش های زنان گسسته شدن خانواده ها از هم پاشیده شدن رابطه های زناشویی به آن ربط داده میشد. دلیل آنهم این بود که زن باید بیشتر وقت و انرژی خود را صرف خانواده و همسر خود کند.2
زمانیکه در یک جامعهء قانونمند و دموکرات غرب جنبش زنان با اینهمه موانع و مشکلات مواجه بوده است پس هیچ بعید نیست که زنان افغانستان نیز با عکس العمل های خیلی شدیدتر مواجه شوند. یکی از دلایل ضعیف بودن زنان در افغانستان نیز همین ترس از جامعه و قرار گرفتن در مقابل دین و سنت است. زن افغانستان امنیت اجتماعی و حمایت قانونی را احساس نمیکند تا بتواند به راحتی از یک پدیدهء که در جامعه قبول نشده و منفی است، حرف بزند. چه بسا که خود زنان نقض کنندهء حقوق همنوعان خود میباشند. مشکل زنان افغانستان در قدم اول پایین بودن سطح آگاهی و عدم شناخت آزادی و حقوق زن است. اگر رهایی و برابری زن و مرد را به جنگ علیه دین باوری و مرد ستیزی ببریم در حقیقت جفا در حق این جنبش و حرکت خواهیم کرد. چون حتی مرد افغانستان نیز نمیداند آزادی زن چیست و یا در کل یک انسان آزاده کیست؟
زن افغانستان اگر خواهان برابری زن و مرد است، باید دریابد که تعریف این برابری چیست و چه وقت میتوان زن و مرد را برابر گفت؟ تفاوت و نابرابری زن و مرد چیست؟ آیا فقط تفاوت های طبیعی و بیولوژیکی است و یا اینکه تفاوت های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و حقوقی نیز است؟ اینها سوال هایی هستند که باید توسط خود زنان مطرح گردند، پاسخ بیابند.
منابع: