کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

محمدکاظم کاظمی

 

 

امروز سالروز خروج نیروهای روسی از افغانستان بود. و من در آن ایام این شعر را به همین مناسبت نوشته‌بودم.

 

برگرديد...

 

 

 

هلا، هلا! به كجا مي‌رويد؟ برگرديد

قدم نهيد به ميدان‌، اگر، نه‌نامرديد

كجا رويد چنين سرفكنده و خاموش‌؟

كجا رويد چنين نيمه‌جان و نعش‌به‌دوش‌؟

كجا رويد چنين خسته و عرق‌ريزان‌؟

كجا رويد چنين از ركاب‌آويزان‌؟

در اين مقابله با خشمهاي سنگ‌به‌دست‌،

چه شد مگر كه نماندست‌تان تفنگ به دست‌؟

كدام صخره مگر پايمالتان كرده‌است‌؟

كدام صاعقه آيا زغالتان كرده‌است‌؟

ز دست‌، بيرقتان را كدام طوفان برد؟

ز دشت‌، خيمةتان را كدام آتش خورد؟

عذاب راه ندانسته و ركاب زديد

حساب موج نكرديد و تن به آب زديد

نديده رنج صحاري و رهسپار شديد

نخوانده رمز سواري‌، چرا سوار شديد؟

هزار صخره در اين كوه پاي مي‌شكند

هزار درّه در اين ره سوار مي‌فِكَند

هزار باد از اين دشت خاك مي‌روبد

هزار سيل در اين عرصه پاي مي‌كوبد

هزار رهرو گستاخ‌، خاك خورد اينجا

هزار قافله از درد جان‌سپرد اينجا

هزار جمجمه اينجا نشسته بر خاك است‌

كه يادگارِ ز ره‌ماندگان بيباك است‌

q

هلا، هلا! به كجا مي‌رويد؟ برگرديد

قدم نهيد به ميدان‌، اگر، نه‌نامرديد

قدم نهيد، قدم‌، گر به پاي ماندستيد

برآوريد نفس‌، گر هنوز هم هستيد

اسفند

 

 

************

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ٤٤                     سال دوم                          فبروری/ مارچ۲۰۰۷