کابل ناتهـ، Kabulnath
|
استاد واصف باختری
از خط آخر
به آن بی خونبها ماتم که شبگردی صدایش کرد گلوگاهش برید و بر سر راهی رهایـــــــش کرد بر آن نخل ز پا افتاده باید آفرین گفتـــــــــــــن که نفرین ها شنود از باغبان اما دعایش کــــــرد کبوتر های دشتی آشیان بر کهکشان سازیــــــد من آن مرغم که نتوان با پریدن آشنایش کــــــرد پرستوییست پیکان خورده در این آشیان ای وای که بال زخمی او تا سزا ها را سزایش کــــــــرد گل آواز چون در بیشهء سر نیزه ها خشکــــــید سکوت سایه گستر همسرای با نوایش کـــــــــرد
سرانجام گوزن پیر در خون خفته را بنــــــــــگر که تنها آهوی تصویر شیون در عزایش کـــــــرد
************ |
بالا
شمارهء مسلسل ٤٤ سال دوم فبروری/ مارچ۲۰۰۷