کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سلسله ی  خرابات و خرابات نشینان کابل که به صورت مسلسل در مجله ی آشیان منتشره ی شهر تورنتوی کانادا در اخیر هر ماه به چاپ می رسد، به علت استقبال نیک هموطنان گرامی، همزمان از طریق سایت های انترنتی آشیان و کابل ناتهـ نیز در خدمت علاقمندان قرار داده می شود. دانشمندان و صاحبنظرانی که در مورد بحث های این سلسله گفتنی، تصحیح و یا اضافاتی دارند، میتوانند از طریق ایمیل با نویسنده ی آن جناب داکتر اسدالله شعور به این آدرس assadullahshour@gmail.com به تماس گردند. کابل ناتهـ

 

داکتر اسدالله شعور

 

 پیشآهنگان خرابات

 

بخش نخست

 

نگاهی انتقادی بر روایت عام «طلایه داران خرابات»    

 کسانی که طی نیم قرن گذشته در باره ی خرابات و خراباتیان نوشته هایی به چاپ رسانده اند، بیشتر بر روایات شفاهی آن عده از سالمندترین هنرمندان خرابات استناد جسته اند که به سبب کبر سن و خطای حافظه و یا برای بزرگ نشان دادن نقش خانواده های خویش در تعمیم دانش موسیقی در افغانستان معاصر، به ارائه ی معلومات نادرست پرداخته و تا به اکنون سبب سردرگمی پژوهشگران داخلی و خارجی گردیده اند.
نخستین کسی که
 با اشاراتی مختصر گروه هنرمندان هندی وارد شده به افغانستان در عهد امیر شیرعلی، آنان را پیشآهنگان خرابات وانموده است، نطاق و روزنامه نگار معروف کشور جناب کریم روهینا بود که در سلسله مقالاتی زیر عنوان موسیقی افغانستان در چند شماره ی سال سی و یکم مجله ی پشتون ژغ (١٣٤٩) ارگان چاپی رادیو افغانستان به نشر سپرد.١ و درست یک سال پس از آن زنده یاد غلام عمر شاکر که تازه مسؤولیت مجله ی لمر را به عهده گرفته بود و آن ماهنامه را از نشریه ی سیاسی به یک مجله ی فرهنگی مبدل ساخته شعار خدا، شاه، وطن را از روی جلد آن برداشت؛ در فکر بازشناسی مفصلتر پیشآهنگان خرابات گردیده، در شماره های دهم و یازدهم  سال ١٣٥٠ آن ماهنامه زیر عنوان خرابات و خراباتیان٢ و باز به سوی  خرابات٣ مقالاتی نوشت که عمده ترین معلومات آنها را از استاد محمدنبی نتو و استاد یعقوب قاسمی نقل قول نموده بودند و به همین ترتیب آصف قاسمی پسر دیگر زنده یاد استاد قاسم در شماره ی دوم سال ١٣٥١ آن مجله نکات دیگری را درین رابطه یاددهانی نموده، پدر خویش را «مؤسس موسیقی افغانی» عنوان داده است.٤

            پژوهشگر گرانمایه عبدالوهاب مددی یگانه هنرمند اهل قلم در رادیو افغانستان بود که خاطرات، زنده گینامه و نظریات هنرمندان موسیقی کشور را در ایام کارشان در رادیو افغانستان و اتحادیه ی هنرمندان، بیهقی وار به روی نوار و صفحات کاغذ ثبت می کرد و پیوسته به نشر می سپرد، تا اینکه صورت منسجم آن را در سال ١٣٧٨ش در هیأت کتابی زیر عنوان سرگذشت موسیقی معاصر افغانستان در ایران به نشر رساند. چون جناب ایشان گفته های هنرمندان را با کمال امانتداری درج این کتاب خویش کرده و خود درباره ی صحت و سقم آنها کمتر اظهار نظر نموده اند، لذا نتیجه آن شده است که مقداری معلومات نادرست و دور از حقیقت درباره ی پیشآهنگان خرابات و ترویج مکتب موسیقی حضرت امیرخسرو بلخی دهلوی در افغانستان، در کتاب ایشان نیز راه یابد و پس از آن هرچی نوشته یی را که درین زمینه می بینیم، به این کتاب استناد جسته اند و یا اینکه اغلب دست اندرکاران رسانه ها و قلمبدستان پخته خوار بدون ذکر منبع به تکرار همان گقته ها پرداخته اند؛ و به این ترتیب روایات نادرست مذکور همچون نظر پذیرفته شده و عام ترویج یافته اند.
این مطالب که صرف پاره یی از حقایق را در بر دارند، ولی بیشترین بخش آنها برعکس با اسناد و رویدادهای تاریخی برابر نمی آیند، چنین است :  

            « روایت است که مقامات هند برتانوی در سفری که امیر شیرعلیخان در سال ١٢٤٨ش به آن کشور نموده بود، به میزبانان امیر هدایت داده بودند تا آنچه از وسایل تفریح و تفنن در حین سفر مورد علاقه ی امیر افغانستانی قرار می گیرد، به عنوان تحفه پیشکش او شود. از چیزهایی که امیر را در آن سفر خوش آمد و بنابرین به او پیشکش گردید، یکی هم گروهی از هنرمندان هندی بود که همراه با او و یا به تعقیب وی وارد کابل شدند. بر اساس یک مصاحبه ی استاد نتو که در سال١٣٥٠ش در مجله ی لمر به چاپ رسیده است، هنرمندان آتی الذکر پس از سفر امیر شیرعلی خان به هند، از آن کشور وارد کابل شدند :

            میا سمندرخان (پدرکلان استاد نتو) ، استاد سایین گوندکلی خان، میا مهتاب خان، استاد گامو خان (پدرکلان مادری استاد سرآهنگ) و نته خان آوازخوان. برپورخان، طالعمند، استاد کریم بخش و خدابخش (پدرکلان پدری استاد رحیم بخش) طبله نوازان. رنگ علی رباب نواز، استاد محمداکبر (پدرکلان مادری رحیم بخش)، راجی و قندو سارنگ نوازان و خانم مینا آوازخوان. این هنرمندان هندی برای نخستین بار در تاریخ موسیقی افغانستان حدود بیش از یک قرن پیش راگ خوانی، دربت خوانی (منظور دهرپد است ا. ش.) و ترانه خوانی را که انواع معروف موسیقی کلاسیک هند بودند، در دربار امیرشیرعلیخان به اجرا در آوردند و در ضمن عده یی از سرداران و شهزاده گان نزد ایشان شاگرد موسیقی شدند. پیش از آنکه هنرمندان هندی وارد افغانستان شوند، موسیقی خراسانی که در بیشتر مصاحبه های استادان موسیقی از آن به نام موسیقی ایرانی یاد شده است، در کشور ما ـ به ویژه در شهرهای بزرگی همچون کابل، قندهار و هرات رایج بود ـ چنانکه هنرمندان پرآوازه یی همچون رجب هراتی،  سید قریش، حیدر نمدمال و آکه عبدالرحمان بدخشی ـ که همراه با پنجتار آواز می خواند ـ  همزمان با هنرمندان تازه وارد هندی هنوز هم در دربار آوازخوانی می کردند.

            هنرمندان هندی در آغاز ورود به افغانستان در بالاحصار کابل مسکن گزین شدند و بعد در کوچه ی خواجه خردک در نزدیکی بالاحصار منازل رهایشی برای شان ساخته شد و در همین محل بود که آنان شاگردانی گرفتند و به تدریس موسیقی مشغول شدند، معهذا ، هنوز موسیقی هندی عمومیت نداشت، و به جز از دربار و یا مجالس شهزاده گان و سرداران شنیده نمی شد؛ زیرا در عرف آن وقت این کار بدعت شمرده می شد. و این دسته ی هنری تازه را مردم به دیده ی نفرت می نگریستند. حتی از خوف اینکه مبادا ایشان از جانب مردم مورد حمله و تجاوز قرار گیرند، به خاطر حفظ جان شان دولت در محل سکونت آنان پهره هایی مقرر کرد و در روزهایی که هنرمندان به دربار خواسته می شدند، فیلهایی را حاضر می کردند و استادان را با آلات موسیقی شان سوار فیلها و از طریق کوچه ی غرغره به دربار می بردند.

            در زمان امیر عبدالرحمن خان موسیقی قدری عامتر شد و به خارج دربار نیز راه پیدا کرد،  چنانکه در مجالس و میله هایی که توسط سرداران و میرزاهای معروف و برپا می شد، هنرمندان نیز حضور داشتند و در بسا موارد از صبح تا به شام و یا از سر شب تا سپیده دم ساز و سرود آنها ادامه می یافت.

            بعد از اغتشاش نورستان در ١٢٧١ش یک عده زن و مرد به کابل اسیر آورده شدند. درآن میان زن زیبایی به نام گلشاه نیز بود که او هم نزد استاد میا سمندرخان شاگرد شد. زن دیگری موسوم به صوبی که خواننده بود، نیز به کابل آمد که دخترش دیتو نیز آوازخوانی میکرد، ولی دیتو زن عابده و پرهیزگاری بود که مخصوصاً به زیارت ها علاقه ی خاصی داشت، چنانکه زیارت چهارده معصوم را در کابل همین زن آباد کرد. دو زن آوازخوان دیگر به نامهای کاکل و گوهر در همین زمان از هند به کابل آمدند؛ گوهر در پهلوی آواز خوش از زیبایی نیز بهره ی زیادی داشت، که بعد ها سردار امین خان در قندهار با وی ازدواج کرد.

            ستارجو پدر استاد قاسم از کشمیر و عطا حسین پدر استاد غلام حسین از لاهور به کابل آمدند و درینجا متوطن گردیدند. استاد غلام جیلانی سارنگ نواز (مامای استاد غلام حسین) استاد قربانعلی آوازخوان (پدر استاد نتو)، کریم حسین (برادر استاد غلام حسین) نیز از جمله ی هنرمندان و استادان معروفی بودند که در همین زمان از هند وارد کابل شدند و با ورود اینان  موسیقی هندی رنگ و رونق تازه یی به خود گرفت و کوچه ی خواجه خردک که صرفاً هنرمندان موسیقی در آن سکونت داشتند، به نام کوچه ی خرابات و یا گذر خرابات شهرت یافت که تا امروز به همین نام معروف است.»٥

            با آنکه دو سال پیش در مقاله ی بابه نتو اصیلترین هنرمند خراباتی منتشره ی شماره های ٣٠ و ٣١ مجله ی آشیان بر برخی از نکات نادرست این گفته ها انگشت گذاشته در مورد آنها روشنی مختصری انداخته شده بود.٦ باآنهم جا دارد که درینجا به اندک تفصیل به آنها بپردازیم تا علاقمندان تاریخ موسیقی معاصر کشور خویش را به واقعیات رهنمون شده باشیم.

            ١ ـ  تحفه دادن هنرمندان موسیقی به امیر شیرعلی حرفیست نادرست، زیرا عصر برده گی مدتها پیش از سفر او به هندوستان پایان یافته بود و هنرمندان هندی نیز در حالت برده گی بسر نمی بردند تا کسی آنها را به مثابه «وسایل تفریح» به دیگران تحفه بدهد. هرچند درین هنگام استعمار انگلیس در سرزمین هند فرمان میراند، ولی هیچ قانونی که مؤید تحفه دادن انسان هایی به انسان دیگر باشد، در آن عهد سراغ شده نمی تواند. با آنکه سلاطین شرقی در گذشته های دور هنرمندان دربار خود را به دربار های دیگر به عنوان هدیه می فرستادند که آنهم به اثر خواهش دربار های زورمند از کمزوران صورت می گرفت؛ چنانکه نایک بخشو به خواست سلطان بهادر گجراتی از دربار راجه کیرت مرزبان کالینجر به گجرات رفت و میا تانسین به خواهش جلال الدین محمد اکبر از دربار رامچند بگهیله راجای پتهه و قلعه ی باندهو به اکبرآباد (آگره) رفته بود.٧ ولی در زمان مورد بحث ما این عمل به هیچ وجهی متصور بوده نمی تواند. دو دیگر اینکه هنرمندان یاد شده به هیچ روی نخستین هنرمندانی نیستند که نظام و مکتب موسیقی حضرت امیر خسرو بلخی دهلوی را وارد افغانستان نمودند، زیرا طوریکه در بخش تاریخ خرابات دیدیم هنرمندان هندی، سندی و کشمیری در روزگار تیمورشاه و پسرانش و حتی پیشتر از آنها در کشور ما وجود داشته اند که اشاره های عطامحمد شکارپوری در تازه نوای معارک و شواهد کتاب مجموعه ی مقامات دلگشا و مسرت افزأ وجود هنرمندان آن سرزمین ها را در کابل، قندهار و هرات در دربار های وزیر فتح خان، شاه محمود سدوزایی و شاه شجاع نشان می دهد و از طرف دیگر به استناد گفته های هنرمند معروف هند استاد بړا غلام علی خان، پس از انقراض سلطنت دهلی عده یی از هنرمندان دربار بهادرشاه ظفر به دربار کابل پناه آورده بودند و به اساس  نوشته ی حافظ نورمحمد کهگدای هنرمندان هندی پیش از سفر امیر شیرعلی به هند نیز به کابل در رفت و آمد بوده اند که پیاری یکی از نمونه های آنست. پس تکلیف هنرمندان وارد شده در کابل پس از سفر پادشاه یادشده به هند چیست؟

            در مورد ورود هنرمندان هندی به کابل که پس از سفر پادشاه یاد شده به هند صورت گرفته بود، هیچ سندی نوشتاری ایکه پیش از مقالات کریم روهینا به نگارش درآمده باشد، به ملاحظه ی نگارنده ی این سطور نرسیده است؛  طوریکه میرزا یعقوب علی چنداولی (خافی) که از میرزایان مقرب دربار امیر شیرعلی بود، در کتاب پادشاهان متأخر افغانستان نوشته است امیر یادشده دستور داده بود تا جریان سفر او را همه روزه ثبت روزنامچه یی نمایند که بعد ها او خود جریان این سفر را از روی همان روزنامچه درج اثر تاریخی خود کرده است٨ او با آنکه درین کتابش به بسیاری از جزئیات این سفر پرداخته، ولی حتی اشاره یی نیز به موضوع هنرمندان ندارد. او صرف از دعوت امیر و همراهانش به تماشاخانه ی لاهور یاد نموده که در آن هنرمندان اروپایی هنرنمایی می کردند و به احتمال قریب به یقین سرکسی بوده است نه نمایش موسیقی.٩ ولی در گفته های شفاهی هنرمندان سالخورده ی خرابات اتفاق نظر وجود دارد که جد یا جد اعلای بسیاری از آنها در همین برهه ی زمانی وارد کابل شده اند و همین اتفاق نظرست که موضوع را به اثبات می رساند، ولی اینان نخستین هنرمندان هندی نیستند که وارد افغانستان امروزی شده و نظام موسیقی هند و افغانی را درین سرزمین با خود آورده اند. به گونه یی که می دانیم امیر شیرعلی شیفته موسیقی چی که دلبسته گی خاصی به نوا های موزون داشت. حکایت نشستن چندین روزه ی او در مجلس موسیقی را در فصل تاریخ گذر خرابات از قول زنده یاد کهگدای نقل کردیم و حکایت دیگری را که استاد احمدعلی کهزاد در کتاب بالاحصار کابل و پیشآمدهای تاریخی آورده اند، شیفته گی او را به آوا های موزون طبیعی نیز نشان می دهد.

            زنده یاد کهزاد به نقل از یادداشت های محمدعباس پسر رحمت الله محمدزایی که از اجیران انگلیس ها بوده، مدتی در کابل میزیست، می نویسد که امیر شیرعلیخان بعضاً شامگاهان و یا شبانه در کنار ارسی سراچه ی خاص حرمسرای خود می نشست و از خوانش بقه های خندق بالاحصار حظ می برد. چون نایب محمدعلم حکمران بلخ ازین علاقمندی امیر به آواز بقه ها آگاهی یافت، تعداد زیادی از بقه های بلخی را در چند کوزه انداخته با خود به کابل آورد و به خندق بالاحصار انداخت، زیرا این بقه ها نسبت به بقه های کابل بهتر می خواندند. ١٠

            میرزا یعقوب علی خافی که در مدت هفت سال حکمرانی محمد علم با او و یا در ادارات مربوط وی مشغول کار بود، این مطلب را به تفصیل تمام آورده و می نویسد که « روزی امیر شیرعلی در سراچه ی بالای چمن (منظور نیزار کول بالاحصار است) نشسته با بزرگان صحبت می کرد. اتفاقاً بقه های چمن به خواندن بودند. قضا را بنده گان سرکار متوجه شد که پست می خوانند. به مجلس مرحمت کردند که بقه های کابل آواز بلند ندارند. بقه های قندوز و غوری عجب خواندن و آواز بلند دارند، گویا سخن می زنند. اهل مجلس تصدیق کردند. شخصی از بزرگان مجلس که با نایب محمد علم بیشتر دوستی و محبت داشت همین فقره را به نایب خط فرستاد. محمد علم ششصد کوزه از بقه های قندوز و خان آباد و غوری (را به طور) خفیه در چمن کابل فرستاد و به معرفت دوست جانی، شب در چمن سرداده شد که کسی آگاه نشد.اتفاقاً روزی سرکار اقدس به طریق ماموری در سراچه ی مقرری نشسته، صحبت می کرد که آواز بقه برآمد، مگر به طرزی دیگر. بنده گان سرکار متعجب شده، از منشی میرزا محمد حسن خان دبیر سؤال کرد که بر خلاف همه وقت آواز بقه می آید، گویا بقه ی غوری و قندوزی باشد. شخص هنرمند که این کار از وی صادر شده بود، عرضداشت کرد که شاید اینکار از نایب محمد علم باشد، دیگران قول رفیق خود را تصدیق نمودند.» ١١ یعقوب علی خافی در ادامه می افزاید که محمد علم در طول سالیان حکمروایی خود در شمال دست تعرض و تجاوز بر دختر و پسر مردم دراز کرده بود، تا اینکه اوزبیکان آن دیار به ستوه آمده، به امیر شکایت بردند؛ ولی ششصد کوزه ی بقه جلو چشم امیر را گرفته به عرض ازبکان ستمدیده ترتیب اثری نداد.

            این حکایت خاطره ی نخستین سفر به قلعه ی تاریخی بلخ را در ذهن نگارنده تداعی می کند که یکی از همراهان آن سفر جناب میر محمد سعید (فعلاً مدیر البسه در تلویزیون ملی) در اثنایی که از کنار برکه یی در نزدیکی های قلعه ویرانه ی بلخ می گذشتیم، رو به نگارنده ی این سطور نموده به شوخی گفت : از کابل تا به اینجا از بس باختر تاریخی و سرزمین بخدی گفتی کله ی همه ی ما را گگنس و گیچ ساختی؛ حالا بشنو که حتی بقه های بلخ نیز به زبان باختری آواز می خوانند. چون اندکی دقت کردم متوجه شدم که به راستی خوانش بقه های آن برکه شباهت کمتری با آوازخوانی بقه های کابل داشت. ازینرو روایت بالا مقرون به حقیقت می نماید.

            بهر روی چون امیر افغانستان به موسیقی علاقه یی وافر داشت، شاید در مجالس خصوصی مخصوصاً طی هجده روز اقامت در لاهور، هنرمندان آن سامان را پذیرفته باشد و آنان نیز به سبب بخشش های بیدریغانه ی امیر به اهل حرفت و صنعت لاهور ـ که خافی بارها از آن یاد کرده است ـ شایق مهاجرت به کابل شده باشند. و این مهاجرین شامل هنرمندان نامور و پایه یک موسیقی آن دیار نیز نبوده است. زیرا آنان در سرزمین خود صاحب دم و دستگاهی بودند و ضرورتی به ترک زادگاه شان نداشتند. اگر ناموران موسیقی شامل این گروه ها می بود، مؤرخین به صورت حتمی از آنها یادآور می شدند.

            نکته ی مهم دیگر آنست که درست هفت ماه پس از روز آغاز سفر امیر شیرعلی به هند، در یک مهمانی بزرگ و رسمی دربار، هنرمندان هندی برنامه ی موسیقی اجرا کردند که همه راگ ها و اصطلاحات هندی موسیقی آن محفل برای یک تاریخ نویس و عالم دینی که لقب مولوی را نیز در پهلوی نام خود دارد، به کلی آشنا بوده است، چنانکه او شرح این مجلس را با مصطلحات هندی موسیقی در همان آوان ثبت کتابش نموده است. این واژه ها برای کسانی که اهل فن نیستند، بسیار ثقیل و نامأنوس نیز هست؛ آیا موسیقی هندی به چنان سرعتی در بین مردم شایع شد که در سه، چهار ماه پس از ورود هنرمندان هندی به کابل، حتی مولوی یی نیز با آنها آشنا گردیده بود ؟ در حالیکه جناب مددی از بطی بودن تعمیم هنر اینها در بین مردم صحبت نموده به آن تأکید نیز دارند.

     طوریکه می دانیم امیر شیرعلی به روز چارشنبه ٥ ذیقعده ١٢٨٥ق مطابق ١٧ فبروری ١٨٦٩م. کابل را به قصد انباله ترک گفت ١٢ و درست هفت ماه پس ازآن روز در روز جمعه پنجم جمادی الاول ١٢٨٦ق مطابق سیزدهم اگست ١٨٦٩م شهزاده توره پسر امیر بخارا به رسم اعتراض به سیاست تسلیم طلبانه ی پدرش در برابر قوای روس، با بیشتر از یکصد نفر از همراهان خود به خاک افغانستان پناهنده شد و از طرف شهزاده محمد یعقوب، برادران امیر ـ محمد اسلم و محمد حسین ـ و چهار فوج پیاده و چهار ضرب توپ مورد استقبال قرار گرفته، در باغ شاهی واقع ده افغانان مسکن گزین گردید. پادشاه افغانستان برعکس برخورد توهین آمیز پادشاه بخارا در زمان پناه بردن پدرش امیر دوست محمد به آنکشور، شب جمعه یازدهم آن ماه، شهزاده توره و همراهانش را در قصر شاهی بالاحصار دعوت داده، به شهزاده گان و برادرانش نیز دستور داد که همه این مهمانان ارجمند را ضیافتی در خور ترتیب دهند؛ چنانکه فردا شب آن شهزاده محمد یعقوب در باغ بابر، به تاریخ شانزدهم ماه دیگر (جمادی الثانی) محمد اسلم در باغ بالاحصار و به تاریخ دهم همان ماه ولی محمد لاتی (برادر دیگر امیر) در سرای خود دعوت های شاهانه یی برای او ترتیب دادند. مولوی نورمحمد نوری قندهاری مؤلف گلشن امارت در مورد مهمانی امیر نوشته است که : «اهل طرب از نغمه های هندی «عشاق» را آواره ی هامون «حجاز» می نمودند» و بعد این نظم را که به احتمال قوی سروده ی خود اوست، می آورد :

مــطـــرب دلـــنــواز اهـــل عــشــاق

خـــنــجــرش یــــاد دار روز وثـــــاق

چــشـــم جــادوی نــیــمـخــوابـــش را

زلـــف هـــنــدوی نــیـــم تـابـــــش را

از دل عـــاشــقــان ربــوده شــکـیــب

زاهــدان را بـه غــمــزه داده فــریــب

خـال مشـکـیـن به طرف نـوشـین لـب

زنـــگـــی مــســت در حـــجـاز عـرب

تــنـگ شــکــر دهـــان شـــیــریــنـش

نـار پــسـتــان، بـــدن بـــلــوریــنـــش

لـعـبـتــی نــازنــیــن ســــیـــم انـــــــدام

رخ و زلـفـش چـو مــاه و هـالـه تـمـام

غـبـغــبـش چـــون هـــلال یـکـــروزه

ابــروانــــــش کـــمــــانِ زه کــــــرده

 

چـون بـه وقــت ســمـاع خـنـده زدی آتــش انـــدر زنـار و خـــرقـــه زدی طـبـله و چـنــگ و بـربـط و تـنــبــور مـطـرب سـیـمــتـن ز جـان مـنـــظـور همه در رقص و در سـمـاع و ســرود زهـره در آســمان از آن خـوشــنـــود گـبـری و جوگ و دیس و جـنـجـوتـی ســورت و بـــروه و ســـری، تــودی خوانده هریک به جای خویش روان عـاشـقــان را ز نــو رسـانــده روان پــر هــمـی گــفــت مــرهــم جانــهـا تــال مـی کـــرد ســوخــتــه دلـــهـــا رقــص کــرده تــرانـه یی می گـفــت در نـاســفــته را هــمـی می ســـفــت پــوربـی خــوانــد جـان مــشــتـاقــان تـان بـنـمـود صـبــر بــرده ز جــــان تـپــه سـر کـرده، ریـخـتـه می خوانـد نـه قــرار و نـه صـبـر دل مـی مــانـد آن بــلاول کـه روح عــشـــاق اســت مـقـــیــد را دلـــیـــل اطـــلاق اســـت از زبــان فــصـــیـح و شـیـریـــنــش وز ادا و صــــدا و تـــمــکـــیــنــــش از دل بـــیــــــدلان ربـــوده قــــــرار در دل زاهــــدان فـگـــنـــده شــــرار نــت رنـگــیــــنــی کـیـا و کها بــولا ســامــعــان را بــه وجــد  داد صـلا ســارگـم هــوش عـــاقــلان می برد گــنــکــری عــقــل زاهـدان می برد دهـــرپـد و ســم چـنـان ادا می کـرد راز عــشـــاق بــرمــلا مـی کــــرد جـنــگــلــه طـوطـی شـــکــرخـا را صــیــد مـی کــرد بــلـکـه عـنـقـا را از کـنــوزش دل شــکــســتـه ی مـا مــرهــم تــازه یـــافــــت از آســـــا بـیـتـی اش از انـیــن جـان خوشــتـر گــوری از قــنـد مـصـر شــیـرینــتـر روح مـــن تـازه شــــد ز لاچـــاری زاهـــدان در بـــــــــلا ز آســـاوری از کبسـت، کـارده، بهباس و تلنگ جـوگی و بــرهـمـن نشــسته گـرنگ از خـیـالــش، خـیــال عــالـم نـــور   و ز جـمـالـش کـمـال حق به ظـهـور١٣
 

            چنانکه می بینیم مولوی نوری درین قطعه اسامی دو مقام، یک اصطلاح، دو نوع آواز موسیقی خراسانی و نام های سه نوع ساز افغانستان را یاد نموده است، در حالیکه از یک نوع ساز هندی، چار اصطلاح تکنیکی موسیقی، چار نوع مختلف خواندن هندی و بیست و دو راگ نام می برد.  آیا می توان تصور کرد که آن هنرمندان طی دو، سه ماه هنر موسیقی هند و افغانی را با اصطلاحات هندی به چنان سرعتی در کابل ترویج دادند که مولوی نورمحمد نوری تا این حد به آن آشنایی یافته بود ؟ طبعاً چنین نیست. حتی نیم قرن پیش از آن، هنرمندان دربار شاه شجاع در پهلوی مقامات خراسانی راگ های هندی را نیز با مهارت به اجرا می گرفتند. شاهد قول ما کتاب مجموعه ی مقامات دلگشا و مسرت افزاست که در حقیقت دفتر مدون اشعار انتخابی یکی از آوازخوانان دری زبانست که برای خوانش در چوکات این راگ ها و مقامات برگزیده شده و تدوین یافته است. درین کتاب اشعار شعرای متقدم و معاصر مدون به شمول چندین پارچه از سروده های خود شاه شجاع برای خواندن در پنجاه و یک راگ و مقام گردآوری شده که شامل راگ ها و مقامات زیرین می باشد :
چارگاه، رامکلی، بهباس، بهیروی، دیوگندهار، بلاول، عراق، نوروز صبا، تودی، جنجوتی، حسینی، سندهوری، اساوری، جزونتی (شاید جیجیونتی)، لاچاری، نوا، سارنگ، تلنگ، عشیران، نوروز عجم، زنگوله، نوروز عرب، پهلوی، للت، دهناسری، شهناز، عزال، جنگلا، اوداسی، سیری، پوربی، گوری، سه گاه، کوهی، گبری، کلیان، پنجگاه، راست کشمیری، ملهار، نیریز، دیوگری، ادانه، بیهاگ، کانهرا، دوگاه، کمانچه (شاید کهماچ)، بیات، رهاوی، سورت، سونی و پرج.١٤

            چنانکه می بینیم، بر اساس این سیاهه هنرمند صاحب این دفترچه، نزده مقام خراسانی و سی و دو راگ هندی را در دربار شاه شجاع می خوانده است و از شیوه ی تدوین اثرش نیز پیداست که او خود دری زبان بوده است نه هندی و درین دفتر تقریباً همه اشعار زبان دری را گردآورده، برای هر راگ و مقام ده تا سی پارچه شعر را به تفکیک تال های خوانش شان تدوین نموده است.

            این اسناد مکتوب به وضاحت کامل نشان می دهند که هنرمندان مهاجر هندی در عهد امیر شیرعلی به هیچ وجهی نخستین گروه چنین هنرمندانی نیستند که وارد افغانستان شده اند و موسیقی مکتب حضرت امیر خسرو را نیز اینها با خود به افغانستان نیاورده اند.
پس گفته های استاد نتو و استاد یعقوب قاسمی و دیگران را چنین باید تصحیح نمود که گروه هنرمندان وارد شده در عهد امیر شیرعلی کسانی بودند که گذر خواجه خردک را به محله ی خرابات مبدل ساخته، آنجا را به شکل مرکز عرضه ی خدمات موسیقی درآوردند و از آنجاییکه بیش از نیم قرن خانه جنگی و تجاوز استعمار انگلیس بدترین ضربه ها را به فرهنگ ما وارد آورده بود که از جمله با وفات هنرمندان بزرگ و استادان موسیقی کابل، جنگ های پیهم و خانه برانداز زمینه یی را برای تربیت و تبارز موسیقیدانان و استادان جوان باقی نگذاشته بود و در چنین حالتی که هنر موسیقی رو به فتور می رفت، هنرمندان تازه وارد که عرصه را تقریباً خالی یافته بودند، اساس مکتب نوینی را در موسیقی بنیاد نهادند که از یک سو به ضرر موسیقی علمی و هنر دوهزارساله ی کشور ما تمام شد ـ زیرا به آهستگی بساط آن را از کابل برچیدند ـ و از سوی دیگر مکتب حضرت امیرخسرو را که موسیقی نیمه هندی و نیمه خراسانی بود، ابتدأ در شهر کابل و به تدریج در سرتاسر کشور ترویج دادند.

 

«بحث ادامه دارد»

 

سرچشمه ها :

 

١ ـ روهینا، کریم. موسیقی در افغانستان. پشتون ژغ. ٣١/ ٣. کابل : رادیو افغانستان. ثور ١٣٤٩.  ص ١٢.

   ـ روهینا، کریم. موسیقی در افغانستان. پشتون ژغ. ٣١/ ٧. کابل : رادیو افغانستان. سرطان ١٣٤٩.  ص ٢١.

٢ ـ شاکر، غلام عمر. خرابات و خراباتیان. لمر : ٢ / ١٠. کابل : وزارت اطلاعات و کلتور. سرطان ١٣٥٠.  ص ١٥.

٣ ـ شاکر، غلام عمر. باز به سوی خرابات. لمر :  ٢ / ١١.  کابل : وزارت اطلاعات و کلتور. اسد ١٣٥٠.  ص ٢٤.

٤ ـ قاسمی، آصف. توضیحی در باره ی خرابات.  . لمر. ٣ / ٢. کابل : وزارت اطلاعات و کلتور. ١٣٥١ش. ص ٢٤.

٥ ـ  مددی، عبدالوهاب. سرگذشت موسیقی معاصر افغانستان. تهران : حوزه ی هنری سازمان تبلیغات اسلامی. ١٣٧٥. صص ١٠٩ ـ ١١١. 

٦ ـ شعور، داکتر اسدالله. بابه نتو اصلیترین هنرمند خراباتی. آشیان. ٢/٣٠ و ٣/ ٣١. تورنتو : مرکز طرح و نشر آشیان. میزان و عقرب ١٣٨٤. صص ٢٢ ـ ٢٤  و ٢٢ ـ ٢٥ و٣٣.

٧ ـ راسخ، عنایت خان. ذکر مغنیان هندوستان بهشت نشان. به تصحیح سیدعلی حیدر نیر. پتنه : اداره ی تحقیقات عربی و فارسی بهار. (ب.ت.) صص ١٢ـ ٢٣.

٨ ـ خافی، میرزا یعقوب علی. پادشاهان متأخر افغانستان. چ ٣ . کابل : بنگاه انتشارات میوند. ١٣٨٣. ج٢ . ص ٤١٩.

٩ ـ همانجا. ص ٤٢٢.

١٠ ـ کهزاد، احمدعلی. بالاحصار کابل و پیشآمدهای تاریخی. چ ٣. کابل : بنگاه انتشارات میوند. ١٣٨٣. ج٢ . ص ٥٦٦ .

١١ ـ  پادشاهان متأخر افغانستان. ج ٢. صص ٤١٣.

١٢ ـ نوری، مولوی نورمحمد. گلشن امارت. چ ٢. کابل : بنگاه انتشارات میوند. ١٣٨٢. ص ٢٥٣.

١٣ ـ گلشن امارت.  صص . ٢٦٣ ـ ٢٧٠.

١٤ ـ مؤلف نامعلوم. مجموعه ی مقامات دلگشا و مسرت افزأ. نسخه ی خطی شماره ٤٠١ کتابخانه ی گنج بخش اسلام آباد پاکستان. ص ٣١.

 

************

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ٤٤                     سال دوم                          فبروری/ مارچ۲۰۰۷