کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

يادنامه در بيست سال نبود استاد رفيق صادق

 

 

 

مردي که خود ميگريست و ديگران را ميخنداند

نگارش: فريبا صادق آتش

 

(بخش پاياني)

 

سيماي استاد رفيق صادق در خاطره هنرمندان، نويسندگان، سرودپردازان، آهنگسازان، همکاران و دوستان چگونه است؟ اين پرسش با شماري از چهره هاي سرشناس هنر، ادب و فرهنگ افغانستان در ميان گذاشته شد.

 

واپسين نوشته را از خامه صبورالله سياه سنگ ميخوانيم:

 

 

آوازي از فــــــــرازا

 

صبورالله سياه سنگ

hajarulaswad@yahoo.com

 

پيشينه

 

نقش_آفريني و پرداختن به جلوه هاي نمايش براي مردم، مانند هنرهاي ديگر، در افغانستان ريشهء ننوشته و گذشتهء فراموش شده دارد. هنرنماييهايي از اين دست برميگردند به راه اندازي برنامه هاي شاديانه براي دربار فرمانروايان، و گاه براي شادمان يا سرگرم نگهداشتن تماشاچيان برون از دربار.  آيا نميتوان گفت که نمايشهاي شادي آور پيشتر از نقش_آفرينيهاي غم_انگيز به ميان آمده اند؟

 

آنچه امروز در افغانستان به نامهاي تياتر، درام، فلم و ... ياد ميشوند، يادگار گرامي روزگاران کهن و دنبالهء پيشرفتهء همان نمايشهاست.

 

براي يافتن سرآغاز هنرنماييهاي روي ستيژ، ميتوان نيمهء پسين دههء 1920 را جستجو کرد. پس از کمابيش بيست سال خموشي و فراموشي، در نيمهء نخست دهه 1950 ساختن تماشاگاههاي باز، فراخ و دسترس در برخي از گوشه هاي پايتخت مانند چمن و پل محمود خان رويدست گرفته شدند. تلاش سازمانيافته تر و هنجارمند "نمايش" در همين سالها پديد آمدند.

 

افزون بر تماشاگاهها، بايد از نقش راديو و سپس سينما و تلويزيون در شگوفايي هنرهاي نمايشي نيز ياد کرد. البته اينجا سخن بر دور دوم راديو کابل، پس از اپريل 1941 است، زيرا به زبان آمدن و خاموش شدن بار نخست راديو در  دو اتاق کوچک "کوتي لندني" نزديک پل آرتل در 1926 نه تنها گذرا بود، بلکه کوچکترين زمينه براي بازتاب هنر نداشت.

 

گراميداشت هنرمند

 

تياتر افغانستان با نامهاي بلندي چون عبدالرشيد لطيفي، عبدالرحمان بينا، قيوم بيسد، لطيف نشاط، عزيزالله هدف، اکبر روشن، غلام علي اميد، سيد مقدس نگاه، عبدالرشيد جليا، ستار جفايي، و دهها هنرمند پرآوزهء ديگر همواره چراغان است و چنين خواهد ماند.

 

استاد رفيق صادق يکي از سيماهاي ماندگار و پيشگام در اين راستاست و جا دارد افزون بر زندگينامهء پربارش، به بررسي ويژگيهايي که او را در تاريخ هنر تکرارناپذير ميسازد، پرداخته شود. بايسته خواهد بود اگر همچو بررسي از سوي آگاهان و دست اندرکاران گسترهء تياتر و هنر تمثيل به نوشت آيد.

 

يادنامه هايي از سر حرمت، ارادت و گردآوري خاطره هاي همکاران، دوستان و هواخواهان نيز بخشهايي از شناسنامهء آن هنرمند بزرگ استند، ولي براي فراهم آوردن کارنامهء راستين نميتوانند بسنده باشند. از کجا پيدا که خوانندهء فرداي تاريخ هنر افغانستان خواهان دانستنيهاي بسي ژرفتر و فراتر از اين خاطره هاي عمدتاً عاطفي باشد؟

 

يادها و پيشنهادها

 

استاد رفيق صادق در سرآغاز سالهاي نوجواني با شور دورن و به سخن ديگر به گونهء خودجوش به هنر روي آورده بود. اين نکته از چندين نگاه، به ويژه از ديد روانشناسي، ارزش پژوهشي مييابد.

 

پرداختن به هنر در چنان سني، بيچون و چرا  نقش تهدابي دارد. با آنکه آموزش را پاياني نيست، فراگيري هنر و آگاهي در دهه هاي نخست  و دوم زندگي ژرفتر، فراگيرتر، و ريشه دارتر از آموختن آنها در دهه هاي سوم و بالاتر عمر است.

 

روآوردن استاد صادق به هنر به شيوهء خودجوش و خودکوش و پيشرفت بالنده و روينده اش در درازناي بيشتر از چهل سال نه تنها نمايانگر توانمنديهاي پايان ناپذير ذاتي اوست، بلکه خم و پيچهاي مهم ديگري را نيز به نمايش مينهد:

 

_ فراگيري بايدهاي هنر از رهگشايان و آموزگاران ميهني بر بنياد استعداد

_ کاوش و گزينش چگونگي رويدادها و روندهاي زندگي براي نقش آفريني والگوسازي

_ آموزشهاي برتر در پرتو کارکردها و رهنماييهاي کنستانتين ستانيسلاوسکي و مهربان نظروف

_ آميزش دستاوردهاي برگرفته ار رهنمايان افغان و دو هنرمند پيشگفته با نوآوريهاي خودي

_ کارگيري و پخش و پيشکش آموزه ها و آميزه هاي پخته شده در کورهء تمرين و تجربه چندين ساله به شاگردان، راهيان تازه و همه آناني که به رهنمايي از سوي او نياز داشتند.

 

استاد رفيق صادق با اين ويژگيها يگانه شده بود:

 

_ پرورش آواز و رسايي گفتاري

_ نگهداشت زبانزدها و گفتاوردهاي ناب مردمي

_ پاسداري از امانتهاي کرداري در کرکترهاي نويسندگان برونمرزي

_ رعايت اصل بوميگرايي هنگام بازآفريني "آدمهاي داستاني" درونمرزي

_ برخورد آفرينشي با اصل"حافظهء حسي" در سيستم ستانيسلاوسکي

_ برونرفت "آزادانه" از چارچوبهاي پارينهء آموزشي و نگهداشتن حرمت پيشوايان

_ گسترش و پردازش جو تازه تر  براي هنرنمايي در شهرها و روستاهاي افغانستان

 

پيش از نگاه افگندن به کارهاي ديگر استاد صادق و برخورد انديشمندانه اش با "حافظهء حسي"، برگي از يادنامهء ستانيسلاوسکي را ديد ميزنيم:

 

ميگويند زني سالها پس از آنکه در پرتو رهنموني و کارگرداني ستانيسلاوسکي هنرنمايي کرده بود، آمد و به او گفت: "يکايک يادداشتها و برگه هاي آموزنده ات را هنوز هم با خود دارم. همواره از آنها در تمرينهايم کار گرفته ام. اينک ميپرسم: با اين يادداشتها چه کار کنم؟" و در پاسخ شنيد: "همه اش ار آتش بزن."

 

گذشته از راست يا ناراست بودن، بافت اين رخداد چون و چند درونمايهء شيوهء ستانيسلاوسکي را نشان ميدهد. به سخن ديگر او خود باور داشت که براي راهيابي در هنر نخست بايد هنجار را شناخت، به آن پابند ماند، سرانجام آگاهانه هنجارشکني کرد و کارآزموده تر به راهيابي و "تازه هنجاري" پرداخت.

 

و رفيق صادق با هنر خودش درست چنين برخورد کرد تا اينکه رفته رفته استاد رفيق صادق شد. او نيز در پرتو شيوهء ستانيسلاوسکي (چه در راديو و ستيژ، چه در سينما و تلويزيون)  نخست روان خود را پيوند ميزد با نقشي که بايد بازي ميشد و در گام دوم "نقش" را مانند "آدم راستين" زنده ميساخت. به اينگونه، به گفتهء آن هنرمند روس، "جايي براي پياده کردن تکنيک نميماند".

 

سير کارنامهء هنري استاد رفيق صادق، به ويژه از 1965 تا 1985 برجستگي همين گراف را مينماياند.

 

نخستين بايد درنگ ناپذير در هنجار هنري شيوهء آن هنرمند بزرگ روس چنين بود: هنرپيشه بايستي در پرتو احساس، حافظه و انگاره ها از رويدادهاي راستين زندگي [نه از نقشي که به او سپرده ميشود] بتواند سه گام زيرين را يکي پي ديگر بردارد: شخصيت مورد نظر را در کليت دريابد، روانش را در خود زنده سازد و آنگاه به خود_نمايي بپردازد.

 

در زندگينامهء ستانيسلاوسکي نيز آمده که وي پس از سالها ژرفنگري در پارچه هاي نمايشي هنرمندان بزرگ و پرکاري چون ماريا يرمولووا و توماسو سالويني به دريافتهاي نويني که پس از چند دهه با نام خودش گره خورد، رسيده است.

 

در آموزه هاي ستانيسلاوسکي ميخوانيم: پل پيوند زدن "من" هنرمند با "نقش" هنري و زنده ساختن آن پيروزي مي آورد، ولي گاهگاه. برون از اين پل، هر آنچه ميماند، نيازمند تکنيک و به کاربستن آن است.

 

بسياري از بينندگان و شنوندگان، در اين سخن که استاد رفيق صادق در هر يک از نقشهايش نماد "يگانگي" و گسست ناپذيري هنر و زندگي است، همنوا  خواهند بود. نماد ياد شده هنگامي رخشانتر ميگشت که او اصالت روان آدمي (گذشته از افغان يا بيگانه بودنش) را به نمايش ميگذاشت.

 

زندگينامه بسيار هدفمند استاد رفيق صادق از آغاز تا پايان ميتواند با گراف بي_برگشت و ناشکن بالارونده نمايانده شود.

 

او در 1930 چشم به جهان کشود و در نيمهء نخست 1940 به هنر رو آورد. دهه 1950 را ميتوان سالهاي تکاپو و تلاش در تياتر مرستون و سر انجام بنيانگذاري تياتر ويژهء کودکان به دستان او دانست. اين بخش زندگي استاد با آراستن و پيراستن "برگ سبز" (نشريهء مرستون) و کارهاي اداري رنگ و روشناي بهتري ميگيرد.

 

سالهاي ميان 1960 تا 1970 سلسله کارکردهاي ماندگار او به شمار ميروند: گردانندگي و سازمانبخشي گروه همکاران، رهنمايي و ديدباني فعاليتهاي اداراي، پرداختن به تياتر پشتو و شگوفان ساختن آن با کار و کارگرداني دلسوزانه.

 

دهه پيشگفته دو برجستگي ديگر نيز داشت: فراگيري آموزشهاي برتر در روسيه (1966) و ايتاليا (1968). استاد رفيق صادق در دههء 1970 و نيمهء نخست دههء 1980 با برگزيده ترين و ستودني ترين هنرنماييها، جايگاه روزگار هنر تياتر در افغانستان را رونق فراوان بخشيد.

 

اگر ده يازده سال نخست زندگي هنري استاد را دههء فراگيري بناميم، رهاورد سي و چند سال پسين او در شماره هاي زيرين فشرده خواهند شد: نگارش شش اثر بزرگ، پانزده پارچهء يک پرده، سي نمايش ميانه براي کودکان، بيشتر از 200 درام، داستان،  هنرنامه، برنامه هاي تفريحي، و کار سينمايي در فلمهايي چون روزگاران و اندرز مادر

 

با دريغ، برگهء هميشه بهار زندگي اين هنرمند رهگشا و رهنما در فرازاي درخشش هنري، در واپسين هفتهء برگريزان 1986 فراخوان پاييزي خاک را خموشانه پذيرفت.  اينک او در دل خاک خفته است ولي آوازش همچنان بيدار و بيدارکننده است.

 

روانش شاد و فردوس برين جايش باد

 

[][]

ريجاينا (کانادا)

يازدهم فبروري 2007

 

آويزه ها

 

1) "حافظهء حسي" که با اندک ساده گيري ميتوان آن را "يادآوري رواني" نيز ناميد، به نيروي عاطفي و يادهاي دروني هنرمند در برشهاي راستين زندگي و بازتاب آنها در نمايشهاي هنري گفته ميشود.

 

2) پيشنهاد ميشود همه نوشته هاي پراکنده، کليپهاي شنيداري و ديداري، گفت و شنودها و هر آنچه به زندگي و هنر استاد رفيق صادق بستگي دارند، گردآوري شوند تا بر بنياد آن پروژهء پژوهشي روشنگرانه يي استوار گردد.

 

3) با سپاس از فريبا صادق آتش براي تلاشهايش در راه نکوداشت جايگاه استاد رفيق صادق و راه اندازي اين يادنامه. يافتن اينهمه همکار، دوست، دوستدار آن هنرمند بزرگ در ميان گرفتاريهاي ناگزير زندگي امروز از چهار گوشهء جهان، يادداشت برداشتن از گفته ها و خاطره و آراستن هر بخش با عکسها و کليپهاي گرانبهايي که نخستين بار به انترنت داده شده اند، از هر نگاه ستودني است. 

 

4) يادآوري دوباره اين سخن بيجا نخواهد بود که بهتر است بررسي کليت کارنامهء فرهنگي استاد رفيق صادق از سوي دست اندرکاران هنرهاي نمايشي صورت گيرد.

 

5) براي آگاهي بيشتر از سيستم و سايه روشنهاي شيوهء ستانيسلاوسکي ميتوان رو آورد به:

http://en.wikipedia.org/wiki/Stanislavsky%27s_Method

 

 

************

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ٤٤                     سال دوم                          فبروری/ مارچ۲۰۰۷