کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بخش دوم

 

 

مقام رتبیل شاهان در سلسلهء تاریخ افغانستان

 

موضوع بسیار مهم و مشکل که تا حال مطالعه و حل نشده و حل آنهم با وضعیت موجودهء معلومات ما مشکل است، این است که رتبیل شاهان در سلسلهء خانواده های سلطنتی آریانا، خراسان و افغانستان عبارت از کی بوده و بکدام سلسله تعلق میگیرند؟ منابع غیر عربی راجع به آنها چه میگوید و تا کدام اندازه میتوان این مدارک را با نگارشات مؤرخین غرب سر داد.


در ین شبهه ئی نیست که اگر مطالعه موضوع بصورت منفرد و مستقل مدنظر می بود، شهادت مؤرخین عرب آنهم از چندین زبان کفایت میکرد ولی چون ربط موضوع به سلاله های سابق و قدیم کشور در کرونولوژی تاریخ عمومی افغانستان اهمیت زیاد دارد و مؤرخین عرب از سلاله هایی که پیش از نثر دین مقدس اسلام در کابل زمین سلطنت نموده اند، اسم نمیگیرند، ناگزیزیم به منابع دیگر هم رجوع کنیم تا سر رشتهء بدست آید و  مطلب خوبتر فهمیده شود.


پیشتر اشاره نمودیم که بعد از سقوط کوشانی های بزرگ در ربع اول قرن سوم مسیحی دودمان دیگری در کابل و اراضی متصلهء آن به سلطنت رسید که بنام (کوشانی های خورد) یا (کیداری) یاد میشوند. این خاندان احقاد مستقیم همان کوشانی های بزرگ اند که در شروع دوره فترت شاخهء باختری و کابلی بهم متحد شده و تقریبأ یک ونیم صدسال در تاریک ترین دورهء تاریخ افغانستان، تا ربع اخیر قرن چهارم مسیحی، سلطنت نمودند.


چون ساسانی ها بیش از پیش جسارت می نمودند، هیاطله درین وقت از کهستانات بدخشان فرود آمده فارسی ها و گوپتا های هندی را در خاک های خود شان عقب نشانیده و تا اواسط قرن 6 مسیحی ادارهء مملکت بدست ایشان بود.


مقارن به این وقت در منگولیا و آسیای مرکزی اقوام زرد پوست «ژوان ژوان ها» و «تیوکیوها» سراشغال اراضی در زد و خورد شده و بدون اینکه اینجا تفصیل داده شود، تیوکیوها بطرف غرب تغییر محل داده رفتند و دو امپراطوری بنام ترکان شرقی وغربی در صحنهء پنهاور آسیا تشکیل دادند و ایستامی خاقان ترکان غربی یا خسرو انوشیروان ساسانی اتحادی بسته و دولت هیاطله را در حوالی 566 مسیحی مضمحل نمودند.  دیری نگذشته بود که در اثر تمایل ایستامی به دولت روم شرقی (بیزانس) اتحاد ترک و ساسانی برهم خورده و (تیوکیوها) یعنی ترکها در تخارستان و باختر و از آنجا به جنوب هندوکش نفوذ یافتند و ساسانی ها به حواشی غربی یس پا گشتند و مقارن به این وقت چینایی ها هم در تخارستان ظهور کردند. به این ترتیب بعد از هیاطله عناصر ترکی هم پیدا شد و این عناصر کم و بیش با قیایل زابلی هیاطله و دیگر شاخه ها و عشایر آن ویا کوشانی ها که به تعداد زیاد در دره های جنوب هندوکش سکنی داشتند و مخصوصأ بعد از سقوط هیاطله از نقاط مرتفعه و قلل جبال شرقی آریانا فرود آمده بودند، مخلوط شده و از اختلاط آنها عنصری به میان آمده است که عرق کوشانی و زابلی در آنها بیشر است و بعد از 566 یعنی بعد از تاریخ سقوط هیاطله زمام حکم فرمایی جنوب هندوکش عمومأ بدست آنها بوده است.  دودمان سلطنتی زنبیل شاهان کابل که مصروف مطالعهء آن هستیم از نقطهء نظر عرق مربوط به همین عنصر محلی میباشند که در جنوب هندوکش مخصوصأ در علاقه کابل کهستانات متصل آن تشکیل گردیده است.


بعضی مؤزخین از همین جهت دچار تردد شده و آنها را ترک خوانده اند ولی خود آنها چه قرار نظریهء البیرونی و چه قرار شهادت «وون. کانگ» زایر چین خود را احقاد کوشانی ها دانسته و نسب نامهء خود را عمومأ به کنیشکا شهنشاه بزرگ و معروف کوشان رسانیده انذ.


کسانیکه وضعیت افغانستان این وقت را دیده و تشریح کرده اند، یک عده زایرین چینایی میباشند که از 630 مسیحی به بعد وقتأ فوقتأ وارد دیار ما شده و نگارشات آنها تا زمان ظهور مؤرخین عرب یگانه منبعی است که از آن باید پوره استفاده کرد وبا نوشته های مؤرخین عرب پیوست باید نمود. در حلقهء زایرین چینایی « هیوان ـ تسنگ» در 630 میلادی یعنی سالی از افغانستان عبور کرد، که پیغمبر اسلام حضرت محمد (ص) رحلت فرمودند و حضرت ابوبکر صدیق (رض) به خلافت عربها انتخاب می شدند، بدین قرار سال هایی که زایر مذکور از اریانا به طرف هندوستان میرود و باز از آنجا مراجعت نموده و بطرف مملکت خود عازم چین میشود، آخرین سال های زندگانی شاهان افغانستان قدیم است. دین مقدس اسلام تازه از شبه جزیره عرب به طرف شرق منتشر شده و هنوز به مملکت ما نرسیده است یعنی تقریبأ 10 یا 15 سال دیگر در کار بود زیرا به بعضی نظریه ها قشون عرب در زمان خلافت حضرت عمر (رض) (سال 22 یا 23 هجرت) به سرحدات غربی سیستان ظهور نموده و قرار برخی شواهد دیگر سیستان در زمان خلافت حضرت عثمان (رض) بدست ربیع بن زیاد الحارتی فتح شده است. بهر حال برای مطالعه دورهء که مصروف آن هستیم، همان دوره که گفتیم میان دو دین واقع شده است و اینک حالا از نزدیک تر آن را نگاه میکنیم معلومات زایر چینی هیوان ـ تسنگ و آنهائیکه بعد از او آمده اند برای حصه بیش از اسلام و شهادت مؤرخین عرب برای حصهء اسلامی فوق العاده مهم است. این دو منبع یکی متمم دیگری است و برای فهمیدن روح قضایای دورهء که در ان عرف، عادات، آیین، اخلاق و سیاست و هزار چیز دیگر یکدفعه تغییرمیکند و انقلاب فکری در اذهان باشندگان کشور بعمل می آید، مطالعه و مقایسه هر دو حتمی و لازمی است و عجالتا این کار را در مورد رتبیل شاهان کابل بعمل می آریم.


هیوان ـ تسنگ در 632 یعنی 10 یا 15 سال قبل ازتماس قشون عربها به سرحدات کشورما و سال قبل از فتح اول کابل بدست عربها در کاپیسا که کابل در اینجا جزء ان است از سلطنت مقتدری صحبت میکند که تقریبأ از بامیان تا شهر تاکزیلا کناراندوس انسباط داشت و چهاز هزار (لی) احاطهء ان بود که به حساب امروز مساحهء قلمرو این سلطنت تقریبأ 2304 کیلومتر مربع میشود [i] هیوان تسنگ راجع به دین و مذهب پیروان بودایی و برهمنی و تعداد روحانیون فریقین و عدهء معابد و حاصلات زراعتی و آب وهوا وغیره معلومات مفصل میدهد که اینجا بدان کاری نداریم و مطلوب ما شخص خود شاه است. زایر چینی درین باب می نویسد: "شاه از نژاد تسالی Tsa-li (کشتاتر یا طبقهء جنگجو) است، مرد با معلومات و احتیاط کار است. دلاوری و تندی مزاج عین فطرت او است. از اقتدار نیروی او ممالک مجاور چون بید میلرزند و به نزده ایالت حکمفرمایی دارد. رعیت خود را دوست میدارد و از آنها حمایت میکند. پابند دیانت بودایی است. هرساله مجسمهء طلایی بودا را به ارتفاع 18 فت ساخته و در حلقهء نجات که بنام «موکشامها یا ریشاد» تشکیل میشود، مردم را دعوت میکند وبه محتاجین و غربا و بیوه زنان و مردان زن مرده صدقه و خیرات میدهد."[ii]


از ین بیانات واضح معلوم میشود که در سال های مقارن انتشار اسلام و ورود قشون عربها در حواشی غربی افغانستان و رسیدن آنها به سیستان در جنوب هندوکش در کابل و زابل دولت مقتدری وجود داشت که پایتخت آن شهر کاپیسی (بگرام) بود. قلمرو این سلطنت بطرف شرق (لان پو) لغمان، (ناکی هولو) نگاراهارا، جلال آباد و ننگرهار، (کان تولو) پشاور حالیه و چهار صده و اندو (تاچاشیلو) نا کزیلا و ضلع راولپندی حالیه را در بر میگرفت و با سلطنت کشمیر که بدست «کارکوتا درلاب ها وردهانا   Karkota Durlabhavardhana  (بین 631-633) اداره میشد، تماس داشت و حتی در قلمرو این را جا هم تا کوه های نمک «سانگ هویولا Sang-ho-po-la» پیشرفته بود.

بطرف غرب شاه کاپیسا بر اراضی « تسوـ کوـ چا Tsu-ku-cha» که آنرا (تسوکوتا) هم خوانده اند و عبارت از اراکوزی یونانی ویا قلمرو زابلستان میباشد، حکم فرمایی داشت. تنها این خطه هفت هزار (لی) احاطه داشت و از آن معلوم میشود که بطرف غرب نفوذ دولت کاپیسا خیلی ممتد بود[iii] و روی همرفته از تاکزیلا تا کناره های هیرمند نفوذ و آمریت داشت.


این سلطنت مقتدر که هیوان ـ تسنگ با جزئیات از ان صحبت میکند، قرار شهادت زایرینی که بعد از او آمده و رفته اند به نیرو و اقتدار کامل در جنوب هندوکش دوام داشت چنانچه در حوالی 720-737 مسیحی که تقریبأ 90 سال بعد از مسافرت زایر اول الذکر شود، زایر دیگر چینی موسوم به هوی تچااو Houei-Tcheao ازیاد شاه خیلی مقتدری در بامیان صحبت می کند که "تحث اثر وسلطهء کدام پادشاه دیگر نبود. پیاده نظام و رساله خیلی قوی و متعدد داشت و ممالک دیگر جرئت نداشتند که به او حمله کنند...." علاوه برین این را هم تصریح میکند که پادشاه یکنفر (هان Han ( یعنی آریایی بود. در 753 تقریبأ 33 سال بعد تر زایر دیگر چینی وون کانگ Won -Kang حین عبور از گندهارا در  معبدی اقامت داشت موسوم به معبد (جو لوشه). پادشاه که موسیو سیلون لویی بزرگترین مستشرق فرانسه او را بلاشبه یکی از شاهان دودمان «شاهی» حساب میکند[iv] قرار تذکار زایر مذکور شاهانی که خود را از احقاد کنیشکا میدانستند درین وقت در گندهارا حکمفرمایی داشتند. یه این ترتیب منابع چینی در سالهای مقارن ظهور عربها در حواشی سیستان (30 هجرت = 650 مسیحی) و تقریبأ تا یک قرن بعدتر (753 مسیحی) به وجود حکومت های مقتدر در جنوب هندوکش صحبت می نماید که قرار ادعای خود شان و شهادت البیرونی که پسان از آن ذکر خواهم نمود، عموما خود را کوشانی و احقاد کنیشکا کیبر میدانستند و عموما به لقب (شاهی) ویا (شاهی های کابل) یاد شده اند.

 

ادامه دارد....

 


 

[i] - صفحه 101، افغانستان، تالیف اندره دولو.

[ii] - صفحهء 101، افغاسنتان تالیف (اندره دولو).صفحهء 41 جلد اول خاطرات هیوان ـ تسنگ ترجمه استامنیلاس ژولین.

[iii] - صفحهء 8 فصل دوم شاهی های افغانستان و پنجاب

[iv] - ژورنال ازیاتیک شماره جنوری ـ مارچ 1936 از صفحه 81 به بعد بقلم موسیوسیلون لوی.

 

************

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ٤۳                      سال دوم                          فبروری۲۰۰۷