کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

واصف باختری

 

 

از اندوه تلخ کوچ

  

 

خنیا گران ابرها با ارغنونهای شکسته
بر درگهء زنگین کمان غمناک میگریند
با گریهء آنها همآوا
گویی که از اندوه تلخ کوچ رزیانان
انگورها در شاخه های تاک میگریند
اما
این ز مهر باستانی
با خود زرین، نیزه زرین
ناگاه یورشگر
بر واپسین بار وی شهرستان فرداها
یا
شاید سلیحش کاغذینه لیک
از روزن نزدیک یادوری
یاد بار بر ان طرفه جنگ ابزار
افتاده گو گردینه نوری
از مشعل تندیس آزادی!
خرگاه بردوش است
او را چه غم کاتش نژداندر عزای خاک میگریند.

 

 

************

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ٤٢                      سال دوم                          جنوری ۲۰۰۷