کابل ناتهـ، Kabulnath
|
پرتو نادری
تباشيری از آفتاب
مانند يک الهه با جبينی گشاده تر از خورشيد درمشرق اسطوره های عشق و زيبايي قامت افراشته است
صدايش را می شناسم از انتهای کوچه ء خورشيد می آيد صدايش همهمه ء بال فرشته است در شب معراج
صدايش ستاره گان عشق را گوشواره می آويزد از شعر بيداری
صدايش را می شناسم صدايش همهمه ء ار غنونيست که فرشته يي در خلوت سبز ملکوت می نوازد آرام آرام
صدايش را می شناسم صدايش باغچه ييست
آن جا نمی رويند گلبرگ های نام من آن جا نمی رويند گلبرگ های نام من سر گذشت خويش را بر شانه های باد علم افراحته اند صدايش با صدای من بيگانه است صدايش زبان صدای مرا نمی فهمد صدايش افسانه است حقيقت زيبايي را مجاب ساخته است
هر روز هر روز هر روز تباشيری از آفتاب می گيرم و بر ديوارشکسته ء صبر خويش می نويسم نام خدا را نام او را نام عشق را
*********** |
بالا
شمارهء مسلسل ٤۱ سال دوم دسمبر/جنوری ٢٠٠٦/۲۰۰۷