|
رفعت حسینی
حواشی کتاب فاصله ها
ز مهربانی یک گل
حکایتی دارم
وز ابر و باغچه وانفجار و فیر
و ماشه!
اگر هزار سال بپایم
زمانه یی که در آنم
به رنگِ خوشه های ستاره
دوام خواهد کرد!
حواشی کتاب فاصله ها را
هزاز بار شنودم
هزار بار
خودم نیز
بگفتم.
اصالتِ شب گریه
و نام کوچهء عشاق
و لوح سنگ مزارم
همیشه
نسبتی دارند،
از آنسوی تاریک روشن ادوار
هنوز حس نامتناهی عشق
می گرید.
نه!
منقلب نیم
اما
به بمب ساعتی دل
همیشه می گویم:
فکر نمی کنی که زمانش رسیده باشد!
هان ؟!
*********** |