کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

خالد نویسا

 

 

درآمدی به نبشتهء « استاد قاسم....» عبدالشکور حکم

 

 

 

  آمده ام که عرض بکنم در شمارهء 39 ماه قوس سایت کابل ناتهـ مطلبی باعنوان« استاد قاسم بزرگمرد موسیقی کشور» گذاشته شده است که  سخت به نگاه می چسپد؛ پرانگیزه است

شنیده ام که نویسنده اش عبدالشکور حکم خود معلم بوده و جغله بچه های مثل مرا سبق داده است. از ایشان کتابی چاپ شده در بارهء حبیب الله کلکانی که می گویند  خود مأخذی است.

مقالهء ایشان در باب شاعری به نام « سرمد» که در زمان اورنگزیب می زیسته نیز چشمگیر است.این مقاله در همین سایت گذاشته شده است که از فراخی معلومات آقای حکم حکایت می کند.

اما به نظرم گپ هایی که در مقالهء «استاد قاسم...» آمده قابل بحث اند و قول می دهم اگر ایشان آن ها را اصلاح بفرماید آن را قاب کنم و در جایی بیاویزم. من تنها بر یکی دو سطرآغاز این مقاله درنگ می کنم و باقی اش  را می گذارم به شما . شروع مطلب این گونه است:

 

«استاد عبدالقاسم پسر شادروان استاد عبدالستار خان در 23 نوامبر 1881 در گذر خرابات شهر کابل چشم به جهان کشود. گذر خرابات از قدیم ترین گذرهای کابل بود، راجع به وجه تسمیهء آن عمر خیام فیلسوف و ریاضی دان، طبیب، نویسنده و شاعر فارسی گوید:

            نازم بخرابات که اهلش اهل است                 گر نیک نظر کنی بدش هم سهل است

            از مدرسه برنخاست یک دهل دلی              ویران شود این خانه که دارالجهل است»

 

 من با همین دو سه سطر می مانم. حالا من، که خواننده ام، نمی دانم آیا گپ آقای حکم درست است که استاد قاسم در 1881 به دنیا آمده است یاگپ های غلام حبیب نوابی که زندگینامهء استاد را نوشته و سال تولش را 1883 ذکر می کند. (چندی پیش  دگروال ناصر پورن آصف قاسمی نواسهءاستاد قاسم، اسناد و کاغذ های زیادی از جرمنی  برایم فرستاد. این کاغذ ها برای کسی که در مورد استاد قاسم پژوهش می کند خیلی مفید است. اگر کسی می خواهد، می توانم آن را بهش بدهم. آدرس آقای پورن را نیز می توانم در اختیارش بگذارم.)

 

این را هم ندانستم که مراد آقای حکم از آوردن  این رباعی برای توضیح مفهوم خرابات است یا محله یی به نام خرابات در کابل. اگر هم برای هر دو باشد، نمی دانم چقدر با منطق و توالی تاریخی انطباق داشته بوده می تواند که نام کوچهء خرابات از این رباعی گرفته شده باشد. ( در مورد صحت این رباعی که به نام خیام آمده نیز گپ خواهم زد ) فکر می شود که این مفهوم بیش از هر کس با حافظ سر زبان ها افتاده باشد.

حافظ مثل هر شاعری دیگر واژه های مفهوم زا و موتیف منحصری دارد که در وقتش از آن کار می گیرد؛ مثل سالوس ، ریا، خرابات، طامات .... فکر نمی کنم که مفهوم و یا وجه تسمیهء گذر خرابات مربوط به این رباعی باشد.

 

نکتهء دیگر این که من با تمام خضوع ندانستم که خیام را در کجا و به چی دلیلی طبیب گفته اند؟ من از برکت این مقالهء آقای حکم تمام دار ونداری که در مورد خیام داشتم مرور کردم. ازچهار مقالهء عروضی سمرقندی تا خیامی نامهء جلال الدین همایی تا تأریخ ادبیات  ادوارد براون و ذبیح الله صفا و ترانه های خیام صادق هدایت ....اما من در جایی  ندیدم که خیام به این صفت نیز یاد شده باشد.

این درست است که خیام حکیمی بوده است و حکمت در قدیم تمام شاخه های علوم ،از جمله طب را در بر می گرفته است ،اما نشانه یی مستقل از این صفت درمورد  خیام نیامده است. تنها در باب خیام می گویند که  به بالین سلطان سنجر رفته است .سلطان آبله گرفته وخیام وقتی بر می گردد مجیرالدوله ازش می  پرسد که کودک را چگونه یافتی؟ خیام وضع او را مخوف می داند. و این سخن بالاخره به گوش سلطان می رسد وتا آخر کینهء خیام را به دل می گیرد. اما من نشنیده ام که خیام کسی را تداوی کرده باشد. حالا نمی دانم. شاید  سواد من نم کشیده است. اگر کسی می داند  دستم را بگیرد.

 

    حالا این دو سه سطر شروع مقالهء آقای حکم را پی می گیرم . در این شروع بیش از همه آوردن غیر دقیق رباعی است که آقای حکم در آغاز به نام خیام آورده است. این رباعی از خیام نیست. خیام آدم جنجال بر انگیزی است.در عین حالی که افکار و عقاید او در مورد  خدا و جهان و هستی و نیستی محکم ، یکدست و واضح است، اما  تا به امروز کسی نمی تواند او را دریابد. کسانی او را صوفی وارسته یی می دانند ( مثل همایی و نیکلا مستشرق فرانسه یی  ) و کسانی او را آدم شکاک ، منکرمعاد و شرابخواره و دهری می انگارند ( مثل ادوارد فیتز جرالد مترجم رباعیات خیام به انگلیسی ، نجم الدین رازی مؤلف مرصاد العباد و صادق هدایت ) و کسانی هم  جانب بی طرفی را می گیرند ( مثل محمد علی فروغی) .  

اما هر چی که باشد دید اپیکوری و هدونیستی خیام با پسی میزم ابوالعلایی و زبان ساده و محکم و غیر قابل تقلیدش سبب می شود که رباعیات جعلی و یا منسوب به او را از رباعیاتش جدا کنیم.  مرحوم فروغی 178 رباعی را از خیام می داند. ژکوفسکی مستشرق بنام 82 ، فیتز جرالد 101 و صادق هدایت در ترانه های خیام 143 رباعی را به نام خیام می آورد.

جالب این که شاملو تنها 13 یا 14 رباعی را از خیام می داند و دیگر رباعی ها را از او نمی داند. در مورد باقی رباعیات شک و تردید و احتیاط را باید به کار برد . به نظرمن کار صادق هدایت به صواب نزدیک تر است. به هر حال رباعیات زیادی به خیام منسوب و یا جعل شده اند که باید در استفاده از آنها دقیق باشیم. مهم این است که من رباعی را که آقای حکم به کار برده است حتی در میان رباعیات مشکوک و جعلی و منسوب به خیام ، یا به قول ژکوفسکی «رباعیات سرگردان » هم نیافتم .شاید هم از کس دیگری باشد ویا از طور سینایی آورده شده باشد . والله اعلم.  

 

من می گویم که خوب است درچنین موارد خوب  دقت شود ، چون مردم گپ های ما را باورمی کنند . در آن صورت  جای شک باقی نمی ماند. بهتر است هر کتاب چاپ شده در هر موردی را به زودی باور نکنیم. ادوارد براون می نویسد که مولانا  خستو ابر قوهی در فردوس التواریخ دو رباعی از خیام آورده است. که دومی از خیام نیست. آن رباعی این است :

 

                            سیر آمدم ای خدای از هستی خویش

                                                                از تنگدلی واز تهی دستی خویش

                          از نیست چو هست می کنی بیرون آر

                                                                زین نیستیم به حرمت هستی خویش

 

 

وقتی می نگریم که از دو رباعی یکیش جعلیست، تردیدی باقی نمی ماند که مقدار رباعیات جعلی به نام خیام خیلی بیشتر است.

 

 

************

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ٤۱                       سال دوم                           دسمبر/جنوری ٢٠٠٦/۲۰۰۷