کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

جاويد فرهاد

 

آسيب شناسي مقولة "ملت" و "ملي گرايي" در انديشة تاگور

 

 

"شما در اين توهم زندگي مي كنيد كه موجودات آزادي هستيد؛ ولي هر روز پاره يي از انسانيت خود را به نام اين بت موهوم (ملت) و ملي گرايي به هدر مي دهيد، و در فضايي زهرآلود، براثر بدگماني همگاني و مملو از حرص و هراس به سر مي بريد" (١)  رابیندر ناتهـ تاگور.

 بحث در بارة مقولة "
ملت" و فراهم سازي زمينه هاي رسيدن به مفهوم "ملي گرايي"، از ضروريات عمده براي هر جامعه و كشور است. افغانستان با توجه به ساختار چندگانة قومي و عبور از مسير فراز و فرود هاي متعدد تاريخي، نياز به كالبد شگافي بيشتر اين مقوله دارد. ملت چيست، ملي گرايي كدام است و سودمندي و آفات مقولة ملت چه خواهد بود؟ از جمله پرسش هايي است كه براي جواب عقلاني به اين گونه پرسش ها، نياز جدي به نقد، بحث و تجربة تاريخي است.

 

با وجود آنكه مفهوم ملت و روش هاي رسيدن به هنجار هاي "ملي گرايي" و رابطة "دولت- ملت" در وهلة نخست در جامعة ما مقبوليت ويژه مي تواند داشته باشد؛ ولي پذيرش كوركورانه و بدون توجه به تجربة تاريخي ساير ملت ها و آسيب شناسي آن،‌ نمي تواند توجيه و درك روشني از اين مسأله (ملت و ملي گرايي) ارائه نمايد.
با استناد براصل مسأله "
تجربة تاريخيهند كشوري است كه به مدد روش هاي مبتني بر دموكراسي خودش، توانسته است مفهوم مقولة ملت را –با وجود كثرت فرهنگ ها، نژاد و مذهب- در نفس خود بسترساز بسازد.

 

بي ترديد وقتي بحث مسأله ملت و ملي گرايي در هند مطرح مي شود، شخصيت "مهاتما گاندهی" به عنوان مهم ترين چهرة اثر گذار در شكل دهي اين فرايند مطرح مي گردد. مهاتما در طرح ديدگاه هايش مفهوم ملت را به حيث مهمترين رويكرد مثبت براي جامعة هند تلقي مي كند و آن را نياز مبرم براي وحدت و همدلي آن جامعه مي داند، و با توجه به اين نكته، هند آزمون بزرگ تاريخي را در تجربة "ملت سازي" پشت سر مي گذارد و از بوتة اين آزمون موفق بدر مي آيد؛ ولي با وصف اين تعالي در آزمون و موفقيت چشمگير، در سوي ديگر اين تجربه و بسترسازي، "رابیندر ناتهـ تاگور" نظريه پرداز و انديشمند چيره دست، قرار دارد.
تاگور با آنكه در كليت از سياست ملي گرايي گاندهی پشتيباني مي كند؛ اما از لحاظ آسيب شناسي طرح مقولة ملت را بدون درك روشن و دانستن فرهنگ عقلاني آن به انتقاد مي گيرد و آن را بيشتر پديدة ساخته گي، وارداتي و استعماري مي داند.

 

مفهوم ملي گرايي در انديشة تاگور:

 

رد مقولة ملت و ملي گرايي با توجه به تجربه آن در غرب، در محور انديشه تاگور قرار دارد؛ زيرا "تاگور" ملي گرايي را عامل اصلي انحطاط غرب مي داند كه پديدة ساخته گي است و راه را بر غريزة اجتماعي انسان مي بندد و با استناد به تحليل ارنست رنان مي گويد كه ملت بايد منشأ معنويت باشد نه سياست؛ زيرا در مقولة معنويت انسان ركن اصلي است. (٢)

 

تأكيد تاگور بر مسأله معنويت و سياسي نبودن منشأ "ملت"، از سياست ستيز در برابر ارزشهاي تمدن غربي سرچشمه نمي گيرد؛ بلكه از تجربة سياست هاي استعماري بريتانيا در دورة مستعمره كردن هند ريشه مي يابد. تاگور با حساسيت ويژه از سياست هاي استعماري غرب و روح تعارض ميان غرب و ملت غرب انتقاد مي كند و بلند شدن فرياد ملت و ملي گرايي را از حنجرة استعمار مردود مي داند:
"در هند، خودما از تعارض ميان روح غرب با ملت غرب در رنجيم. بهرة تمدن غربي به نحوي شرم آوري از "ملت" به ما رسيده است."(٣)

 

جاي يادآوري است كه انتقاد تاگور از مفهوم ملت در انديشة غرب، به معني تحليل و مطالعة آسيب شناسانة اين مقوله در انديشة سياسي غرب است. تاگور با ارائه اين نظريه، به هيچ وجه قصد مخاصمت با حوزة تمدن غرب و اروپا را ندارد؛ بلكه وي خود يكي از تأييد كنندگان عظمت تمدن اروپايي است: "بي هيچ ترديدي عظمت اروپا مورد تأييد من است. شكي نيست كه اروپا بزرگ است. نمي توان اروپا را از صميم قلب دوست نداشت و تحسين و تكريم نكرد؛ اروپايي كه آبشاري بي پايان از زيبايي و حقيقت را در ادبيات و هنر خود روان ساخته است و همه كشور ها و اعصار را بارور مي سازد."(٤)


خطر مقولة ملت:


تاگور خطر مقولة ملت را در ماهيت غير شخصي بودن آن مي داند." معناي اين تبيين در انديشة تاگور درست مفهوم متضادي را از درك آن براي مردم مطرح مي كند. تأكيد بر مسأله "غير شخصي" پنداشتن مقولة ملت، به نحوي بيگانگي مردم از درك واقعي اين مقوله است.


تاگور با بيان اين مسأله (غير شخصي پنداشتن مقولة ملت) مي خواهد هشدار بدهد كه وقتي مردم به علت نادرست از مفهوم اين مقوله، مسأله ملت را يك چيز غير شخصي و غير مردمي تصور مي كنند به گونة دقيق از همين جا خطر ماهوي مقولة ملت آغاز مي شود. بنابر اين توجيه تاگور در طرح اين هشدار، به مفهوم درك درست مردم از مقولة ملت است. تاگور معتقد است كه تا مردم تصور غير شخصي خود را از مقولة ملت برنگيرند، به هيچ وجه اين پروژه در فرايند سياسي شدنش موفق نخواهد بود و خطر انقراض، ملت را تهديد خواهد كرد.


ملي گرايي و شئونيسم:


تاگور روش افراط در ملي گرايي را "آرمان شئونيستي و خصمانه" مي خواند و آن را عاملي براي جدايي انسان ها مي داند: "آرمان انسان در مقام موجود اجتماعي بايد عاري از خودپسندي باشد؛ در حالي كه آرمان ملي گرايي و شئونيسم روابط خصمانه است." و پيوست آن هشدار مي دهد: "ملي گرايي ميان انسان ها جدايي مي افگند و خصومت مي آفريند و احساسات برتري جويي را ميان اقوام رواج مي دهد."(۵)


 بايد اضافه كرد كه مقولة ملت و ملي گرايي زماني به شئونيسم بدل مي شودكه اول درك درستي ازمفهوم آن وجود نداشته باشد ودر ثاني باوجوددرك روشن ازمعناي‌آن، سياست هاي برتري جويي نژادوقوم زيرپوشش آن مطرح‌گردد.


ملي گرايي و سياست:


تاگور با توجه به اينكه رابطه اش با سياست مانند گاندهی، رابطة ژرف، سامان مند و مجذوب كننده (كاريزماتيك) نيست؛ ولي در تحليل مقولة ملت و ملي گرايي از لحاظ سياسي باريك بين است. او با سياسي بودن مقولة ملي گرايي در نفس سياست مخالف نيست؛ اما با استفادة نامشروع آن به عنوان حربه يي به خاطر اعمال سياست هاي ناموجه وغير عقلاني موافق نيست. تاگور رابطة "دولت- ملت" را براي بسترسازي بيشتر ملت و يكپارچه گي دولت، مبتني بر حاكميت ملت مي ستايد و در اين امر –به صورت كلي- با مفكورة سياسي مهاتما همخوان است.


درك نادرست از مقولة ملي گرايي:


درك نادرست از مسأله ملي گرايي و استفادة سوء از اين مقوله، دلهره يي بود كه همواره تاگور را تهديد مي كرد. "به نظر تاگور، هند هرگز درك درستي از ملي گرايي نداشته است و به همين دليل نيز كساني كه خود را ملي گرا مي خوانند، از ديد وي در جرگة مقلدين محض امپراتوري بريتانيا جاي دارند.


 ملي گرايي غربي در چشم او معرف تسلط بريتانيا برهند است و انديشه يي است ستمگرانه، زننده و مفلوك از جهان."(۶)

تاگور و نظرية ملت در انديشه اروپاييان:


همان سان كه در بخش نخست اين نبشته (مفهوم ملي گرايي در انديشة تاگور) مطرح شد، رابيندرانات با توجه به تجربة ملي گرايي در غرب، ملي گرايي را عامل اصلي "انحطاط" در غرب مي داند.


بازهم تأكيد مي كنم اين بينش انتقادي تاگور در بارة مقولة ملت. ناشي از تجربه هاي تلخ جوامع اروپايي در بحبوحة بحران هاي متعدد ارائه شده است كه به هيچ وجه دشمني با مردم و ملت اروپا نيست؛ بلكه انتقاد از اعمال سياست هاي نابخردانه زير نام مقولة ملت و مفهوم ملي گرايي در غرب است.


تاگور با مردم و ملت اروپا طرح مقولة ملت را از جانب سياست هاي استبدادي به نقد مي گيرد و مي نويسد: "پرستش ملت كه مورد نظر اروپاييان است، براثر شهوت قدرت طلبي قوام يافته، نه در پهنة انديشة معنوي وحدت جهاني. پرستش ملت (درغرب) با فزون خواهي و طلب قدرت گره خورده است و انديشة تجريدي ملت،‌ منشأ همه يي آفات سياسي است."(٧)


(جاي يادآوري است كه اين ديدگاه هاي تاگور در مورد برداشت اروپاييان از مقولة ملت، زماني ارائه گرديد كه وي رنج و درد وحشت جنگ بين المللي اول را در ذهن و ضمير خود داشت.)


نتيجة بحث:


در بررسي و طرح ديدگاه هاي آسيب شناسانة رابيندرانات تاگور در بارة ملت و مقوله ملي گرايي، اين نكته به روشني دستياب مي شود كه بحث مقولة ملت و راه هاي رسيدن به مفهوم ملي گرايي بايد از لحاظ آسيب شناسي مطالعه گردد و بدون درك، تأمل و دريافت ويژه، عمل تعبدي در اين عرصه صورت نگيرد.


بدون شك تأملات تاگور و برخي پنداشت هاي اين انديشمند بزرگ، مي تواند براي بسياري از كشور ها، به ويژه كشور ما كه در آستانة جست و جو و ارزيابي راه هاي رسيدن به تعريف روشن از ملت و مفهوم ملي گرايي قرار دارد، ممد و سودمند واقع شود.
 مطالعة آراي انديشمندان و تجربة تاريخي جوامعي (مانند هند) كه تجربه هاي موفقي از ساختار ملت، ملي گرايي و دولت-ملت دارند، بي شبهه مي تواند ما را در رسيدن به تعريف ملت و ارزشهاي ملي گرايانه، روند و ساختار آن كمك كند.



پا نوشت:


1- Rabindranat Tagore “Nationalism”, in English writings of Tagore, Sahigya Akademi, Delhi, 1996, P.458

١- تاگور به اين باور است كه آرمان وحدت بشريت، جوهر همه يي تمدن هاست؛ اما مراحل نيل به آن متقاوت است. در حالي كه در تمدن هندي اتحاد انسان ها برمحور اجتماع قرار دارد. اتحاد اروپايي بر پاية سياست تمركز يافته است. وي مي افزايد: "مسأله اساسي هند بيشتر اجتماعي است نه سياسي. با اين تلقي، شاعر ملي گرايي را امري صرفاً غربي مي داند كه ارتباط به هنديان ندارد. از اين رو به تأكيد مي گويد كه: "ملي گرايي، خطر جدي است. اين امر خاص مدت ها منشأ مسايل جدي در هند بوده است، و با آن كه زير سلطة ملتي كاملاً سياست پيشه بوده ايم، بازهم تا آنجا كه مي شد، و به رغم ميراث گذشتة مان، ابعاد باور به رسالت سياسي را در درون پرورانيده ايم." رامين جهانبگلو، تاگور وجدان بشر، ترجمة خجسته كيا چاپ اول ١٣٧٩، تهران، صص ٣٩-٤٠

 

3- Rabindranat Tagore, Remimiscecec, New Delhi, P.122


٤- اين انديشة تاگور،درست برعكس مفكورة بسياري به اصطلاح ازآگاهان مااست كه با تعصب وحساسيت ايديولوژيك، يكسره به نفي ارزشهاي تمدن وفرهنگ اروپايي مي پردازندو با سنت زده گي دربستر تحجر وتحسر مي لولند.


۵- اين برتري جويي هاي قومي زير نام شعار ملي و ملي گرايي" در كشور ما نيز باب شده است؛ بسياري از افراد با توجه به عدم تعريف روشني كه از مقولة ملت و ملي گرايي دارند؛ تمام سياست هاي شئونيستي و برتري جويي هاي قومي و نژادي خودرا به نام ملت، ملي بودن و ملي گرايي مطرح مي كنند و از اين طريق مي خواهند به گسترش سياست "عظمت طلبي" خود بپردازند.

۶- رعنا گنجي، چند نظريه از تاگور، مجلة بينش سبز، شمارة
28، سال 1384، تهران، ص27


٧- رامين جهانبگلو، تاگوروجدان بشر، ترجمة خجسته كيا، چاپ اول1379، نشرني، تهران ص40

 

 

 

***********

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ٤٠                       سال دوم                           دسمبر ٢٠٠٦