کابل ناتهـ، Kabulnath
|
بشير سخاورز
عابر شب
وانگهان دل در ميان ژرفناي آرزو گم شد هستي من شمع كوچك در مسير بادها گشت نام من را بر هزاران سنگ لوح سرد بي مهري نوشتند گفتم: ” آري مي توان از كوچه ها در شب گذشت اما زهر افتادن به گودالي طعم خود را ساليان دور خواهد داشت در سلول مغز من شايد. “ اين گهان من در پناه خويش هستم عابري كه شب گذر از كوچه ها كرده.
كمبوديا 1993/ 8/ 17
*********** |
بالا
شمارهء مسلسل ٤٠ سال دوم دسمبر ٢٠٠٦