|
خالده فروغ
حماسه
هنگامیکه
باغی از دستهایت آراستی
قطره های تبسم من
شبنم شدند
هنگامیکه باران را نوشتی
درخت شدن افسانه نیست
هنگامیکه غرور دریا را نوشیدی
کوچه های تنگ عطش را
عبور کردم
و از چشمان بیتاب ساحل
مدد جستم
من صدایت را دعوت میکنم
هنگامیکه آزاده گان قلبت
سرایشگران حقیقت
مرا مرور میکنند
به حماسه یی میمانم
این چه منی ست که منم؟؟
*********** |