کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

گورو گوبند سنگهـ ،

سپه سالاری از تباران
پاکدلان

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تصور نقاشی از حضرتِ گورو بابا نانک دیوجی

 

 

 

 

 

 

تنها يک خدا وجود دارد

نام او حق است

خالق دنياست

مبرا از ترس و نفرت

نه زاده شده است

نه ميميرد

نورش جاويدانه است

اين حقيقت در آغاز بود، از قرنها آمده و ابديست

پيام چنان خالقي را«نانک ديو» براي شما آورده است

 

 

 

سخن از گراميداشت زادروز بزرگمرديست که آگاهانه زيست، با قيل و قال مدرسه وداع گفت، از بستگي هر بندي خويشتن را رهانيد، سر به صحرا و جنگل زد تا وارسته شد و به روشنايي رسيد. آنگاه براي آناني که در بند ميزيستند، برادري و همزيستي را مژده داد و راه نيک زيستن را چراغاني ساخت.

 

سخن از عارفي است که در 1469 ميلادي در يک خانواده مستعد در روستاي « تل وندي» شهر «ننکانه» ولايت لاهور (در پاکستان امروزي) ديده به جهان کشود.

 

پدرش «کالوچند» و مادرش «ترپتا» نام داشتند. آنها کودک شان را « نانک ديو » ناميدند. بشاش و خندان بود و از همان سرآغاز پيدايش در مقايسه با همسن و سالانش هشيارتر، چابکتر و آگاهتر به نظر ميرسيد. برهمن (ملا) خانوداه شان آقاي «هردييال» پيشاپيش هشدار داده بود که براساس آگاهيهاي نجومي او « نانک ديو » کودک عادي نيست و روزي رسالت سترگي را بردوش خواهد داشت.

 

اين کودک داراي تفاوتهاي چشمگير با ديگران، در پنج سالگي شامل دبستان شد. سالهايي را در حال و قال دبستان صرف کرد، ولي دريافت که درس مدرسه به دلش چنگي نميزند. باري آموزگار سانسکريت، روي تخته واژه «اوم» (\) را که اسم اعظم خداوند در آن زبانست، نوشت و در پيرامون آن توضيحاتي داد. جناب نانک ديو گفته هاي او را نارسا يافت و خود در مورد "اوم" سخناني بر زبان آورد که نه تنها براي آموزگار دلچسپ و شگفتي آور بود بلکه بسي فراتر از آگاهي يک دانش آموز در سطح آن صنف مينمود.

 

او کمتر به مسايل دنيايي علاقه ميگرفت. پدر براي آنکه به کارهاي کشاورزي آشنايش سازد و ترغيبش نمايد، او را مؤظف امور مواشي خانواده ساخت، ولي در فرجام از تصميمش نتيجه دلخواهي به دست نياورد، چه فرزند در مرزعه به گستره صحراي دنيا و در کليت به کشتزار ناکرانمند کاينات مي انديشيد.

 

کالوچند براي خريد کالاهاي بازرگاني، پسرش را همراه با « (باله) بلرام » خدمتگار خانواده، مؤطف ساخت. او به جاي خريد، پولهاي پدر را به نادارها و تهيدستان بخش کرد و به خانه برگشت. البته، پرسش و پاسخي که در فضاي خانواده صورت ميگرفت و استدلالي که فرزند پيشکش حضور پدر ميکرد، از فهم پدربالاتر و حيرت برانگيز بود.

 

کالوچند بنابر بيعلاقگي فرزندش به کارهاي دنيايي در هراس بود که مبادا او عاطل و باطل گردد، لذا بار خانواده را بردوشش نهاد و در هژده سالگي جشن عروسي فرزندش را برپا داشت. ثمره اين پيوند دو پسر بودند به نام «سري چند » و « لکشمي چند » که در سالهاي 1494 و 1497 به دنيا آمدند.

 

جناب نانک ديو با توانمندي ويژه اش رويدادهاي جهان پيرامونش را نيکو درمييافت. او از ناهنجاريهاي اجتماعي، ريختن خون انسانها به نام مذاهب و در پوشش اسم خدا سخت دلتنگ شده بود. اين دلازاري ها او را به گرهگشايي و توجه به ژرفاي قضاياي پيچيده واميداشت.

 

جامعهء آن روزگار هندوستان سخت دچار جنگهاي مذهبي و سوختن خانه ها و ريختن خونهاي پير و جوان و زن و مرد و کودک شده بود. برخي از پيروان آيين هندو تا گلو غرق در خرافات مذهبي و کثرت پرستي بودند و روحانيوني که از دانش مذهبي بهره درستي نداشتند، مردم را با انديشه و ديدگاه قشري و طبقاتي باهم مي انداختند. شماري از مسلمانان با بهره جويي از اصل زور در پي مسلمان ساختن ديگران شده بودند. اين مناقشات زماني شدت بيشتر گرفت که شاه مغل دين اسلام را آيين رسمي هندوستان (که اکثريت مطلق مردمان آن هندو اند) اعلام کرد. اين ماجرا باعث برخوردهاي آماده شده و برخوردار از دستگاه حاکم گرديد و بيشتر از پيش مايه افسردگي انسانهاي پاکدل و شکيبا شد.

 

جناب نانک ديو راه دنيايي را کنار ميگذارد و در پي شناخت آفريدگار جهان ميشود. او با استعداد شگفت آورش ميتواند در زمان کوتاه رابطه قلبي با پروردگارش تامين کند و بشارتگرانه بيايد زيرا حرف خداوند از سوي دو گروه درگير زيستبومش ناشنيده مانده است. او با دست کشيدن از مال و هستي و خانواده، عارفانه زندگي به سر ميبرد، زبانش از ذکر خداوند بازنمي ايستد و درست در سن سي سالگي به نبوت و رسالت تبليغ حق و حقانيت مشرف ميشود.

 

هندوان صاحبدل و متعقد وي را « گورو » يعني آموزگار يا رهنما خطاب کردند و مسلمانان پاکدل و متدين به او بابا گفتند.

 

ارشادات بابا نانک ديو جي، همه منظوم بوده اند و پرداخت و کاربرد نظمها به زبان عوام، چنانکه زبان کار گرفتهً شان ـ  از سوي رهبران بعدي طريقت، به زبان مستقل «گور مکهي» (از دهن رهبر) داراي صرف نحو ويژه گرديد و از همان دوران زبان رسمي و مذهبي ايالت پنجاب هندوستان و سکهـ هاي جهان ميباشد.

 

يکي از مسلمانان ارادتمندش بنام « مردانه » که رباب نيز مينواخت، و « بله » خدمتگار خانواده اش نيز به آن پيوستند و اصحاب شباروزي او گرديدند.

 

حضرت بابا نانک ديو، به اصول زيرين ارج فراوان ميگذاشت:

- ياد نام خداوند در هر نفس و لحظه

- تامين احتياجات زندگاني از راه حلال و اشتغال و پرهيز از باردوش جامعه شدن

- محبت با ديگران، فراموش نکردن نيازمندان و کمک و مددگاري آنها

- پاکي دل، نظافت جان و کردار پسندیده

- دوستی و محبت با همنوع
 

آن حضرت بنابر فصاحت زبان و کردار نيک توانست در زمان کوتاه ارادتمندان زيادي داشته باشد. پسانتر جهت تبليغ حق، برادري و برابري انسانها در خلقت و مذهب و آشتي مذاهب، تساهل و افق وسيع نظر، نخست به شهرهاي بزرگ هندوستان پهناور مسافرتهاي انجام داد. آنگاه شهرت اين عارف و صوفي قلندر مشرب به کشور هاي ديگر رسيد. لذا به افغانستان مقدس، ايران، عراق، عربستان و کشورهاي آسياي جنوبي نيز سفر هايي داشت.

 

وي در افغانستان مدت زيادي را در شهر سلطانپور ولايت هميشه بهار ننگرهار، دم گرفته است. چون در آن زمان پادشاه کابل نيز از سلاله مغلها بود، براي ارادتمندان او از روي تعصب آب آشاميدني را قطع کردند. البته، خداوند از شفاعت آن حضرت چشمه آب زلالي را در شهر سلطانپور آفريد. گفتني است که محل اين چشمه تا سالهاي آرامش و محبت افغانستان، شاهد به هم رسيدن عاشقان بود.

 

گورو نانک ديو جي افغانستان و افغانها را دوست ميداشت. پسرش « سري چند » که متصوف دوران خودش بود، کابل را براي زيستن برگزيد و در گذر خرابات باورگاهي ساخت. پيروان و ارادتمندان او را بابا سري چند ميگفتند. اين باورگاه تا سال 1993 ميلادي گواه نيايش بخش بزرگي از هندوان و سکهـ هاي افغان بود. يادبود بزرگداشت و برگزاري جشن ويساک در آن باورگاه هرگز نميتواند زير غبار فراموشي برود.

 

پندارهاي مذهبي حضرت بابا نانک عمدتأ استوار بر دانش مذهبي از هردو آيين هندو و اسلام است. آن حضرت هيچگاه نفرموده که در جايگاه کدام پيام آور ايستاده، و نه هرگز عزم ايجاد مذهب نويني را داشته است. در حقيقت نامبرده فراتر از همه خواستها و تمايلات انفرادي پيروان آيينهاي يادشده، راه تازه آشتي باورها، همگوني آدمها در سرآغاز پيدايش و پيوندهاي انساني ميان همگان را اعلام فرموده است.

 

اين نکته که پس از رحلت گورو نانک ديوجي، ارادتمندان و پيروان طريقت شان، و در فاصله تقريبأ دوصدوپنجاه سال بعد، مذهب سکهـ را اعلام کردند، با عزم و نهاد معنوي افکار حضرت گورو نانک ديوجي همخواني و همآميزي مييابد يا نه، سخني است جدا ازين گراميداشت.

 

بايسته گفتن است که همچو کژتابي از طريقتي که در آغاز برپايه هاي روحانيت، صفا و شفافيت عقايد مذهبي استوار بود و پسانترها در جايگاه مستقل آيين نو قرار گرفته اند، کمابيش در مذاهب ديگر نيز ديده ميشوند. مثلاً در آيين مقدس اسلام نيز مسلمان احمدي (جماعت احمدیه) در آغاز منحيث يک طريقت در قاديان هندوستان ظهور کرد ولي امروز پيرواني دارد که خود را مسلمان احمدي ميخوانند و در برخي از کشورها پيگرد سياسي و عقيدتي نيز ميشوند. در آيين عيسوي نيز بخش پروتستانتها در آغاز صرفأ يک طريقت بود، اما امروز در نقش آيين مستقل در کنار رومن کاتوليکهاي جهان عرض اندام کرده اند.

 

گورو نانک ديو جي در صورت لزوم معجزه ها و خارقه هايي را نيز جهت اعتقاد انسان تاريک ذهن نمايانده است. روايتي را مبني بر ملاقات او با جناب حضرت شمس الحق تبريزي شنيده ام، اما از آنجايي که نتوانستم تا دم نگارش کنوني سندي براي موثق بودنش بيابم، آن را نگفته ميگذارم.

 

حضرت گورو نانک ديوجي در 1538 ميلادي از اين جهان چشم پوشيد و به ملکوت اعلي مشرف شد. از فرزندانش سري چند ترک دنيا کرد و تبليغ حق و نام خداوند را پيشه ساخت و لکشمي چند به ساز و برگ کارهاي اين جهاني سرگرم شد. خانوداه « بيدي » که در هندوستان و افغانستان مقدس بستگاني دارد، از نسل آن حضرت ميباشند. گفتني است که جناب حضرت بابا منگل سنگهـ، اين فرزند شمال افغانستان نيز از همين خانواده بوده اند.

 

چنان با نيک و بد سر کن که بعد از مردنت عرفي        مسلمانت به زمزم شويد و هندو بسوزاند

 

حرفهاي پسين:

 

تاريخ گواه است که خداوند هر زمانيکه لازم ديده، براي فرجام ظلم و ستم ورزي، به يکي از بندگانش رسالت پايان دادن به کردار ناشايست آدميان را سپرده و به داد انسانهاي بيگناه و فروتن رسيده است. بدون شبهه حضرت گورو نانک ديو جي نيز از شمار همان بلندمرتبگان است.

 

پرسشهايي نيز برذهن چيره اند:

 

-  آيا هندوان، مسلمان و سکهـ هاي هندوستان که ارشادات آن حضرت را خوانده آمده اند، از رفتار و کردار خشونتبار در برابر يکديگر دوري جسته اند؟

-  آيا کشتن مخلوق خداي جهانيان، در پوشش مذهب و به نام خداوند، امروز هم در سراسرجهان ادامه ندارد؟ و پرسش پيوست اينکه چرا ادامه دارد؟

 

 تذکر و سپاس:

 

پيش از آنکه اين گراميداشت مختصر فراهم آيد، منابع زيرين را ورق زده ام:

 

- (Sikh – Religion, November 1985, Essen -Deutschland) مذهب سکهـ، به زبان الماني چاپ المان

- جپی جی صاحب، بخشی از کتاب مذهبي «گورو گرانتهـ صاحب یا دربارصاحب» حاوی ارشادات حضرت بابا نانک (به زبان اردو، چاپ پنجاب) .

 

اين گراميداشت شکل و شمايلي نميداشت اگر استاد گراميم داکتر صبورالله سياه سنگ که افزون بر زبانهاي ملي، بر لسانهاي انگليسي و هندي در نوشتار و گفتار تسلط قوي دارد، آن را بازنگري و ويرايش نميکرد. من و واژه واژه کابل ناتهـ، همواره از همدلي هاي بيدريغ او ممنون و مشکوريم.

 

 ايشور داس

 

***********

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ٣٩                       سال دوم                           نومبر ٢٠٠٦