کابل ناتهـ، Kabulnath
|
بشير سخاورز
پنجره شاد زمين
١
ز باغ بگذشتم زمين ز پنجره ای شاد سوی من می ديد و ماه مي خنديد ستاره مي آمد به دست هاي من از عشق دانه مي افشاند. چه خوب مي ديدم كه عشق می روييد صداي زنجره موسيقي عجيبی داشت و آبشار تنك شعر حافظانه به لب.
٢
تن حرير تو در آن سپيد بهرامه بسان موج سبك- مي رقصيد٬ و انحناي دل انگيز گرم اندامت بسان وادی نشناخته مرا می خواند و من سفر كردم در آن زمين آن شب.
*********** |
بالا
شمارهء مسلسل ٣٩ سال دوم نومبر ٢٠٠٦