کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ذبیح الله عصمتی، پرچمی نبود

 

              واسع بهادری 

 

خبری را شنیدم که حضرت صبغت الله مجددی رئیس مجلس اعیان آقای ذبیح الله عصمتی رئیس کمیسیون مبارزه با فساد اداری را متهم کرده است که سابقه پرچمی دارد.

 

 البته جناب مجددی اقای عبدالجبارثابت لوی سارنوال را که آب را نا دیده موزه از پای کشیده است، نیز هم زمان با اقای عصمتی مورد حمله قرار داد ه و مدعی شده است که بار ها از رئیس جمهور برکناری عصمتی را طلب کرده است. جناب مجددی با سلوک و روشی که دارد وخصوصا وقتی قهر وعصبی میشود جملات عصبانیت آمیز کمی از دهان اش بیرون نمی شود .

 

این بار برعلاوه پرچمی خواندن عصمتی، ثابت را فردی دیوانه خواند. علت قهر و ناز مجددی صاحب معلوم دار است. عصمتی وپسانتر ثابت اشخاصی را که در رشوه گیری و سوء اداره تشخیص کرده اند معرفی کرده، به محکمه سپرده ویا اینکه آنها برطرف شده اند. چند تن از وابستگان جناب مجددی شامل همین برطرف شدگان هستند. اینکه آیا این راه خواهد توانست علیه فساد اداری ورشوه خواری کاری را پیش ببرد، ایجاب دفت را میکند. اما درباره پرچمی یاد کردن آقای عصمتی چند گپ است که باید گفته شود:

چند سال پیش شنیدیم که آقای ذبیح الله عصمتی به هامبورگ آمده واز طرف نصیرمهرین محفلی برای او گرفته شده است. مهرین ضمن معرفی من به او که برادرش هستم، ورقی را به عصمتی سپرد و گفت: تحفه دیگری نداشتم که تحویل تان کنم. پرسیدم که کاغد چه بود که تحفه اش نامیدی؟

مهرین گفت، خود آقای عصمتی میداند که چیست. درباره اش معلومات بدهد.

عصمتی بروی کاغذ میدید وسر شور میداد و آدم تأثری را در چهره اش میخواند. مهرین گفت، هزاران دیگر برنگشتند. باعدم برگشت شما نیز به اندازه مویی فاصله نمانده بود. درین هنگام گفت یک برگشتی دیگر نیز آمد. محمد اعظم دادفر بود.

 

آقای عصمتی را جناب محمد حیدر اختر معرفی میکرد . ومهرین مفصلتر در باره سالهای دهه پنجاه ونقش آقای عصمتی در اتحادیه محصلان به عنوان انسان وارسته و دردمند وناراضی از کجروی های مسلط زمان ریاست او در اتحادیه سخنانی را ابراز کرد .

 

بعد صحبت های عصمتی شروع شد. عصمتی از مظالم وآزار ورنج و درد مردم صحبت کرد ومشخص از حزب دمکراتیک خلق افغانستان وکودتای ثور وشکنجه دیدن هاو اعدام های مردم و ضرورت محکمه آنها گپ زد. تا آنجا که به یاد دارم قاطع ترین موضع را داشت. یعنی با خلق وپرچم یک ذره همفکری نداشت.

وقتی جملات احساساتی حضرت صاحب را به عنوان رئیس مجلس اعیان شنیدم هم خنده آور بود وهم متأثر کننده.

 

خنده آوربود که به یک چهره شناخته شده که غیر پرچمی وخلقی وغیر شعله ای بود وتا جایی که معلومات پیدا کردم عصمتی عضو یت گروپی به نام صدای عوام را داشت و مدتی در ایام تسلط خلقی ها زندانی نیز شده بود، ورقی که مهرین با تبسم برایش داد نیز امضای رئیس«اکسا» را داشت برای توقیف او. چون مثل آنها فکر نکرده بود. مگر حضرت صاحب با بی اطلاعی خنده آور به او برچسپ می زند.

 

و متاثرکننده است که حال مردم ومملکت را با داشتن این حال واحوال ورجال زار می بینیم. وتأثر وقتی بیشتر میگردد که طبق بعضی اطلاعات همین حضرت صاحب برای آزادی یک تن از جنایتکار ترین انسانهای وطن ما یعنی اسدالله سروری راه جور میکند. در دور وبرش افرادی که دست های شان با خون رنگین وسرخ است قطار می نشینند. عضو کمیته مرکزی همان حزب نماینده دولت افغانستان در ملل متحد می شود. ( البته طوری که من مطمین هستم بسیار دیگری نیز میدانند که از زور کاکاست که انگور در تاکهاست) .

 

همین جناب حضرت وقتی منافع اش ایجاب کند وایجا ب کرده است، هر شریر وبی رحم وخطا کار را بالا می برد. نامش اش رامی گذارد عفو وبخشش و مصالحه.

 

مگر وفت دیگر، از دیدن نفرهای خطا کار چشم پوشی کرده کسانی را که از آنها رنج کشیده اند ، با بی مسولیتی مهر می زند. که این عمل خود گناه دارد.

 

همین حضرت صاحب سر را درگریبان برده کمی انصاف کند که در زمان ریاست خودش پس از هشت ثور چه مشقات و رنجهای که در وطن ودر آن کابل که نگذشت.

 

تهدید حضر ت صاحب به استعفأ، قهر وناز معلوم و برای مردم شناخته شده است. حالا که از هر طرف بحران دهن باز کرده است . تنها حضر ت صاحب فرار را برقرار ترجیح نداده کسان دیگری هم یکی پی دیگری بکس و پاسپورت را بر میدارند ومی روند طرف کارهای اصلی خویش. ولی بعضی آرام ارام میروند وبعضی ها تهمت کرده وبا بهانه جویی. اتهام به ذبیح الله عصمتی که پرچمی بوده است، بهانه جویی یک آدم خسته، مشکلات دیده، و دور از توانمندی کار خوب است.

 

فکر میشود این پیشنهاد توهین تلقی نخواهد شد اگر حضرت صاحب مجددی برود در گوشه ای عبادت کند، چار روزی خلوت کرده خود را آماده تهیه خاطرات بسازد .

 

 

 

***********

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ٣۸         سال دوم               نومبر ٢٠٠٦