کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

کاکه تیغون

               سینما

بود" سلمان خان" به یک راهی روان

دید در یک گوشه "حاجی کامران"

گفت: آیا فلم هندی دیده ای؟

گفت: نه! گفتا : عجب نادیده ای

فلم هندی در عذوبت شکراست

دخترانش از همه شیرین تراست

فلم هندی آیتی از لطف حق

از ارسطو تا پرستو را سبق

فلم هندی کش شود تا کهکشان

افتخار این جهان و آن جهان

فلم هندی نصف ایمان شماست

بند پوپک دار تنبان شماست

بود غزنی مأمن آبای ما

هند شد بعداً و لیکن جای ما

این همه آثار خوب معنوی

هین نپنداری که باشد غزنوی

فلم افغانی چو زهر قاتل است

مثل خشت خام و حرف باطل است

حاجی اندیشید: کاین کاکا چه گفت؟

او نگوید پس که گوید حرف مفت؟

این گز این میدان، بگفتا ، یاد باد

تابه لندن دست تان آزاد باد

من شیرین گل نی که، شیرآغاستم

در جهان سینما یکتاستم

هند ما را کعبۀ آمال بود

فلم افغانی ازآن پامال بود

گرچه کار سینما کار نواست

اختراعش از امیر خسرواست

فلم افغانی زهندی نیست کم

بهتر ازنفت عرب، لاف عجم

سینمای ما جهانی می شود

از برایش خردوانی می شود

 

بین هردوبحص و فحص و گفتگو

می برآمد از خمیر هردومو

زندگی بی سینما بی کیف شد

فلم افغانی چو هندی حیف شد

درجهانش یک دگرگونی نشد

انقلاب کاکه تیغونی نشد

سینما ای سینما ای سینما

دربدرگردیده ای از دست ما

 

                   2001 ، هامبورگ ،

 

***********

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ٣۸                  سال دوم                              نومبر ٢٠٠٦