کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

هرچه از ایشور داس میخوانیم تازه و ابتکاری است. همین چندی پیش بود که نوشته او ـ کابلی والاـ را خواندم خواستم چیزی درباره افغانها و هندی ها بنگارم اما این کار را دشوار دانستم چه موضوع عمقی دارد که نمیتوان انرا در چند سطر و با عجله خلاصه کرد پس خواستم نکته های پراگنده یی را درین باره تذکر دهم و از تفصیل اجتناب کنم.

 میدانیم که دو سرزمین سابقه زندگانی بسیار نزدیک با هم دارند و از چشمه های زلال فرهنگی مشترکی آب خورده اند که تأثیرات چندین جانبه بر زنده گی شان داشته است.

هند را به خاطر بزرگی ان نیم قاره خوانده اند. و ما بی توجه به تجزیه ان به پارچه هایی که کشور های جدیدی را میسازد توجه خود را به روابط با این سرزمین به حیث یک خطه ء فرهنگی متوجه میسازیم.

 

 نیم قاره را دو بازوی فرهنگی در اغوش گرفته که یکی بنگال در شرق و دیگری پنجاب در غرب است. در افغانستان معاصر وقتی هند میگوییم منظور ما اقلا پیش از پیدایش بالیود ـ همانا بنگال یا پنجاب است. درینجا جغرافیا نیز اهمیت دارد. اگر از شرقی ترین نقطه بنگال بخواهیم خط مستقیمی بکشیم و کماکان آنرابه غرب امتداد بدهیم. این خط به کابل تماس میگیرد و در آنجا قطع میشود. برای تاجران و دوره گردان نیز هند همین خط است.

 روابط دو سرزمین نقل و انتقالات فرهنگی زیادی را باعث شده. سرزمین امروزی افغانستان مهد پرورش آئین هایست که امروز در هند مروج است. از هندوئیسم و بودیسم که بگذریم و به دوره اسلام نظر کنیم می بینیم که این دین ازغرب به نیم قاره شیوع یافته. اگرچه اهدای این تحفه دینی باعث کندی ودر بسیاری حالات قطع ابتکارات فرهنگی شده و بحران هایی را در پی داشته که تا امروز وجود دارد ـ ولی در مجموع این داد و گرفت فرهنگی مزایایی داشته است.
وقتی اسلام به کشور ما هجوم آورد درپی ویرانی هایی که قابل ملاحظه هم بود به تعمیم فرهنگ خود پرداخت و زبان خود را درین سرزمین ها گسترش داد. ولی دریک موضوع چنین تسلط فرهنگی به ناچار عقیم ماند که همانا موسیقی است.

نخبه گان کشور ما اصل ممنوعیت موسیقی را که در ان زمان در شبه جزیزه عربستان بر قرار بود نپذیرفتند و در عوض به اصل فرهنگی که عبادت خدا را از راه موسیقی مجاز میدانست تکیه کردند. نوعی از عرفان که در افغانستان آن روزی پرورش یافته بود ـ و موسیقی یک رکن عمده ان است مورد قبول قرار گرفت.
درینصورت اسلامی که در سرزمین خود موسیقی را ممنوع کرده بود درین سرزمین ان را مجاز می دانست. این یک مقاومت فرهنگی موفقیت آمیز بود.

بعدها مبلغین فرهنگی به هند رفتند واز یکسو اعتقادات عرفانی خود را با فلسفه هندی تکامل بخشیدند و از جانبی در عمده ترین شاخه فرهنگ یعنی موسیقی سهم گرفتند. یکی ازشناخته شده ترین این چهره ها امیر خسرو بلخی دهلوی است. نقش او بر علاوۀاثر بخشی در ساحه زبان و تصوف در موسیقی هند هم از نظر متن و هم از نظر تغییر در الات موسیقی قابل توجه است. او موسیقی گران هند را ساده تر ساخت تا عده بیشتری بان دسترسی داشته و از آن مستفید شوند.
آلاتی که بوسیله امیر خسرو در ان اصلاحاتی اورده شده بیشتر از یکی دوتاست. کوششهای این دانشمندان باعث آن شد تا در هند سبک تازه یی از موسیقی ایجاد شود و در پهلوی اسلوب دیگری که امروز کرناتکه خوانده میشود عرض وجود کند. ورود زبان فارسی در موسیقی هند ـ این هنر را زیباتر از پیش ساخت که تا حال ادامه دارد. موسیقی عرفانی و صوفیانه جان گرفت. این همه توجه شاهان مغول را جلب کرد که خود نه تنها فریفته آن شدند بلکه به خادمان و هوادار آن نیز مبدل گشتند.

این روابط ادامه یافته است. اگرچه من شک دارم که موسیقی افغانستان و هند کاملا یکی باشد و از جانبی موسیقی گندهارا هم کاملا موسیقی هند را تشکیل دهد. ولی مسلم است که در افغانستان معاصر و پس از ورود گروه موسیقی هندی در زمان امیر شیر علی خان ـ موسیقی افغانی شدیدا از سبک هندی تاثیر پذیرفته است. ولی با تمام این ـ اثر پذیری ها یک جانبه نبوده است. مشابهت های جالبی را ایشور داس یادداشت کرده است که مورد توجه است. ولی من یک مورد دیگر را اضافه می کنم که اثر بخشی موسیقی پشتو به خصوص در موسیقی فلمی هندی است.

من سالها پیش که با علاقمندی ساخته های فلمی ستجیب رای هنرمند بنام بنگالی را دیده بودم چیز اشنایی در موسیقی آن و بخصوص پشتوانه موسیقی در آن یافته بودم. جالب انکه خود او گفته است که این نغمات از موسیقی پشتو مایه گرفته است.
تا جاییکه من حس کرده ام در موسیقی بالییود چیزی شبیه نیمکی در موسیقی شمال چیزی شبیه غرنی و در موسیقی بنگال چیزی شبیه لوبه که هرکدام سبک هایی از موسیقی پشتو اند ـ به گوش میخورد. من هیچ توجیهی برای این شباهت در دست ندارم. باید گفت که در ین نوع موسیقی ـ رباب کابلی به اله مرکزی موسیقی مبدل میشود و رقص وپای کوبی واضحا از اتن مایه میگیرد.
باید تذکر دهم که هم در بنگال و هم در کشمیر رباب وجود دارد اما مرتبین موسیقی فلمی از رباب کابلی استفاده میکنند که صدای غیر از آن رباب ها را دارد. طوری که میدانیم رباب افغانی از روی شکل قدیم که وجود داشت به وسیله واصل کابلی شاعر معروف که خود رباب نواز و موسیقی دان برجسته بوده دوباره ساخته شده که این تغییر ـ باعث دلپذیری بیشتر این اله موسیقی و سهولت در فرا گرفتن آن شده است.

 همچنان درین سالها در موسیقی گروه های جوان موسیقی افغانی تاثیر موسیقی پنجابی را میبینیم. برای این علاقمندی نیز کدام دلیلیی نمیبینم. مگر اینکه فکر کنیم مهاجرت های تازه در آن نقشی داشته باشد.

و اما در باره کابلی والا. این اثر وزین رابیندرنات تایگور سالها پیش به روی پرده امده و نمایانگر خصلت هایست که به افغانها منسوب اند. من سالها پیش یک متن بسیار دست و پا شکسته ء دری این اثر را دیده بودم که چنگی بدل نمی زد و حتی از اصل منحرف شده و معنی را افاده نمی کرد. جا دارد که این اثر دوباره ترجمه شود.

درین جا هم از یکی از کوشش های جانب افغانی در شناسایی فرهنگ هند یاد اور شد. این ترجمه منظوم و با ارزشی است از گیتانجلی اثر رابیندرا ناتهـ تایگور بوسیله داکتر روان فرهادی.

اینک باید یاد اوری گردد که اگر کابلی والا اثریست که کاملا هنرمندان هندی درآن نقش بازی کرده اند ـ یک فلم مشترک افغانی و هندی هم است که مضمون آن عشق یک دوشیزه هندی با یک جوان افغان است. این فلم عشق و دوستی نام دارد. نقش اول جانب افغانی را رشید لطیفی بازی کرده است. فلم از موسیقی زیبایی بر خوردار است. یکی ازپارچه های زیبای ان با مطلع: خوشست ناله سرکنم... را من سالها پیش از انکه در رادیو ثبت شود از خانم رخشانه در یک محفل خصوصی شنیده بودم که خاطره آن پابر جاست. این پارچه منازعه بر انگیز است زیرا هر طرف دعوا دارند که از فولکلور کشور هایشان مایه گرفته است. 

نغمه ها و پارچه های منازعه برانگیز میان هنرمندان افغانی و هندی چندتایی هست که ایشور داس به آن اشاره کرده یکی هم پارچه یی از فلم « وقت » است که با مطلع: ای مری زهره جبین... خوانده شده.
هنرمندان افغانی مدعی اند که این پارچه از ساخته های استاد برشنا ست من شنیده ام که این پارچه را استاد دهه ها پیش از ساختن فلم وقت در باغ هنــدو در هندکی [شیوه کی] کابل در حضور هنرمندان و هنردوستان با شعر فارسی خوانده و گفته است که یکی از دوستان اصرار دارد که انرا برای استفاده در کدام فلم به فلم سازان هندی بدهد. حال که در آن فلم نام استاد به حیث سازندۀ ان ثبت است یا نی من چیزی نمیدانم.

و اما حال باید دید که مفهوم کابلی والا تا کجا ها کسترده شده است. هرچند که کابلی والا نام فلم است اما برای قشر وسیعی از مردم هند و حتی در رسمیات ـ کابلی والا به معنای" افغان " استعمال میگردد. خاطره یی را درین مورد تذکار میدهم که جالب است.

پس از کشته شدن اندرا گاندی صدراعظم هند ـ تصمیم گرفته شده تا تشییع جنازه او با مراسم شانداری صورت گیرد و اکثر رهبران کشور های دنیای در آن به سویه روسای دول یا حکومات شرکت نمایند*.

 جسد را در تالار خانه پدری او که اکنون موزیم است گذاشته بودند تا پیش از سوزاندن ـ به او ادای احترام شود. وقتی هیات داخل دهلیز میشد توقف میکرد تا نماینده وزارت خارجه ورود انرا اطلاع بدهد. همراه با هیئات و بطرف راست سفیر یا نماینده سفارت قرار میگرفت تا با دیدن نماینده وزارت ـ نام کشورش را اعلان نماید.
پس از انکه نام کشور اعلان میشد هیئات به جایگاه مخصوص نزدیک شده اکلیل گل گذاشته ادای احترام میکرد و از دروازه دیگر خارج میشد. درین هنگام ما به تعقیب هیئت مصری رسیده بودیم. نام مصر اعلان شده و هیئات ان کشور داخل شد. ما امادگی میگرفتیم که اعلان شد: کابلی والا داخل شوند. ادای این کلمه برای هندی ها مفهوم بود ولی دربین هیئات ها خارجی زمزمه میشد که کابلی والا چه کسانی استند؟ 

مثال دیگری هم جالب خواهد بود. شورای فرهنگی هند که وظیفه تنظیم امور فرهنگی ان کشور را بدوش دارد از من دعوت کرد تا در یک کنسرت از پروین سلطانه که استاد راوی شنکر ستار نواز معروف امریکایی هندی الاصل نیز در بخش کوچکی از آن سهم میگرفت شرکت نمایم.
من از کابل مهمان موسیقی شناسی داشتم و از ان اداره خواستم تا رقعه یی به نام او هم بفرستند. ان اداره از روی حسن نیت نه تنها چنان کرد بلکه برای هردو( ستیج پاس) ارسال کرد این پاس برای دو تا سه نفر با اهمیت که به موسیقی وارد میباشند داده شده و دارندۀ ان در روی ستیج همراه با دسته موسیقی نشسته میتواند که این از نظر اداب موسیقی بسیار با اهمیت تلقی میشود.

پروین برروی ستیج آمد و پس ازامادگی های لازم قسمت اول را که محشری به پا کرده بود تکمیل کرد. در قسمت دوم که پس از فاصله یی اغاز شد. پروین طرزی را شروع کرد و طبق معمول طبله نواز برای برابر بودن تال با سر بروی طبله پنجه کشید. اما ناگهان همراه من با انتقاد از طبله نواز پرداخت که گویا تال غلطی را انتخاب کرده. نفس ها به سینه ها حبس شده و سازها آرام گرفته بود. پروین روی گشتانده پرسید چه کسی انتقاد کرده؟ کسی جواب داد یکی از کابلی والا ها ! سپس او گلویی صاف نموده گفت: افرین ! من همیشه به موسیقی شناسی کابلی والا ها اعتقاد دارم. انتقاد بجایی کرده اند اصولا انچه را من اغاز کرده بودم به همان تالی خوانده میشود که دوست کابلی ما میگفته ولی در چند سال رواج شده تابه تال های دیگر نیز خوانده شود. برای کابلی والا کف بزنید !

در یک کنسرت دیگر از یکی هنرمندان بزرگ هند که من درآن نبودم ـ جناب لطیف پاکدل یکی از موسیقی دانانی که خود سراینده خوش الحان کلاسیک بود ه وشنیده ام که کتابی هم در موسیقی نوشته اند ـ انتقادی کرده بودند که از طرف هنرمند وارد خوانده شده بود.

 هندی ها به هنر دوستی و هنر شناسی افغان ها معتقد اند. بیاد دارم که هنگامیکه در هند بودم باری با استاد منور علی خان پسر استاد برا غلام علی خان دیداری کرده بودم که موضوع دیدار نیز به بحث ما رابطه یی دارد. او از پدر خود نقل قول میکرد که افغانها (کابلی والا) را بسیار مهذب با فهم و هنر دوست یافته بود. او درینجا از موضوع مهمی یاد اوری کرد و این انکه سبکی که در غزلخوانی در افغانستان مروج است و هندی ها آنرا غزلخوانی کابلی میخوانند ـ سبک خاصی است که اگرچه شاید از موسیقی هند تآثیر پذیرفته باشد اما کاملا مستقل است.

باید بگویم که من خود اینرا شنیده ام که از استاد قاسم افغان نقل قول شده که خانواده های پدری شان که در زمان امیر شیرعلی خان به کابل آمده بودند دارای سبک دیگری بودند وغزلخوانی نمی کردند. بسیاری از هنرمندان ما که با دقت سیر تحول غزلخوانی را در سه کشور هند و پاکستان و افغانستان میدانند معتقد اند که این سبک برای هندی ها و پاکستانی ها بیگانه و کسبی است. در حالیکه استادان افغانی تا آنجا که ثبت است از این سبک پیروی میکرده اند. عنصر اصلی در غزلخوانی کابلی شعر است. یعنی بر عکس سبک هندی که در بسیاری طرز ها شعر تابع موسیقی است یا پنجاه پنجاه فیصد اعتبار دارد ـ درین سبک به شعر اعتبار بسیاری داده میشود. در ین سبک شعر همانا غزل است و هیچ جایی برای فلسفه عرفان اخلاقیات و سیاست وجود ندارد.
همه مضمون بر محور "عشق خاکی" میچرخد و گوینده ان نیز مانند لندی در زبان پشتو یا دگر بخش های فلکلور معلوم نیست و از سینه به سینه نقل شده است. طرز موسیقی درین غزل سرایی بسیار نفیس است و طرز های پیچیده مردود میباشد. در دوره معاصر بزرگترین غزلخوان همانا استاد نتو را شناخته اند او به خزانه غزل شهرت دارد. میگویند دریک مجرایی **

در تخت استالف ودر روزگار جوانی ـ استاد یک شب کامل در باره موضوع که قبلا تعیین میشد او ماه و شب مهتاب بود بدون انکه غزل و یا شاه فرد آن در تمام طول شب تکراری باشد غزلسرایی کرده بود. استاد صابر نیز در مضمون موی یار این مجرایی را چنان به پایان رسانید که نه غزل و نه شاه فردی را تکراری بخواند. اگرچه این سبک به طور جدید آن پس از استاد قاسم اغاز میگردد ولی شناخته شده ترین این سبک استاد نتو استاد شیدا ـ استاد صابر استاد رحیم گل و استاد نبی گلم می باشند. دو تای اخیر از جمله خانواده های خراباتیان نیستند. استاد رحیم گل اصلا از تیرا و استاد سبک تیرایی است. ترکیب دسته ساز در غزلخوانی کابلی از کلاسیک فرق دارد که درینجا جای بحث ندارد.

یک مجموعه از این سبک در مراسم عروسی سروده میشود که سه بخش دارد: آهسته برو ـ حنا بیارین  و مبارکباد، که نه تاریخ ترتیب و نه گوینده ان معلوم است. چند تا ازهنرمندان جوان از آنجمله صابر شیرزوی به این سبک دسترسی دارد.
نواری از فرهاد دریا دردست است که در اوان روی اوری به موسیقی یک شب تمام درین سبک سرائیده و اما بعدا از او شنیده نشده. غزلسرایان شوقی در گذشته برخلاف امروز که همه به سبک پاکستانی غزل میخوانند ـ از غزلخوانی کابلی پیروی میکردند. مشهور ترین آنها را ماما باقی نامیده اند. پس از آن عزیز پنهان وسمیع جان سراج که تا چند سال پیش حیات داشتند به نظرمن از بهترین های این سبک استند. هردو شاگرد استاد رحیم گل بودند.

واما دربارۀ موضوع دیدار با استاد منور علی خان که از آن ذکر کردیم:

 استاد برا غلام علی خان ـ پدر استاد منور علی خان چند باری غرض هنرنمایی به کابل مسافرت کرده بود. دریکی از این مسافرت ها ـ بر علاوه کنسرت در سینما پامیر در محافل خصوصی زیادی شرکت داشت. از جمله او در محفلی در باغ عبدالمجید زابلی در پغمان شرکت آواز خوانی کرده بود. در آن وقت ها فن ثبت آواز بسیار پیشرفته نبود و صدا را برروی ریل های فلزیی ثبت میکردند که با ریل پلیر های خاص شنیده میشد. ریل مربوط به آواز استاد نزد جنرال محمد عمر ابوی که بعد ها سفیر افغانستان درهند شد و از دوستان نزدیک خانواده نهرو بود باقی مانده بود. استاد از من تقاضا کرده بود تا انرا بدست آرم. ان امانت را از کابل فرستادند.
کار فنی تبدیل ان به نوار پلاستیکی که در آن روزها کار مشکلی بود در بمبی با توجه خانم شیشي کیلا هنرمند بالیود که خانم احمد عمر ابوی بود و با من رشته خویشی داشت انجام شده بود. استاد آ ن تحفه را گرانبها خواند و سپاسگذاری کرد. اصرار کرد تا اگر خدمتی انجام دهد.. در آن روز ها ( دهه هشتاد عیسوی) هنوز هنرمندان به خاطر نا ارامی هایی که در کشور بود در رفتن به افغانستان و اجرای کنسرت اماده نبودند از او خواستم به کابل برود و کنسرت بدهد. برخی از مشکلاتی را که در راه بود رفع کردم. در واقع او اولین کسی بود که در آن شرایط دشوار به کابل برود که آغازی برای مسافرت های سایر هنرمندان هندی به شمار میرفت.

استاد ارزو داشت که یک شاگرد کابلی والا داشته باشد. درآن روزها الفت اهنگ مصروف فراگیری دراکادمی موسیقی در دهلی بود استاد میخواست تا اگر او به شاگردی استاد داده شود الفت هم از موضوع مطلع بود. اما چون الفت محصل بورسیه بود این کار چندان مقدور نبود. در عوض من از استاد خواستم تا در مسافرت به کابل تقاضا نماید که شریف غزل را که استعدادی دارد و آینده یی برای او پیشبینی میشود به او معرفی کنند. این که این تقاضای من به کجا رسید چیزی نشنیدم زیرا بزودی وضع در کشور به طرفی گرایش پیدا کرد که همه را مصروف مسایل مرگ و زنده گی ساخت.

و اما بازهم در باره لقب کابلی والا. تا جاییکه من متوجه شده ام ـ درهند هرگاه پای فرهنگ در میان باشد به افغان ها کابلی والا میگویند و گاهی که گپ شجاعت و مردانگی باشد به آنها پتان گفته میشود. در حقیقت افغانها در هند دو لقب دارند.

هنگامی که سال ها پیش برای ادامه درس به شهر بنگلور رفته بودم ـ طوری که رواج داشت چند دانشجوی هموطن که پیش از من در انجا بودند ازمن استقبال کردند. در یکی از روزهای اول یکی شان وظیفه گرفت تا جاها و هم مرکز شهر را به من نشان بدهد. در مرکزی ترین نقطه شهر آبده یادگاری بنا یافته و به وجه خوبی نگهداری شده را دیدم. در لوحه یاد گار آن چنین چیز جالبی خوانده میشود:

" این آبده به یادگار پتانهای شجاعی اعمار شده که برای ازادی و دفاع شهر خونهایشان را ریخته اند.".

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

*نگارنده در آن زمان مصروف خدمت دپلماتیک در هند بود.

** مجرایی مجلسی است که سرایندگان با هم گرد میایند پارچه هایی را تقدیم مینمایند. و در حقییقت دست آورد ها یا مهارت های خود را تبارز میدهند

-------

لینک ها:

***********

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ٣۸                  سال دوم                              نومبر ٢٠٠٦