کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بشير سخاورز

 

 مثلث عرفان

بسنت٬ امير خسرو و نظام الدين اوليا

 

 

وجوه  مشترك زيادی ميان اديان قديمی آريانای بزرگ وجود دارد. اين وجوه مشترك نه تنها در اديان به مشاهده ميرسند٬ بلكه در اسطوره ها هم آشكار اند و از آن ميان می توان ضحاك يا (آژی دهاك_اوستايی) را نمونه آورد كه ديگر ديسه ای از (ويشوه روپه٬ اژدهای سه سر در اسطوره هاي ودايی_هندوان) است.
تأريخ گواه است كه مردمان اين طرف و آن طرف رود سند طی ساليان متمادی در سازش و آرامش زيسته اند - دين و آيين مشترك داشته اند٬ و اين سازش و آرامش تا زمان پيدايش اسلام وجود داشت و بعد از آن تيغ شمشير٬ نه رود سند٬ خط فاصلی ميان مسلمان و نا مسلمان گرديد.
خوشبختانه با پيدايش تصوف٬ تيغ زلال شمشير كنار نهاده شد و عده ای از مسلمانان و هندوان به پژوهش در وجوه مشترك اديان پرداختند؛ از آن ميان فيضی دكنی را مي توان نام برد كه با معرفی دين الهی بزرگترين شاه زمان خود يعنی جلال الدين اكبر را نه تنها به مدارا و سازش با مردمان اديان ديگر وادار كرد٬ بلكه او را پيرو اين آيين انسانی ساخت. باری اكبر يگانه كسی از دودمان تيموری نبود٬ زيرا كه شهزاده
ٴ ديگری بنام دارشكوه٬ شكوه شاهی را كنار گذاشت و خود به پژوهش در آيين هندوان پرداخت و با اين كار زندگی اش را از دست داد.

 

صوفيان با عشقی كه با انسان دارند٬ انسان را زادهٴ خالق مطلق ميدانند و به اين باور اند كه تنها ذات الهی زندگی بخش است و هم اوست كه به زندگی انسان پايان می بخشد و هيچ نايبی ندارد تا به نيابت از او زندگی انسان را خاتمه بخشد. يكی از اين صوفيان بزرگ نظام الدين اوليا است كه اين صوفی هم بر امير خسرو بزرگ اثر ژرف گذاشت و هم پادشاه زمان خودش را معرفی به تصوف كرد. امير خسرو تسامح با ديگران را از نظام الدين آموخت و آن را در كردار پی گيری كرد.
 

آميختن و مدارا با هندوان سبب شد تا خسرو از ديواره های حرام٬ حلال و مكروه خشك سران فرا رود و در آن سوی ديوار ها به پديده ها از دريچهٴ شاعر بنگرد - به هنر عشق بورزد و به هنر به سبب بودنش نه به سبب اينكه پيرو كدام دين خلقش كرده است٬ توجه كند. به همين سبب او نه تنها احتياجی ندارد تا حلال بودن و يا حرام بودن شعر را در نظر بگيرد بلكه به هنر های ديگر سرزمين جادويی هند دل بندد واز آن ميان موسيقی را مهمان روانش سازد و رقص را هم هنر زيبا بداند.

 

اين كه امير خسرو موجد قوالی بوده ٬ قابل دقت است و ايجاب می كند تا تحقيق ژرفی با پشتوانهٴ اسناد مؤثق اين ادعا را ثابت كند٬ اما در اين امر كه امير خسرو دانش عميقی از علم موسيقی داشته٬ جای شكی نيست. متأسفانه بعد از ظهور اسلام و به علت تحجر فكری و خشك سری بی مورد كه گروهی هر پديده ای جدا از اسلام را در تقابل با اسلام می ديدند و يا حد اقل آنرا بدعت می شمردند٬ سه اثر مستقل امير خسرو كه در علم موسيقی نگاشته شده بودند٬ از ميان رفته٬ اما آنچه ما را متيقن می سازد كه ادعا كنيم٬ خسرو دانش عميق از علم موسيقی داشته٬ تأليفات ديگری از اوست كه در فروع٬ اشاراتی به علم موسيقی دارد.

 

داستان اين كه خسرو قوالی را در حريم عرفان نظام الدين اوليا آورد و آنرا جز طريقت چشتيه ساخت٬ سخت جالب است. اين داستان نشان می دهد كه اگر احيانأ خسرو موجد قوالی نباشد٬ می تواند در دگرگون كردن شكل آن و ابتكار در آن دخيل باشد.

 

تمام شمال هندوستان با رسيدن بهار از خواب طولانی و سرد زمستان بر مي خيزد.  طبيعت به مردم مژده می دهد كه بهار فرارسيده و بايد آمدن آنرا جشن گرفت. گل های درخت خردل بيشه ها و جاده ها را تا فاصله های دور پوشيده و عطر آن در هر سو به مشام می رسد. اين جشن را بسنت می گويند كه زن ها با  پوشيدن ساری های رنگارنگ و قشنگ به زيبايی رنگ های بهاری ميفزايند و رقص كنان به طرف معبد می روند تا خداوند را برای رسيدن بهار سپاس گويند. شايد مايهء تعجب ناظرين شود وقتی می بينند كه نه تنها زن های هندو در حال رقص و شادی اند بلكه تعداد زيادی از زنان مسلمان هم در اين جشن رقص و شادي سهم می گيرند.

 

اين كه چه گونه مسلمان بسنت را در هند جشن گرفتند٬ ارتباط می گيرد با مهاجرت مردمانی از افغانستان٬ آسيای مركزی و ايران به هند كه آن ها  مطابق معمول نوروز را كه روز اول سال است و رفتن زمستان و آمدن بهار را مژده می دهد٬ جشن می گرفتند٬ اما تا مدت زيادی اين استقبال از نوروز تنها در ميان مسلمانان بود و ربطی با بسنت نداشت.

 

زنان لاهور پاكستان در جشن بسنت و استقبال از آمدن بهار.

 

شايع شده است كه نظِام الدين اوليا به سبب از دست دادن برادر زادهٴ خود كه تقی الدين نوح نام داشت چنان منقلب٬ ناراحت و دگرگون شده بود كه از جمع بريد و خودش را در اتاقی از ديگران پنهان كرد. اين پنهان شدن چند ماه طول كشيد و دوستان او به ويژه امير خسرو را كه خواهان ديدار نظام الدين بودند٬ سخت متأثر ساخت.

 

روزی امير خسرو در جاده تعدای از زن های هندو را  كه شادان و رقصان٬ آراسته در ساری های رنگارنگ و در حالی كه با خود گل هاي گوناگون را حمل می كردند و آواز می خواندند٬ ديد. او علت اين شادی و جشن گرفتن را از زن ها پرسيد و آنها در پاسخ گفتند كه:
 "امروز بسنت پانچامی است و می رويم تا برای سپاس از خداوند بسنت٬ در نيايشگاه به رقص و سرود بپردازيم."

خسرو بعد از شنيدن اين داستان به خودش می گويد كه خداوند او هم بايست برای آمدن بهار سپاس شود و جا دارد تا بسنت را جشن گرفت. همين بود كه خودش را در لباس زنان آراست و در حال آواز خوانی٬ نزد نظام الدين اوليا كه بر سر گور برادر زاده اش اشك می ريخت٬ آمد. نظام الدين از آمدن زنی در آن محيط تكان خورد اما بعد از مدت كوتاهی متوجه شد كه دوست و شاگرد عزيزش خسرو است٬ پس تبسمی كرد؛ تبسمی كه كافی بود يخ دمسردی و يأس را در دل او آب كند.

 

حالا تا چه حد اين داستان در مورد خسرو صحت دارد يا ندارد٬ ميگذاريم٬ اما داستان يك چيز را واضح می سازد و آن اختلاط رسوم مذهبی در هندوستان است و وقتی از اختلاط رسوم مذهبی حرف می زنيم بديهی ست كه اختلاط ادبيات و يا به طور كل فرهنگ ها امری بوده ناگزير.

 

بيش از هزاران هندو در حال غسل تقديس در آب دريای گنگا٬ در روز 23 فبروری كه روز جشن بسنت پنجامی است.

 

اشتراك مسلمان در جشن هندو و همانگونه سهم گيری هندوان در جشن مسلمانان نشان می دهد كه در گذشته هندوستان٬ فضايی را برای مردمانی با اديان مختلف ايجاد كرده بود كه آنها اصول همزيستی را مراعات می كردند و نه تنها رسوم يك ديگر را احترام می گذاشتند٬ بلكه در مواردی حتا در عباتگاه های يك ديگر می رفتند و همان  شيوهٴ صوفيان را پيروی می كردند كه خداوند در دير٬ مسجد ٬ بتكده و هر جای ديگر می تواند باشد.
 

  

بسنت و گدی پرانی در روز بسنت در لاهور پاكستان

 

مهاتما گاندی٬ بزرگ مردی كه با هزار گونه مشقت می خواست پل های پيوند ميان مردمان گوناگون هند كه مذاهب مختلف داشتند٬ ايجاد كند سرانجام جانش را با گلوله ای كه از تفنگچهٴ يكی از پيروان RSS فير شد٬ از دست داد. او چند روز پيش از مرگش به اعتصاب نخوردن غذا دست زد و برای مردم هند گفت تا زمانی دست به غذا نخواهد برد كه هندو٬ سيك و مسلمان از كشتن يك ديگر دست بردارند.

 

پانويس ها:

 

  1. RSS حزب افراطی كه هندو برتری را شعار می دهد و در برابر مسلمانان خشونت بيرحمانه به كار می برد.
     

  2. در سال 1947 ميلادی هنگامی كه خشونت ميان مسلمانان و هندوان اوج گرفت٬ مرد هندويی پيش مهاتما گاندی می رود و از كشتار هندوان به دست مسلمانان شكايت می كند. گاندی از او می پرسد كه آيا مسلمانان هم كشته شده اند؟ مرد پاسخ می دهد كه خانواده ای را می شناسد كه مرد خانواده كشته شده است و فرزندان او بی پدر شده اند. گاندی می گويد: "من آن گاه ترا از پيروان خود می شمارم كه بروی و چون پدر از فرزندان آن مسلمان نگهداری كنی." گاندی به سبب حمايتش از مسلمانان  خشم RSS را موجب شد.

 

***********

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ٣٧                     سال دوم                               اکتوبر ٢٠٠٦