کابل ناتهـ، Kabulnath
|
... و آسمايي با فرزندانش بود!
ايشور داس
آخرين هفته ماه سپتمبر مصادف به روزه نوراتي هندوان و آغاز ماه مبارک رمضان مسلمانان جهان بود. ايامي که براي پيروان هردو آيين برکات و فيضهاي فروان را مژده ميدهند و پيام صفا و صميمت و نوع دوستي را براي خانواده بشر به ارمغان مي آورند.
بيخي به يادم است که در کابل برين مراسم روزه نوراتي در نيايشگاه «آسمايي» با شور و ذوق و محبت خالصانه برپا ميشد. باورمندان از يکسو آمادگي انجام امر خداوند را ميگرفتند و خدمتگاران عبادتگاهء آسمايي هفته ها پيش آستين بر ميزدند تا در شب و روز «نوراتي» از همباوران شان با جبين گشاده و قلب پاک پذيرايي نمايند.
عبادت گروهي، اجراي دسته جمعي سرودهاي نيايش و ختم کتاب تاريخي ـ مذهبي «رامايانا» که در صدر همه مراسم قرار ميداشت، آمادگيهاي لازم را ايجاب ميکرد.
ادارهء امور معابد مقدار زياد ميوه خشک، شير تازه، کچالو، سبزي پالک، کدو و ميوه تازه براي ظرف روزه داران را آماده ميکرد. افزون برين اتباع هندوستان که بازرگانان ميوه خشک افغاني بودند، اضافه تر از 280 کيلوگرام ميوه خشک شامل بادام، کشمش، سايه گي، توت، سنجد، پسته و هل ميبود، طور رايگان به اختيار معبد ميگذاشتند. افغانهاي هندو با عقيده خاص مراسم مذهبي را بجا مي آوردند و در فرجام ايام نوراتي برقلهء کوه آسمايي رفته، ظهور دوشيزه «سومي» اين فرشتهء نجات از ظلم را گرامي ميداشتند.
بايسته است براي خوانندگان عزيز غيرهندوي کابل ناتهـ، روشن گردد که نخست در آيين هندو انسان اشرف مخلوقات ياد شده است. خداوند انسان را حتا اين منزلت را نصيب گردانيده که ذات يکتاي آن حضرت، پيام آوران و فرشتگان مقرب او را به چشم سر ببيند. چنانکه آمده است: «هر که انکار رؤيت نمايد؛ [اشتباه است] چه ذات مقدسي که برهمه چيز قادر باشد، برنمودن خود چرا قدرت نداشته باشد؟» [١] آفتابي است هر انساني در آن چکاد بلند نتواند رسيد، بلکه آنانکه نفس سرکش را لجام داده اند، با مسايل تمول و ماديات وداع گفته اند، از پاکيزگي درون و بيرون، تقوا و پرهيزگاري بهره داشته اند و موجب مهر خداوندي بوده اند، به آن نردبان بلند توانند مشرف شد.
در زبانهاي هندي و پنجاپي واژه « ديو » براي فرشته از جنس مرد و واژه « ديوي » براي فرشتگان از جنس دوشيزه به کار رفته است. اينکه انسان فرشته مقرب را چگونه ميبيند ويا دوشيزه «ميرا» حضرت کرشنا را هزاران سال بعد از نبوت وي، چگونه مشرف گرديد، وابسته به کدام معادله الجبري نيست و در هيچيک از کتابهاي آسماني همچو فورمولي ذکر نشده است. ولي صفاي دل، عقيده راسخ، پاکي کردار، گفتار و پندار، تمرکز دادن ذهن، دل و شعور به آن ذات يکتا از سنگپايه هاي اساسي آن منزلت سترگ ميباشند.
خداوند چهارهزار سال پيش از امروز ديوي (فرشته) «سومي» را در جامهء دوشيزه يي براي نجات کابليان شريف از ظلم پادشاه ظالم وقت فرستاد. اين فرشته براي نجات کابليان باورمند به خدا تجلي يافت و به ظلم بيداد آن پادشاه خاتمه بخشيد از اينرو کابليان وي را مادر اميد لقب داده «آسمايي» گفتندش. [٢]
البته افغانستان مقدس انگاه که آريانا بود، ميزبان همچو فرشته هاي خدا بوده است و خداوند با فرستادن آنها روشن ساخت که بنده گانش را دوست دارد. چنانکه فرشته يي که از سوي پروردگار وظيفه پرورش و ويرايش صوت و کلام موزون (شعر) را به دوش دارد يعني (سرسوتي) باري نخست در شمال وطن ما براي اهل دل متجلي شد.
سزاوار گفتن است که سال پار در اثر تقاضا و خواهش این قلم، درین زمینه جناب دوکتور صبور الله سیاه سنگ مطلبی خیلی با ارزشی را از روزنامهء هندوستان تایمز به فارسی برگردان فرمود که در ایام نوراتی زینت بخش صفحهء کابل ناتهـ، بود. آن نبشته طوری بی سابقه یی مورد خوانش و استقبال بازدیدکننده گان کابل ناتهـ در ایران، افغانستان و اروپا و امریکا واقع شد. آن نبشته را در شماره 35 ام سال روان نیز در صفحه مانده ام (آسمايي و آتش هميشه)
بهررنگ، اين پير آشفته پندار درين مدت بيشتر از يک دهه دوري از دامن مادروطن، هيچگاهي توفيق نيافت که اندکي از آن رونق و محبت آسمايي کابل را نصيب شود و دل و ديده ام روشن گردد.
افغانهاي هندو مقيم شهر فرانکفورت از ساليان دور سعي کرده اند که نيايشگاهي را تدارک ببينند. نميدانم چرا هرباري که براي اشتراک در جماعت يا عبادت گروهي به نيايشگاه ميرفتم، تسکين دل از من ميگريخت و در برقراري ارتباط با خالقم ناتوان ميماندم. يا از اتکه و پتکه مسوولين عبادتگاه ميهراسيدم ويا آشفته روز غربت مرا آنقدر در خود ميفشرد که با دنيايي از سوالها روبرو ميگشتم.
و اما هفتهء پيشين با ترس و لرز از عدم اجراي اوامر ذات يکتا، به نيايشگاه آسمايي شهر فرانکفورت که بخشي از نهاد فرهنگي افغانهاي هندو و سکهـ ايالات هسسن Hessenميباشد، رفتم.
بعد از چند لحظه آنچه ديدگانم ميديد، حاضر نبودم که بي هيچ حاشا آن را باور کنم. جايگاه مخروبه پارينه بيخي شکل و شمايل دلنشين داشت و بيان ديگر اصلاً جا عوض کرده بود. پاکي و پاگيزگي، محبت و اعتقاد (شردها) از سر و روي آن لبخند ميزد.
شماري زياد از بانوان و دوشيزگان سرودهاي نيايشي را به جا مي آوردند. گيتاي مقدس بر پرجنگ (محراب) با شکوه قرار داشت، احساس کردم بي آنکه کسي ببيند خدا در آنجا بود و بي آنکه کسي بداند فرشته کابل_زمين آسه مايي در آنجا بود و به دستور خدا به روزه داران مهر ميورزد و رحمت ميفرستد.
از آن فضاي شگفت انگيز، دگرگون شده بودم. جوانان پاکدلي مرا به پاس موي سپيد و حرمان شنوايي و بيناييم، در گوشه آرامتر جا دادند و برايم از کارها و از دستاورد نيکوي شان با فرزانگي دوستانه قصه کردند. از ته دل چند بار برآنها مرحبا گفتم و از خداوند براي شان توفيق مزيد استدعا کردم.
چند نکته قابل ذکر و يک دو پيشنهاد:
رهبري نهاد فرهنگي ميتواند که پيشنهاد هاي زيرين اين هيچمدان قلم شکسته را ناديده گيرد:
در فرجام اين يادوآرهء مختصر، به درگه آنانکه درين امر مقدس از لحاظ مادي و معنوي، نهاد فرهنگي افغانهاي هندو و سکهـ مقيم ايالت هسسن را ياري رسانده اند، نماز می کنم.
[١] ـ آيين هندو و عرفان اسلامي،
دارا شکوه داريوش شايگان، ترجمه جمشيد ارجمند صفحهء
267 [٢] ـ بالاحصار کابل و پيشآمد هاي تاريخي، احمدعلي کهزاد، صفحهء 6 جد اول و دوم چاپ پشاور
*********** |
بالا
شمارهء مسلسل ٣۶ سال دوم اکتوبر ٢٠٠٦