|
داکتر رازق رویین
حیرانی
این هوای گلو گیر
لعنتی
از کدام سوی می وزد
برمن
شاید از مغرب مرگ من !
(())(())(())
در هر بهاری
اندک هوایی می خواهم
از کوهستانی
باک و بلند
(())(())(())
ای هوای تازهء شرقی
معشوق شرقی من
باری بر من بگذر !
راه نفسم گرفته
و،
تنگست دلم
(())(())(())
گوزنی راه ماننده ام
اینجا
زخمین
آواره
جدا از کوهستانی
کز آن
هوایی بر او نمی وزد
به دلاسایی
نفسم تنگست.
*********** |