کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

داکتر عارف پژمان

 

 

نگاه آخرين

 

 

همان ساعت که نرگس ، خواب می ديد
همان ساعت که شب  ، آواز می خواند
گلی جان ، نامه هايت را گشودم
دو عالم غصه را در دل فشردم


(())(())(())


نگاه آ خرينت گاه رفتن
ميان نا مه هايت ، موج می زد
کجا رخت سفر بستی ، چه کردی،
خطای خود ندانستم ، نگفتی !


(())(())(())
 

گلی جان ، آ ن درخت وگنبد سبز،
کبوتر خانه درويش محمود ،
خطوط يادگاری روی ديوار
يکی دنبال ديگر ، واژگون شد .


(())(())(())
 

گلی جان ، دختر همسايه ، نازی
طلسم آورده ، مخصوص مسافر
رخ تعويذ را با اشک شستم
دعا کن گوش شيطان کر بماند

(())(())(())

گلی ، بی همزبانی ، دلگداز است
بگو شهر تو هم گنجشک دارد ؟
برای فال ديدن ، گوشه ای هست؟
برای ناله کردن ، دشت دارد ؟


(())(())(())
 

گلی جان ، روز های سرد غربت
به جان نازنينت ، همچو سال است
دلم دنبال  بوی آشنايی است
نشانی ، نامه ای ، يادی ، سلامی!

 

 

***********

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ٣٣                          سال دوم                               اگست ٢٠٠٦