کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اهدا به خواهران سوگمندم: بيروت و هيرمند

 

 

راکهي:

گره پاکتر از ابريشم

 

صبورالله سياه سنگ

hajarulaswad@yahoo.com

 

 

پيوند

 

"راکهي"، رشتهء پاکيزه يا گره مهر و عاطفه که به نام "رکشا بندهن" (گره پاسداري) نيز ياد ميشود، والاترين نماد پيوند دوستي خواهر و برادر در آيين هندوست.

 

خواهر رشتهء ابريشمين داراي تارهاي زرد و سرخ و گاه مهره ها را به بند دست راست برادر ميبندد، و از او شيريني و تحفه دريافت ميکند با پيماني که تا زنده است، نه تنها از چشم نيفتد، بلکه در هر حالتي گرامي، آسيب ناپذير و بهره مند از پشتيباني بماند.

 

برادر ميتواند، تني، ناتني يا هر مرد شايستهء برادر خوانده شدن، ولو غيرهندو باشد.

 

چگونگي

 

يک شب پيش، رشمهء دستبند راکهي، گل تازه، شيريني، چوب صندل، گردهء سندر و چراغک تيلي يا فتيلهء در ميان پتنوس سيمين يا مسين به نام "راکهي تهالي" آماده ساخته ميشوند. فرداي آن، همه جامه هاي نو ميپوشند. در آغاز "راکهي تهالي" که در ميان آن فتيله افروخته شده، سه بار به شيوهء گرداگرد از سوي چپ به بالا و راست در برابر برادر چرخانده ميشود. اين تهالي گرداني و دعاي پيوست آن همانا "آرتي" يا نيايش براي شناختن پروردگار به يگانگي در نقش فزايندهء پاکي و کاهندهء پلشتي، هست کنندهء مهرباني و نيست کنندهء اهريمن خويي، است. پس از به جا آوردن "آرتي"، خواهر يا خواهران راکهي را به دست برادر گره ميزنند. گاه همزمان با بستن راکهي شاخه گلي نيز پيشکش ميگردد. البته برادر نيز به خواهر پاداشي چون شيريني و تحفه ميدهد.

 

باورمندان، به ويژه در شمال هند، در همين روز رسم "پوتر پنا" را به جا مي آورند. آنها به سراپاي شيوا آب مي افشانند و سپس رشمهء پنبهء آغشته با "پنچاگاويا" (آميزهء روغن، شير، قيماق، زهراب و اندکي سرگين گاو) را به پيکرش ميبندند.

 

راکهي در انبوههء نامها

 

راکهي/ رکشا بندهن را در بخش آفتاب نشست هند از دکن، گجرات و مهاراشتر تا گوا و کرناتک به نام "ناريال پورنيما" و در شمال هند از مدهيا پرديش، چتيسگرهـ، جهرکهند و بيهار، به نام "کجري پورنيما" ياد ميکنند. "پوتروپونا" در بخشهاي مياني اين ديار و "اواني پورنيما"، "اواني اويتم" يا "اوپاکارمم" در بخش برهمن نشين جنوب هند از اندراپرديش تا کرالا و تاميل نادو، نامهاي ديگر "راکهي" اند.

 

دعا يا منتراي ويژهء راکهي نيز به فراواني نامهاي آن است. آنچه بيشتر در ميان برهمنان بخش جنوب گفته ميشود، چنين است:

 

"اينه بدهو بلي راجا داناويندرو مهابلا

تينه توام انوبدهـ نامي رکشئي ما چلا ما چلا"

 

برگردان:

اين پاکيزه گره، يادگار شاه بلي تواناي بخشاينده را به دستت ميبندم

اي رشتهء استوار پاسداري! از هم نگسلي، از هم نگسلي

 

با همه نامها و شيوه هاي گوناگون در برگزاري راکهي، آنچه در درازناي سده ها، ويژگيش را نگهداشته، پيوند خواهر_برادر بودن آن است.

 

پيشينه

 

"راکهي پورنيما" يا شب داراي مهتاب پورهء راکهي در "شروان" يا ماه پاکنهاد باران پديد آمده است. در اين ماه دريا آرامش و ابرهاي تيره کاهش مييابند، نيايش به درگاه "وارون" که بر بيکراني همه آبهاي جهان فرمان ميراند، آغاز ميگردد.

 

اين شباروز را "ناريال پورنيما" يا مهتاب دوهفتهء ناريال (نارگيل) ميگويند. بخشي از اين رسم، افگندن ناريال به دريا است تا چنان شگون نيک با اّب برود و به بارگاه "وارون" پذيرفته شود.

 

دليل گزينش ناريال، افزون بر ارزش "شري پهل" (ميوهء بهشت) بودن، ساختمان سه چشمهء آن است. هندوها بر اين باور اند که داشتن سه چشم، ناريال را همچهرهء "شيو" ميسازد. شکستن ناريال در تهداب يا آستان خانه، دکان و هر ساختمان تازه، براي شگوفايي بخت خانواده، خويشاوندان و دوستان نيز به همين باور گره مييابد.

 

با آنکه چگونگي پيدا شدن راکهي روشن نيست، در هر گوشهء سرزمين پهناور هند، افسانه هاي گوناگوني در پيرامون آغاز اين رسم شنيده ميشود. از اين ميان، پنج باور زيرين را تقريباً همه باشندگان کنوني هند ميپذيرند:

 

١) راکهي پورنيما ريشه دارد در تدبير بانو "اندراني سچي" همسر "اندرا" شاه ديوتاس که پنجصد سال پيش از ميلاد تاج و تختش به دست اهريمن آسورا وريتار افتاده بود. اندراني به کمک گورو بريهاسپتي فسوني ساخت و آن را در روشني شروان پورنيما به بند دست شوهرش بست تا در نبرد با اهريمن پيروز گردد.

 

ميگويند اندرا توانايي شگفتي يافت و به نيروي آنچه به دستش بسته شده بود، برنده برگشت.

 

٢) کرشنا افگار شده بود و از انگشتش خون مي آمد. بانو دراوپدي، همسر پنج برادر پنداوا، از گوشهء ساري ابريشيمين خود پارچه نواري را برکند و آن را به بند دست کرشنا بست تا خونريزي انگشتش جلوگيري شود. کرشنا در برابر اين مهرباني شيفتهء دراوپدي گشت و سوگند ياد کرد که تا زنده است قدر اين کمک او را نگهدارد.

 

دراوپدي با آنکه دختر مرد سرمايه دار، خواهر يک جنجگوي تنومند و همسر پنج شهزاده بود، تا پايان زندگي در پناه کرشنا زيست.

 

٣) يودهيشترا، بزرگترين شهزادهء پندوا و يکي از پنج شوهر بانو دراوپدي، روزي از کرشنا پرسيد: راز پيروز بودن، شکست نخوردن و نيرومند بودن در برابر همه بديهاي جهان چيست؟ کرشنا در پاسخ گفت: داشتن راکهي در بند دست راست.

 

٤) شاه بالي آستانبوس ويشنو بود و ويشنو خانه اش را به خاطر پاسداري از قلمرو زير فرمانش رها کرده بود. لکشمي همسر ويشنو آرزو داشت که يا بايد پا به پاي شوهرش هر جا با او برود، يا ويشنو واپس به کاشانهء اش برگردد. البته، هيچيک از اين دو خواست او پذيرفته گرديد.

 

روزي لکشمي از ناگزيري، با دگرگون ساختن چهره، در پوشش بانوي برهمن، نزد شاه بالي رفت و گفت که تا واپس آمدن شوهرش از او پناه ميخواهد.

 

شروان پورنيما فرا رسيد و لکشمي رشتهء ابريشميني را به دست شاه بست. پس از آن چهرهء راستينش را آشکار ساخت و گفت که چرا به چنان کاري دست زده است. شاه از اين کار لکشمي چنان شادمان شده بود که همه هست و بودش را به ويشنو و همسر وفادارش بخشيد.

 

۵) يمونا نخستين بار رشتهء مهر و دوستي را به دست برادرش ياما (خداي مرگ) بست، و برايش زندگي جاودانه خواست.

 

ميگويند پس از همان روز، ياما گفت: مردي که راکهي در دست داشته باشد، مرگ نخواهد داشت.

 

گذشته از اينکه کدام يک از افسانه هاي بالا درستترين خواهد بود، بستن راکهي به دست شوهر، فرزند، برادر، برادر خوانده و هر مرد نيکوکردار در ماه شروان به شگون بهبودي، خوشي، خوشبختي، و سرمايه اندوزي، همزمان با نيايش شيوا براي آمرزش گناهان، بنيان گذاشته شده است.

 

سکندر و راکهي

 

ميگويند در سال 326 پيش از ميلاد، سکندر جهانکشا آهنگ هندوستان کرد و خواست نيمقارهء سراپا فسون و فسانه را زير فرمان خود داشته باشد. او هنوز از مرز هند نگذشته بود که درگير نبردهاي خونين با پهره داران مرزي گرديد. همسر اسکندر که شوهرش را در آستانهء شکست و نابودي ميديد، به "پورو شاه" فرمانرواي هندوي پاوراوا شهر، راکهي فرستاد و از او خواهش که سکندر هنگام بود و باش در سرزمين هند آسيب نبيند.

 

همينکه راکهي فرستاده شده به دست شاه هندو بسته شد، سکندر به نبرد برخاست و شمشير کشيد. پورو شاه نيز در پاسخ دست به شمشير برد و درست هنگامي که ميخواست آن را بر سکندر فرود آورد، چشمش به "راکهي" بند دستش افتاد و شمشير را به زمين افگند. به اينگونه، سکندر به نيرو (يا نيرنگ؟) راکهي در هند برنده شد و پورو شاه به دست او شکست خورد.

 

تاگور، همايون و راکهي

 

 ميگويند رابيندرناتهـ تاگور (1861_1941) نخستي کسي بود که راکهي را فراسوي مرزهاي آييني برد و گفت: "رشتهء خواهر و برادر استوارتر و پاکيزه تر از آن است که از باورهاي هندو، مسلمان، بودايي و عيسوي و اين نژاد و آن نژاد، رنگ پذيرد. ولي به گواهي تاريخ مهاراني کرناوتي چهار سده پيشتر از تاگور اين مرز را گذشته بود.

 

در سال 1533، کرناوتي شهبانوي چتورگرهـ (راجستهان) هنگامي که از سوي بهادر شاه فرمانرواي ميوار (بهيلوارهء کنوني در گوشهء ديگر چتورگرهـ) تهديد گرديده بود، براي امپراتور مغل نصيرالدين همايون (1508_1556) راکهي فرستاد تا او را از گزند دشمن رهايي بخشد.

 

... و

 

گاه دختران هندو به مرداني که از مرز دوستي گام فراتر ميگذارند يا با چشمداشتهاي ديگري به آزار آنان ميپردازند، راکهي پيشکش ميکنند، تا از يکسو، زمينهء دوستي ديرينه بر هم نخورد و از سوي ديگر از آسيب پذير بودن شان کاسته شود.

 

 

اشاره ها

 

1) راکهي در دوران جنگهاي آزاديخواهانه بيشتر به دست مبارزين بسته ميشد. امروز نيز کودکان، دختران و زنان آن را به دست سربازان پاسدار کشور شان ميبندند.

 

2) راکهي هميشه و در همه جا رشتهء ابريشمين نميباشد. در خانواده هاي تهيدست، هر گونه رشتهء ساخت دست خواهر ميتواند داراي شگون راکهي باشد.

 

راکهي داراي بافه هاي هنري زرتار در ميان يک يا چند مهره است و هر مهره نمايانگر آرزومندي بهبود، شادماني و فراواني سرمايه براي برادر يا برادرخوانده.

 

3) در برخي از جاهاي هند، بستن راکهي به دست زن، خواهر، مادر و شوهر نيز ديده شده است.

 

[][]

ريجاينا

نهم اگست 2006

 

***********

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ٣٣                          سال دوم                               اگست ٢٠٠٦