کابل ناتهـ، Kabulnath
|
منبع: سايت «راهء نجات»
آیندۀ
ادبیات داستانی ما آیندهای
یخ زده
مصاحبه كننده: محمدتقی اخلاقی
چهارشنبه، 1385/4/28 ـ (16:30)
جادو فراوان داریم، اما رئالیسم هیچ وقت.
ـ در همین لحظه ادبیات داستانی افغانستان را در چه شرایطی میبینید و چقدر به آینده خوشبین هستید؟
* در چهار یا پنچ سال اخیر، نویسندههای بسیار پرکار ما، هیچ کاری را عرضه نکردند. زیادترین کارها را نویسندههایی کردند که در خارج افغانستان هستند. محمدی فعال بوده قادر مرادی فعال بوده و همچنین آصف سلطانزاده و پروین پژواک.
امّا در داخل
افغانستان
در چهار پنج سال اخیر، خالد نویسا اثری ارائه نکرده، حسین فخری که بسیار
پرکار بود،
جز یک سفرنامه حج اثری ارائه نکرده، رزاق مأمون حتی جلد دوم «عصر
خودکشی» را
نتوانسته به پایان برساند و به همین ترتیب، بازار داستاننویسی سخت کساد
است.
در دهه ۶٠ شاگردان میآمدند پیش واصف باختری و مشکلات خود را در مورد مثنوی از او پرسان میکردند. یا به همین ترتیب پیش حیدری وجودی میرفتند. به یک عبارتی، علاقه داشتند. شما فکر کنید در همان زمان، مثنوی مولانا برای اولین بار، در افغانستان چاپ میشود؛ شاهنامه فردوسی برای اولین بار در افغانستان چاپ میشود؛ تاریخ بیهقی برای اولین بار در افغانستان چاپ میشود؛ به همین ترتیب یک سری از کتابهای دیگر.
حالا وضعیت افغانستان طوری است که مردم به مسائل فرهنگی، ادبی، هنری و به یک عبارت کلیتر به معنویات اصلاًً ارجی نمیگذارند. یک نظام پول مرکزی در اینجا برقرار شده و این نظام خواستش همین است که بدو، تلاش کن، دروغ بگوی، تظاهر کن و هر چه از دستت میآید انجام بده، به خاطر اینکه پول به دست بیاوری. اینجا دیگر داستان به درد نمیخورد. شعر هم به درد نمیخورد. و دولت متاسفانه هیچگونه (با تاکید) هیچ گونه گامی برای مقابله با این چالش انجام نداده. وزارت فرهنگ ما در چهار و نیم، پنج سال یک کتاب چاپ نکرده.
از همین خاطر وضعیت کنونی داستاننویسی به نظر من به هیچ عنوان خشنودکننده نیست و آینده را هم من، آینده روشن و امیدوارکننده نمیبینم که (مکث میکند) خدا کند من در دید خود اشتباه کرده باشم.
ـ این طور که شما گفتید، پس اوضاع طوری است که ما بالاجبار یک دید کافکایی نسبت به آینده داستاننویسی کشور پیدا میکنیم!
) * با خنده) واقعاً همین طور است. ولی در این میان خود نویسندههای ما هم مقصرند. چرا که غالبا، تمامشان را نمیگویم، اثر مینویسند به خاطر این که شهرت پیدا کنند؛ نویسنده شناخته شوند. در حالی که نویسندههای بزرگ نوشته میکردند یا مینویسند به خاطر این که نوشته باشند. این را باید همیشه یادمان باشد. ـ چند روز قبل، مصاحبه کوتاهی داشتیم با آقای ریکاردو گراسی، نویسنده و روزنامهنگار آرجنتاینی او در طول مصاحبه روی «رئالیسم جادویی» بسیار تأکید داشت و میگفت این سبک برای کشور شما بسیار مفید خواهد بود. نظرتان درباره استفاده نویسندگان ما ...
* یکی از نویسندههای ایران که احتمالاً «گلشیری» باشد، یک گپ بسیار جالب میزند: «چرا رئالیسم جادویی در حوزه ادبی ما به وجود نیامده؟ با این همه سحر و جادویی که در این حوزه وجود داشته.«
در این مورد باید
بگویم که رئالیسم جادویی از دو عنصر رئالیسم و جادو
تشکیل شده
و این که چرا ما رئالیسم جادویی نداشتیم، جواب روشن است؛ چون ما رئالیسم
نداشتیم.
رئالیسم جادویی زمانی به وجود میآید که رئالیسم، مراحل خاص خود را طی
کرده باشد
و جادو هم موجود باشد. مکاتب ادبی غرب همگی بنیادهای فلسفی داشتهاند. ما مکتب خراسانی، عراقی، بینالبین و... داریم. اما هیچ کدام اینها مبانی فلسفی ندارند، برعکس مکاتب رئالیسم، سوررئالیسم، رمانتیسم و... دارای تهدابهای فلسفی بودهاند، رئالیسم یعنی پرداختن به واقعیت آن طور که هست ولی وضعیت سیاسی حوزه فرهنگی ما طوری بوده که کسی واقعیت را گفته نمیتوانسته.
ـ ولی سوال این نبود. من درباره استفاده نویسندگان ما از رئالیسم جادویی پرسیدم.
* (میاندیشد) نه، نه! من طرفدار این گپ نیستم. به خاطر این که ما بدون داشتن رئالیسم، نمیتوانیم به مرحله رئالیسم جادویی برسیم. رئالیسم جادویی در جوامعی آمده که در آنجا اولاً رئالیسم خوب رشد یافته؛ نویسندههای خوب رئالیستیک داشتهاند، بعد از آن رئالیسم جادویی را از رئالیسم و تخیل جادویی به وجود آوردهاند. شما «صد سال تنهایی» را بخوانید! ببینید که همه چیز چقدر دقیق توصیف شده. مثل «بابا گوریو»ی بالزاک وصف شده. متوجه هستید! مخصوصاً وصف آنها کاملا رئالیسم است و مثل آثار فلوبر، استاندال و دیکنز. اما میبینید که از میان اینها ناگهان یک عنصر دیگر سر بر میآورد که او، جادوست. مثلا «رمدیوس خوشکله»، زمانی که میخواهد کالا را سر طناب پهن کند، خودش با کالا میرود به آسمان و گم میشود. )اشاره به صد سال تنهایی) این کاملاً یک تخیل غیر رئالیستی است. ولی در نهایت چه؟ آیا چون ما رئالیسم ریشهدار نداریم پس رئالیسم جادویی ننویسیم و از نوشتههای بالزاک شروع کنیم یا این که نه؟ ما میتوانیم به چنین سبکی بپردازیم؟ * ببینید، میگویند یک جامعه عقبمانده، جهش کرده نمیتواند! اما در جوامع پسمانده و عقبمانده، افراد جهش کرده میتوانند. و نمونههای فراوان از این دست وجود دارند به همین ترتیب بسیار امکان دارد که در افغانستان یک نفر، رئالیسم را در خود پرورش داده باشد، یعنی دید رئالیستی قوی داشته باشد و این فرد میتواند از آمیزش این نگرش با عنصر تخیل جادویی، یک اثر در سبک رئالیسم جادویی بیافریند. * خوشبختانه ما عنصر جادو را در اینجا فراوان داریم. ـ میگویید در اینجا جادو داریم؟ * بله! ـ پس با آقای گراسی موافقید؟
*
)میخندد)
در آخر برای شما یک حکایت
تعریف
میکنم: درویشی از بازار عطرفروشیها میگذشته. در همین حال حرکت یکی از عطرفروشها به نظرش بد میخورد، بازار را نفرین میکند؛ تمام عطرهایی که در بازار است، ناگهان بوی خود را از دست میدهند و بیبو میشوند.) میخندد)
*********** |
بالا
شمارهء مسلسل ٣٢ سال دوم جولای/ اگست ٢٠٠٦