کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سالارعزیزپور

 

« تلخ ترین فصل خدا »
یا عصیان شاعرانه ی شاعری در تبعید


 بیرنگ کوهدامنی

 

 

 

«تلخ ترین فصل خدا» گزینه ی از سروده هایی « بیرنگ کوهدامنی» است در قالب های چکامه وغزل .این مجموعه، شعر های سال های پیش ازهزارو سه صدوهفتادو نو خورشیدی را دربر می گیرد که خوشبختانه تاریخ و محل سرایش اغلب سروده ها در پای بسیاری از چکامه ها وچامه ها ثبت شده است.

 

نشانه های زمان ومکان های متعدد در پای سروده هایی « بیرنگ کوهدامنی» نشانگر تلاش پیگیر شاعردر سرایش شعر می باشد از یکسو و از سوی دیگرنمایانگر آنست که شعر همواره به سراغ شاعر آمده است.

 

هرچند شمار آثار به چاپ رسیده «بیرنگ کوهدامنی » درمقایسه با تلاش و کوشش شاعرانه اش حد اقل از نگاه کمیت محدود می نماید؛ اما این محدودیت، کیفیت و برجسته گی سروده های « بیرنگ کوهدامنی » را از نظر نمی اندازد.اگر به همین سروده هایی که در « تلخ ترین فصل خدا » آمده، بسنده کنیم و سیری گشت وگذار شاعر را از زادگاه تا تبعید گاه به بررسی بگیریم؛ آنجاست که به عصیان شاعرانه ی شاعر آشنا می شویم.

 

عصیانی که پیش از او توسط کسان دیگردر کوره ای از تبعید گاه های دیگر به تجربه گرفته شده است .واین بار نوبت اوست که در برزخی از تبعید چه پیامی و تجربه ای شاعرانه برایمان می گذارد.

اگر این سخن را چندان جدی نگیریم که دوران غزل و دیگر قالب های کهن شعر فارسی دری گذشته است وهم چنان به قالب غزل و دیگر قالب های شعر فارسی بعنوان قالب های پویا وهم قالبی که برایمان جذابیت دارد ایمان داشته باشیم «بیرنگ کوهدامنی » را بیشتر یک شاعر غزل سرا می دانیم.

 

شاعر غزل سرای که بیشترین بهره ی شاعرانه ی را از جریان های شعری نیمایی وسپیدبرده است. با وجودی که می دانیم « کوهدامنی »به شاعران نسل سوم پس از مشروطیت تعلق دارد. نسلی که بسیاری از آن ها، مانند: واصف باختری، محمود فارانی، لطیف ناظمی بیشتر به شعر نیمایی وسیپد رو آوردند.

اما « کوهدامنی » و شمار دیگر از این میان بیشتر به غزل وقالب های کهن شعر فارسی وفادار ماندند.اگر «بیتاب» و«بسمل » را نماینده نسل اول بدانیم و « مولانا خسته » و « استاد خلیلی » را نماینده نسل دوم .«واصف باختری»، «ناظمی » و« فانی» و «بیرنگ کوهدامنی » به شاعران نسل سوم تعلق می گیرند.

 

از این مجموعه «فانی » و « بیرنگ کوهدامنی » بیشتر در گستره ی غزل تلاش شان را متمرکز کردند. « بیرنگ کوهدامنی » هر چند در سرایش به استقلال سبک وبیان خا صی دست یافته است؛ اما سایه ی از تاثیر گذاری برخی از شاعران هم چون « هوشنگ ابتهاج سایه » بر شماری از سروده های «بیرنگ کوهدامنی » دیده می شود .

 

« تلخ ترین فصل خدا » به استثنای چکامه های چندی هم چون: خط عروج، اشراق، نفخه ی موعود، در گذرگاه عشق، دربر گیرنده ی غزل های « بیرنگ کوهدامنی » می باشد که روایتی ست از گلایه های روز گار، یادآوری از شکوه فرهنگی و تمدنی ،همراه با نوستالوژی های غربت با ترکیبی از زبان ساده و فاخر ادبی و با اوج از باور های اسطوره یی در راستای ستایش ونیایش خدای روشنایی، خرد وعشق می باشد.

 

اما در میان این همه کنش و واکنش ها، این عصیان شاعر است که از همه جا سر می کشد وشیرازه ی از باور های شاعررا بر می آشوبد و شاعر در این سروده ها نتها در برابر نظم هستی بر می آشوبد بلکه در موارد ی به عصیان گر صرفا عصیانگر جا خالی می کند. اگر زمانی به این سروده ی او:
«بمن حکایت شب های بی ستاره مگو» که ورد زبان های مابود باور داشتیم امروز به عصیان صرفا عصیان نیز او باور داریم چرا که این حقیقت شاعرانه اوست که جوهر وماهیت سرایش او را بیان می کند و «کوهدامنی» در سروده های خویش به ویژه«تلخ ترین فصل خدا» خویشتن شاعرانه خود را بزبان خویش بیان داشته است و اینک نمونه ی از آن:

 

هان ای خدا ! چه فتنه در این خانه رخ نهاد؟

تابوت گل به خاک نهد باد بامـــــــــــداد

بر نغمه خوان باغ چه آمد که عاقبت

بگذاشت آشــیانه ی خود رابه دست باد

فصل شگفتن تو نباشد به هوش باش

بنگر هزار خوشــــه ی گندم در انجماد

رخت سفر به سوی دیار دگر برم

بر قول این قـــــــــــبله نمی باشد اعتماد

فریاد ای زمین مخنث زدست تو

ای چرخ خواجه پرور نا مرد از تو داد

 

 

***********

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ٣١                          سال دوم                               جولای ٢٠٠٦