کابل ناتهـ، Kabulnath
|
شعر تازه یی از: رفعت حسینی
نبضِ گمشدهً روز در سوگ مادرم
گاهی که می گشود دیده به سویم خود را ـ که جان همه چیز خوب بود ـ به کشتِ سوختهً من و نبضِ گمشدهً روز عاریه می داد و از مصیبتِ همواره ـ هیچگاه ـ شکوه نمی کرد.
( ) ( ) ( )
تنهایی اش ـ همیشه ـ پُر از صبر ناب بود.
( ) ( ) ( )
هرگز به لحظه های آبی و دلشاد ظلم نمی کرد. ( ) ( ) ( )
چشمان او فوجِ پرنده گانِ خوشگل و آزاد بود و دستش آشیانهء صد خیل کفتر قاصد به رنگ سپیده؟
برلین جون دوهزاروشش میلادی
*********** |
بالا
شمارهء مسلسل ٣١ سال دوم جولای ٢٠٠٦