کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

گوش فرا دارید

ای عوام کالا تمام!

ما را زبانی خاص است

ما را بیانی خاص است

ما را بیانی خاص است

پرهیز مان باد از واژه های تابناک هسته

و تصویر های اینسو و آنسو در مت شعر رَسته

چون دانیم که تصویر گری همسایهء دیوار به دیوار شرک است

تشبیه چه به کارمان آید

که به ظاهر از اهل تشبیه نییم؟

و از استعاره عارمان آید

زیرا ما را به یاد عاریتهایی می اندازد

که از خلقان گرفته ایم

و آنها را هرگز بدیشان باز نخواهیم داد

ما نه از آن دست شاعران ژاژ خاییم

که لب به ستایش فردوسی و سعدی بیالاییم:

آن طوسی، مدیحه خوان گیران بود

و از سوی دیگر دانیم که طوسی و روسی یک میزان صرفی دارند

و سعدی، آن گونه که شیخنا فرید الزمان

و کاشف کنوزنهان

باری از سر تمسخر فرمود بود

و پشت همه پارسی خوانان

و پارسی دانان

به خاک سوده:

گویا عتیقه فروشی یهودی بوده است در دیار بکر

و لاجرم سراپا خدعه و مکر!

رابعه سزاوار رحم بود

نه در سپهران دانش نجم

برادر مهتر او حارث

سزاور اندک سپاس و ستایش است

که حمَیت مردی داشت

و نگذاشت

که خواهر گیسوبریده اش

به دلخواه خود شوهر گزیند.

اما وامی از ما

او را برذمت مانده است

دریغا! همروزگارش نبودیم

که او را تازیانه میزدیم

زیرا گفته اند که در دوران او نیز

زنان به گرما میرفته اند

و این خود نفس عمل گرمابه رفتن

از قباحت تهی نیست

و نیز باید دادگر بود:

آی شپشهای بیگناه را زیستن گاهی نباید؟

و چه خوشتر

که این زیستگاه

جامه و پیکر

و لحیه و سبلتان آدمی باشد

سلام برآن که میزبان سخاوتمند صدها شپش بیگناهست!

بدانید ای عوام کالانعام!

که کابل به هزارو یک دلیل

در نهادما کراهت پدید آرد

و بذر کین در مزرع قلوب ما کارد

یک دلیل از آن دلایل اینست که

نام این دختریی آزرم را

در این شهر

بر بدعتکده یی گذاشته اند

 

 

شماره های آینده دنبال میگردد....

 

***********

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ٣٠                           سال دوم                                   جون/جولای ٢٠٠٦