کابل ناتهـ، Kabulnath
|
آرش آذیش
کــــــــــــــوچه
کوچه تب دارد و در حافظه ی خاکی ِ وهم آلودش ازهیاهوی شب ِ رهگذرانش تنها نقش سنگین ِ صداییست که دشوار هجاء میگردد
کوچه تب دارد و ابر یله سر مثل بیگانه ترین و کهنسالترین خصم روی باغ ِ دگران میبارد
کوچه از کثرت دیوار, تباهی ِ درخت مات و مبهوت وپریشان است
سال ها ست از ته ی کوچه اگر هلهله ی بر خیزد چکش ِ گام پر از هیبت ِ عیاری نیست
کوچه دیریست گذرگاه ِ حزینی شده است نعش امید به دوشانی را که نگاه شان را نیز جوهر سربی ِ اندوهی به زمین می کوبد...
*** گر نسیمی که به راهست پشت ِ انبوهی ِ دیوار نماند درد از کوچه سفر خواهد کرد
*********** |
بالا
شمارهء مسلسل ٢۹ سال دوم جون ٢٠٠٦