کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

باربارا*

(Jacques PREVERT ( 4/02/1900 _ 11/04./1977
 

 


بر گردان: شكرالله «شيون»

 




بيادت آور « باربارا »
كه باران پيهم بر شهر « برست*» ميباريد
آنروز
و تو خنداان قدم بر ميداشتي
بشاش
بيخود
و تر
در زير باران
بيادت آور « باربارا » كه باران پيهم بر شهر برست ميباريد
و تو در كنار خيابان « سيام* » خندان بودي
چنان كه خنده هايت خنده بر لبهايم آورد
بيادت آور « باربارا » تويي كه مرا نميشناختي
و مني كه ترا
با اين هم
بيادت آور آنروز را
بخاطر بسپار
و هرگزش فراموش مكن

مرد پناه برده
در زير لبهء بامها
فرياد بركشيد و ترا آواز داد :
................................
باربارا...........
و تو
تند قدم برداشتي
دويدي
در زير باران
بسويش
بشاش
بيخود
و تر از باران
خود را افگندي در آغوشش
آن لحظه را بيادت آور « باربارا »

و نرنجي اگر ترا « شما » نميگويم
من به هر كه دوستش دارم « تو » ميگويم
حتي اگر فقط يكبارش ديده باشم
و به هر كه عشق ميورزد « تو » ميگويم
حتي اگر او را نشناسم

اما بيادت آور « باربارا » و فراموشش مكن
آن باران خوشبخت را
بر چهرهء خوشبخت تو
بر آن شهر خوشبخت
بر آن دريا و آن قايقها

آي « باربارا»
كه جنگ چقدر ابلهانه است
كجايي « باربارا » ؟
در زير اين بمباران جنون
باران آهن
باران آتش
باران خون
و كجاست آن مرد پناه برده در زير لبهء بامها
كه ترا عاشقانه به آغوش گيرد
شهيد ؟ گمگشته ؟ آواره ؟
آي « باربارا »
كه چقدر جنگ ابلهانه است

اينك باز بر شهر برست باران پيهم ميآيد
همچون آنروز
و برست امروز چقدر ويرانه است
آي « باربارا »
كه باران سوگوارانه ميگريد
و رعد و برق
كدام رعد و برق ؟
تنها ابر هاست كه همچون سگهاي گرسنه فرياد ميكشند
و سگهاي گرسنه شهر را ترك گفته اند

برست خاليست
برست ويرانه است
آي « باربارا »

*
Barbara
*(
Brest _ Bretagne (France
*
Rue de Siam خيابان سيام در مركز شهر برست

 

 

 

***********

بالا

دروازهً کابل

سال دوم          شمارهً ٢۷         می 2006