کابل ناتهـ، Kabulnath
|
يک شاخه پدما
(براي سالگرد کابل ناتهـ )
صبورالله سياه سنگ
هشتم مارچ از هر نگاه فرخنده است. افزون بر آنکه برترين نام زن و زيبايي با همين روز ارزنده پيوند دارد، نخستين سالگرد سايت "کابل ناتهـ" (مصباح کابل) نيز با هشت مارچ ٢٠٠٦ گره مييابد.
"يک شاخه پدما" نگاهي است به دوازده ماه تلاش و دشواريهاي نويسنده و پژوهشگر افغان، گرانمايه ايشر داس، و راهي که او در نقش گردانندهء نستوه اين سايت پيموده، بي آنکه نوشته هاي آمده در کابل ناتهـ ارزيابي گردند. (البته، بررسي درونمايهء کابل ناتهـ از بايدهاي چون و چرا ناپذير و يگانه راه ارزشنمايي اين سايت است که دم نقد آن را ميگذارم به آگاهان گسترهء نقد.)
تهداب
در ميان روزنه هايي که رو به بافت اجتماعي افغانستان کشوده شده بودند، جاي رسانه يي که بايستي بازتاب زندگي باشندگان ديرينهء هندو و سکهـ اين سرزمين باشد، تهي بود.
ايشر داس، نخستين کسي است که اين کمداشت را روشنگرانه نگريست و پيش از آنکه بسيار دير شود، به چاره جويي شتافت. به اين ميگويند "دست به کار شدن"؛ ورنه او نيز ميتوانست گوشه يي بنشيند، با نمايش زخمهايش شهيدنمايي کند، گلايه سر دهد و مويه کنان بگويد: "چرا کسي در اين زمينه کاري نميکند؟"!
انگار نامبرده باب سوم گلستان سعدي را بيشتر و بهتر از شکوه سرايان خوانده بود. او با همتي که داشت "رقعه بر خرقه هميدوخت و تسکين خاطر مسکين را همي گفت: حقا که با عقوبت دوزخ برابر است/ رفتن به پايمردي همسايه با بهشت"
افزون بر پيريزي سايت زيباي کابل ناتهـ، نام ايشر داس در فهرست ديگري نيز نخستين ميشود: نوشتن "ما باشندگان ديرينهء اين سرزمين". اين کتاب در واپسين روزهاي ٢٠٠٢ فراهم آمد و در مارچ ٢٠٠٣ از سوي شوراي فرهنگي افغانستان در سويدن چاپ شد.
"ما باشندگان ديرينهء اين سرزمين" که به پيشينهء تاريخي/ فرهنگي، نيايشگاهها و برخي از سيماهاي درخشان و نامور هندوها و سکهـ هاي افغان ميپردازد، به زبان جرمني نيز برگردان شده است.
آگاهي يافتم که کتاب يادشده با فزوديها و ويرايش بهتر چاپ تازه تري خواهد داشت.
نخستين خشتها
در سربرگ شمارهء آغازين آمده بود: "السلام عليکم/ رام رام/ ست سري اکال!" و به دنبالش اين پيام کوتاه:
"از مدتها پيش بر آن بودم که به نيابت از هندوهاي افغان صفحه يي در انترنت باز کنم و عشق و علاقه مفرط قوم و قبيله ام را به سرنوشت امروز و فرداي وطنم (افغانستان) با قلم و قدم و عهد و پيمان ناگسستني بيان کنم ولي مجالش را نمييافتم.
امروز فرصت آن فرا رسيده است که بر تمام خطکشي هاي حقير قومي، زباني و مذهبي خط بطلان بگيريم و انسانوار زندگي کنيم. به اين اميد "کابل ناتهـ" را سر ميکنم و آرزوي همدلي دارم."
شمار فراواني از نويسندگان، سرودپردازان و پژوهشگران افغان، به ويژه آناني که همواره شهامت چليپا کشيدن بر مرزبنديهاي زبون نژادي، زباني و باوري را داشته اند، به فراخوان بالا "آري" گفتند و يکي پي ديگر به همکاري پرداختند. به اينگونه، "مصباح کابل" به زودي، بلکه زودتر از آنچه که گمان برده ميشد، پا گرفت.
گراف شگوفايي و پريشاني
پيشرفت دوازده شمارهء نخست کابل ناتهـ (از مارچ تا سپتمبر ٢٠٠۵) را ميتوان با پيکان بالارونده يي که نماد بالندگي باشد، نشان داد. شمار همکاران، همدلان و همراه با آن خوانندگان و خواهندگان در هر ماه فزوني ميگرفت. اين روزگار را ميتوان پربارترين بخش زندگي کابل ناتهـ ناميد.
پس از آن گويي هم شگون سيزده و هم پاييز سپتمبري براي برگريزان اين سايت شگوفان، آرام آرام بادهايي را وزاندند تا مگر از گرماي مهرش بکاهند.
گردانندهء کابل ناتهـ در شمارهء چهاردهم با آوردن "خواهش صميمانه" به شماري از دشواريها اشاره کرد، ولي چنان مينمايد که خواستهاي ميزبان از سوي همه مهمانان يا شنيده نشد، يا کم گرفته شد.
بازچاپ دو باره، سه باره و در برخي موارد بالاتر از هفت بارهء نوشته ها و آفريده هاي بار بار پخش شده از سوي تکرارگرايان به جايي رسيد که خواننده با رويکرد به چندين شمارهء ديگر مصباح کابل ميتوانست مصراع "هر جا که روم نام تو آيد به زبانم" را اينگونه بخواند: "هر سايت که روم مکررهاي تو آيد به نگاهم"!
البته در گذشته نه چندان دور، شماري از قلمزنان با همه افزونخواهي هشيارانه، گاه نهان و گاه آشکار، پاس اين يا آن دوست را نگه ميداشتند؛ به اينگونه که "آثار" شان را يکه يکه و ناهمزمان به گردانندگان سايتها ميفرستادند تا مثلاً همان يک نوشته يا شعر از بامداد دوشنبه تا شام پنجشنبه در سه جا پديدار آيد!
در سايهء چنين شيوهء ناگوار، گردانندهء هر سايت حق داشت از در و ديوار بپرسد: چرا آن سايت ديگر خودسرانه و بدون اجازه، اين "پارهء گرانبها" را از من کش رفته است؟
اينک بي پروايي همان چند عزيز بيهراس از ابر و باد و باران، چنان بالا گرفته که آنها با فرستادن يک ايميل "چره يي" آثار شان را مانند کارتهاي تبريکي عيد و برات و سال نو، همزمان به صدها نشاني ميفرستند و شگفت آنکه از يکايک گيرندگان ايميل شان چشمداشت پاسخ و مراتب سپاسگزاري نيز دارند!
با پافشاري روي اين راست تلخ و درشت که ايشر داس مانند همه گردانندگان سايتهاي ديگر، هرگز نميتواند دستکم روز يک بار سري بزند به دهها (و شايد صدها) رسانهء انترنتي يا کاغذي ديگر تا دريابد که آيا آنچه براي وي فرستاده شده، پيش از اينجا، در سايت ديگري نيز گذاشته شده يا نه، در پخش بازگفته هاي ديگران نخواسته نقش داشته است.
چقدر خوشايند خواهد بود اگر همکاران گرامي پاس اعتماد گردانندگان سايتهاي انترنتي را مانند ارزش تازگي آفرينش و پژوهش نگهدارند و به آشفتگيهاي فزاينده و فرسايندهء کنوني نيفزايند.
ايشر داس همواره ميزبان مهربان و نيک انديش بوده و همکاران و همقلمانش را با خوشدلي پذيرفته است. آيا برخورد خشن با نرماي ابريشمين زمينهء کابل ناتهـ نميتواند براي آيندهء اين رسانه زيانبار باشد؟
رخنه کردن موريانهء آشوبگرايي، کوبيدن آدمها به جاي نقد آرمانها، کنايه پراگنيها و دشنامپردازيهاي "نمادين"، باوراندن سليقهء سياسي/ سازماني بر دگرانديشان، "آفريدن" شاعرهاي تخيلي و سپس شعر خود را برچسپ "برگردان" زدن، و فرمان فرستادن به گرداننده و خوانندهء کابل ناتهـ، نمونه هاي سرطاني ظاهراً کوچکي اند که فردا ميتوانند هر سايتي را از پا درآورند.
پيشنهادها
آزادي بيان، آزادي هيجان نيست. از همين رو، کابل ناتهـ نيز مانند رسانه هاي پيشرفتهء امروز جهان حق دارد از پخش نوشته، سروده، ترجمه، و هر نمونهء تصويري يا آوايي که در پوشش آزادي بيان، ريشه در آزادي هيجان داشته باشد، خودداري کند.
در نقش خواننده يي که از آغاز تا کنون همه برگهاي اين سايت را خوانده يا ديده است، پيشنهادهاي زيرين را مينويسم. صد البته که ايشر داس ميتواند يکايک شماره هاي مرا نشنيده و نخوانده بگيرد:
1) بهتر خواهد بود کابل ناتهـ براي آشکار ساختن کرانه ها و کناره هاي وادي کارکردهايش، مرزهايي را روش سازد تا در ميان سايتهايي چون فردا، آسمايي، آريايي، خاوران، زندگي، و... سرگردان نماند.
شايد پرداختن به بخشهاي گوناگون زندگي هندوها و سکهـ ها و رشته پيوندهاي شان با مردمان ديگر اين سرزمين براي خوانندگان دلچسپتر افتد.
2) از آنجايي که اين سايت به افغانستان در نقش خانهء آبايي همه باشندگانش نگاه ميکند، بد نخواهد بود اگر ايشر داس فراتر از کابل (پايتخت) بينديشد و از همين اکنون در جستجوي نام فراگيرتري براي "کابل ناتهـ" باشد. براي فرزندان راستين اين مادر، کابل و قندهار و غزنه، بدخشان و باميان و ارزگان، لغمان، بغلان و هرات، زابل، فراه و غور و هژده بيست ولايت ديگر همه و همه پدماهاي يک پگاه اند.
3) در آينده، هنگام راه اندازي برنامه هاي ويژه (مانند بزرگداشت از جايگاه استاد آصف آهنگ، گراميداشت بوداهاي باميان و ...) درستتر خواهد بود اگر با پذيرندگان همچو فراخوانها، در آغاز نشستي، گفتگويي يا داد و گرفت نامه هايي سازمان داده شود. به ياري اين شيوه ميتوان درونمايهء کار هر همکار را پيشاپيش دانست و با هنجارمندي برازنده تري از تکرار نويسيها، مثلاً بازگويي يک زندگينامه يا يک تاريخچه از سوي چند تن جلوگيري کرد.
5) خوب خواهد شد اگر از افزايش شمار نوشته هاي تصويردار نيز کاسته شود، زيرا سرشار بودن سايت از چنين داشته ها، باز شدن آن را به ديري و دشواري دچار ميسازد.
4) يادکرد منابع، به ويژه هنگام برگرفتن سروده ها، داستانها و مقاله ها از روي آثار چاپ شدهء سرودپردازان و نويسندگان از بايدهاي درنگ ناپذير است. چنين يادداشت فشرده ميتواند زمينهء پديد آمدن هر گونه برداشت ناخواسته را از ميان بردارد.
شايد خواننده يي بپرسد: آيا اين استاد واصف باختري و دکتور اکرم عثمان اند که به هر شمارهء فلان سايت شعر و داستان ميفرستند، يا گردانندهء سايت خود در هر شماره، سرودي از اين يکي و داستاني از آن يکي را براي تايپ و پخش برميگزيند؟
البته بسياري از رسانه هاي جهاني، پيش از آوردن کار ديگران، ولو بخش کوچکي هم باشد، از منبع اصلي اجازه نيز ميگيرند.
پيش از پايان
پشتکار ايشر داس براي آبادان ساختن سايتي که نه تنها از هندوها و سکهـ هاي افغانستان بلکه از جايگاهها و آرمانهاي فراگروهي و فراباوري نمايندگي ميکند، از هر نگاه ستودني است. خوانندگان کابل ناتهـ يکسره باور خواهند داشت که ايشر داس آدمي است پاکراي، پاکدل و داراي روان سرشار از مهر به افغانستان.
بيشتر از يک سال است که اين سايت هر پانزده روز با سيماي تازه تري ميدرخشد و در چهار گوشهء جهان خواننده مييابد.
نخستين سالگرد کابل ناتهـ خجسته باد!
[][] ريجاينا (کانادا) 27 اپريل 2006
*********** |
بالا
سال دوم شمارهً ٢۷ می 2006