کابل ناتهـ، Kabulnath
|
آرش آذیش
اشراق
دگر بهار وسوسه ام نمی کند که در آستان گرم ِجلیلت در خلوت عزیز یگانه رسوب می کنم در خویش رسوب می کنم در خاک و جاری می شوم در هر چه هست و نیست این تشنگی ِ توست که آبم می کند شرق عزیز من ! * * * مستغرق توام وآدمهای زندۀ بریانت با آن لبخنده های پاکیزۀ همیشه که اشراقی از این دست را در زمهریر خستۀ فرتوت نمی یابم شرق عزیز من ! * * * دوراز تو همزادِ مرگ و سکوتم سنگواره ای در بهت غربت سیاه با التجاء به تو معنا می یابم شرق همیشه درویش شرق عزیز من !
*********** |
بالا
سال دوم شمارهً ٢٦ اپریل 2006