نادیه فضل

 

 

شادباش های هشتم مارچ

 

 

با شاد باش های بی نهایت روز هشتم مارچ (روز همبستگی زنان سرتاسر جهان) را به همه خواهران نازنینم که تاریکترین و سرد ترین فصل ها از دور ترین زمانه ها تا امروز بر شانه های شان شلاق مصیبت باریده و میبارد، تبریک میگویم، به زنان و دوشیزه گان همدیارم که با فقط یک لحظه اندیشیدن به آنان عمق فاجعه را میشود حس نمود.

 

وقتی از فاجعه میگویم این تنها یک واژه نیست که روی کاغذ میاورم بلکه اگر یک گوشه ی از تلخکامی های زنان را، یعنی خشونت حاکم بر آنان را مورد دقت قرار دهیم هنوز هم کم و صرف بر یک بخشی از همه مصایب آنان پرداخته ایم، زیرا خشونت در برابر زنان، با توجه به روابط مسلط اجتماعی که ریشه از بسیار مسایل پوسیده میگیرد بی نهایت گسترده است. از تبعیض و نابرابری در امور روز مره تا رد حق زنده گی برای زنان در سطح اجتماع، جلوه های سیاه خشونت را میشود دید.

 

طور نمونه در زنده گی روزمره تفاوت در قبول حق زنده گی برای دختر و پسر خانواده سر آغازیست بر فصل سرد کامی های زن، زیرا در خانواده های ما کمتر موردی را میشود ملاحظه نمود که در برخورد (موجود پسر یا مرد) چه در محدوده ی خصوصی یعنی خانواده و چه هم در حوزه عمومی یعنی اجتماع مورد انتقاد قرار گیرد. یعنی اینکه با توجه به روابط و معیار های سنتی، پدیده ی ننگ، ناموس و غیرت فقط در مورد (موجود زن و دختر) مورد عمل دارد، اینجاست که بسیار به سادگی زن به موجود غیر فعال در اجتماع مبدل میشود و اعمال آزار و اذیت روانی بر زن از جانب جنس مخالف سبب سلب اعتماد به نفس زن میگردد. و محیط خانه و خانواده که در واقعیت پناهگاه امن و آرامش برای انسان است برای زن به جهنم مطلق مبدل میگردد، و زن آگاه و یا ناآگاه از حق ابراز هویت و شخصیت محروم میشود. آگاه بدین مفهوم که برای تآمین فضای آرام برای خانواده و اطرافیان از همه خواسته ها و آرزو هایش میگذرد و زنگی اش در چهار دیوار خانه و آشپزخانه محصور میماند، که در این میان زنان درس خوانده و آگاه هم قربانی همین رابطه میشوند.

 

نا آکاه هم اینکه زن چنان در محدوده ی خرافات و عقب مانده گی های اجتماعی قید میماند که اندیشیدن به اینکه زن هم موجودیست با تمام ویژه گی های انسانی و خواستهای انسانی برای آنان کاملآ بیگانه است، که این گروه زنان در اجتماع خود دسته تبری میشوند برای مردان. بدین مفهوم که همین مادر خانواده است که به صراحت میگوید: (وی پسر است و تو دختری) و اگر در مواردی دختر خانواده مورد شکنجه ی برادر یا پدر قرار گیرد، بازهم همین مادران اند که میفرمایند: (برادرت است ـ پدرت است... حق دارد) یعنی حق مسلم شکنجه ی انسان. یعنی حق جیره دادن هوا و نفس برای (زن)، و بازهم همین زن است که بدون کوچکترین دقتی زن دیگری را به تمسخر و تعن میگیرد و برای وی حد اخلاق و حد زیستن تعین مینماید، که یکی از نمونه های بارز این مسآله مرگ نا به هنگام شاعر جوان و شگوفه ی عطر افشان شعر پارسی در زمستان بی نهایت زندگی ما زنان زنده یاد نادیا انجمن است... روحش شاد باد! که همیاری مادر شوهر با پسر ناخلف اش نمونه بسیار کوچکی ست در تحمیل ناروایی زن بر زن. همچنان در بساء موارد تجاوز صریح بر حریم زندگی دختران و زنان جوان خانواده ها صورت میگیرد که بازهم همین مادران عقب نگهداشته شده اند که شریک نا خود آگاه تجاوز به دختران خانواده اند، زیرا برای مثلآ حفظ آبرو و حیثیت خانواده برخورد غیر انسانی موجود مرد (پدر یا برادر و...) را پوشش میشوند غافل از اینکه پدر یا برادر ایکه به زن یا دختر ناتوانی حمله میبرد و گویا زور بازو می آزماید از چه آبرو و حیثیتی برخوردار خواهند بود

 

من بار بار گفته و نوشته ام اینکه با دریغ پایین بودن سطح دانش به ویژه کمبود آگاهی از روابط و معیار های زندگی امروزین جهانی در کشور من، به مردان هموطنم هم کمتر زمینه ی آنرا داده است تا یکبار از تور خرافات، کج اندیشی، و تنگ نظری ها بدر آیند و به خوبی ها و زیبایی ها آنچنان که هست بنگرند. همین حد نازل آگاهی و در بسیاری موارد غریزه ی اقتدار گرایانه ی آنان سبب میشود تا قضایا را آنچنان که خواست زمان است تفکیک نمایند، و اینجاست که پدیده ی غیرت، ننگ، و ناموس جان میگیرد و چنان هیولایی زن را خفه میکند. ولی اینرا باید دقیق شد که غیرت نه در زور و بازوست و نه هم در ضرب و شلاق و کارد و چاقو. بلکه غیرت تآمین رفاه و آسایش خانواده و زن است. ننگ و ناموس با محبت، با صمیمیت و از خود گذری شکل میگیرد، و مرد یعنی آن ایکه حین ناگواری و ناتوانی سقفی شود و زن را از تگرگ و باران و آسیب ها حفاظت نماید.

 

بهر صورت... همچنان یکی از جلوه های دیگر خشونت تحمیل و اجبار بر زن است. طور مثال زندگی مشترک. در کشور ما هنوز هم در سده ی بیست و یکم زن با اجبار در عقد ازدواج در آورده میشود، و زن از هیچنوع حق خود ارادیت در تعین شریک زندگی و همسر ندارد. بنابرین اجبار آمیزش با مردایکه تا شب عقد با وی بیگانه و نا آشناست بر خلاف خواست زن، صدمه ی روحی بزرگیست برزن، که تا آستانه ی مرگ از وی موجودی میسازد کاملآ ناتوان و بی اراده، زیرا ترس از واکنش خشن مرد زن را از اولین روز زنگی مشترک به موجود فرمانبردار و بی هویت مبدل مینماید و همینجاست که از توهین و تحقیر لفظی تا تهاجم و تجاوز برای زن جزء سرنوشت پنداشته میشود، و نسل به نسل، سینه به سینه به امر کاملآ طبیعی مبدل میشود و پدیده ی دوستی و عشق از همان لحظات نخستین میمیرد و جایش را به خشونت و درد و آه خالی نموده و گفتن از این دو پدیده زیبا گناه خوانده میشود. در نهایت نه زن و هم نه مرد کشور من به این جلوه دلفریب و حسن زندگی آشنا میشوند، که افسرده گی، نا امیدی بی هدف زیستن و... قدم به قدم آنان را همراهی میکند

 

 

*********

بالا

دروازهً کابل

سال اول            شمارهً ٢٣         فبروری 2006