کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

من و مادرم

 

 

شناسنامه:
نام کتاب: من و مادرم
شاعر: محمد افسر رهبین
طرح، اجرای پشتی و صفحه آرایی: رهبین
چاپ اول: 1383 خورشیدی

تیراژ: یکهزار جلد
ناشر: بنگاه انتشارات میوند
 


گزینهء شعر « من و مادر » در هشتاد و هشت صفحه، ۲۳ عنوان سروده های عالی و دلنشین جناب افسر رهبین، شاعر  صاحب قریه و مردمی  را محتوی میباشد.

در سخن آغازین وی تلاش کرده تا اسباب موجبهً کار به قیام آمدن این مجموعه را در واژه های شاعرانه بازتاب دهد، چنانکه می نویسد:

«باغ، دومین مادر و سومین گهوارهء من است و باغیها نیز، خواهران و برادران همگوارهء من.

من، وقتی در حریم باغ گام نهادم، همه جا پر از شعر خدا بود. آن پدرم بود که سعدیانه های درخت، و حافظانه های تاک را دانه دانه و خوشه خوشه برمیخواند، ولی من بودم که همه گونه های سرخ و سپید شعر خدا را از برمیکردم.

بهار، پنجرهء باغ را به سوی بهشت میگشود. شبها، خانه، پتونها، از بوی خدا لبریز میگردید و روزها خمیهء تاک عطر شبآوردهء اکاسیها را در کاسه برگهای خود میگذاشتند. تا سلام عاشقانهء باغ به آفتاب را مفهوم بلندی بخشند.

درب خانهء ما به آغوش بهشتینهء باغ باز میشد و دامن دلبرانهء باغ به دیوار خانهء ما گسترده گی فراوان داشت.
باغ، ولایت سبز عشق بود و باغیها، چله نشینان پای در خاک و سر به آسمان.

وقتی پاییز صفیر برگریزان را مینواخت، آسمان باغ از سرود نواگران تهی میگشت و من برهنه گی باغ را به گریه مینشستم و هنگام که زمستان، باغ را در کفن برف میپیچید، من رستاخیر فروردین را چشم بر راه میماندم.

ناگاه بیگاه، که توفان یورش آورد، من در کوچه های گل سرخ سرگردان بودم، با کوله باری از شعر و شرر.
توفان پایان نیافت، جریان یافت و خویش را بر سرزمین مقدس باغیها ـ برباغ ـ فرمانروای نافرمان خواند.

باغیها به رستاخیر پرداختند و گل با گلوله آمیخت و سپیدار، قامت دار، برخویشتن بست و زخم، داغگونه یی شد، برگونهء هر باغی.
پدر به جاوداگهی پیوست و مادر ماند و باران آتش و تیمارداری باغ و یاد فرزندان تبعید گشته از باغ و داغ باغیهای سربریده و رگزده و گلوله خورده/
و هنوز که مادر از تبلرزهء یورش، رامش نیافته است، من این گزینه را که قصه هایی از هزارویکشب باغ و باغیها را در خود دارد، نثار سالهای باغداری مادر و قربان زخمهای تازه ماندهء باغیها میدارم، تا مقاومت را آتشی و یورش را آفتی باشد. حوت 1383 کابل سرودگر باغ، افسر رهبین.»

 

آنگاه که این قلم گزینهء شعری بدستداشته را ورق میزد، اشکها و تحسین و ستایشم هر واژه این باغنامه را همراهی میکردند.

 

حضرت رهبین به پاس روزهای دانشگاهی کابل و با محبت همصنفی بودن به این  فرزند شمالی عنایتی را داشته است که میتواند، در کابل ناتهـ، خوشه های از تاکستان سبز و شیرین این گزینه را برای علاقه مندان تقدیم بدارم.

ازین مرحمت او ممنونم و مشکورم فراوان.

 

************

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ٤٥                   سال دوم                       مارچ۲۰۰۷