کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فاطمه اختــــــــــــر

خاطره

 

به پشت بام های گنبدی

باز موعد دید و بازدید زنان همسایه است

باز از سر دیوار

با کناره چادر      

 رو گرفته اند                  

ز رهگذر که با تبر بدوش

ز نبش کوچه از کنار جو روانه است

باز عصر زرد گونه ی روز دیگریست

 

باز قصه های دهکده

ره از زبان مادر حسن

به دامن سفید خاطرات کوچه جاری است

باز شب گذشته کاسه ها و کوزه ها

به خانه صنم شکسته است

باز دختر حسین پینه دوز

سوی بچه های کوچه عشوه کرده است

و قصه هاست از لباس دختر ملک

و هم ز وسمه وآرا و سرخی و سرمه

حکایتی است

و رشک بر بر و بالای قامت عذراست

و هم حکایت گرمی

ز روز حمام است

و داغ ترین شایعات کوچه را

زن رجب دارد

که پسر دهخدا، با زنی ز بالا ده

سر و سِری دارد

 

ولی صدای اخیر

از آن خشوی طاؤوس است

که بر سرش ز سر چاه آب نعره می کشد

که زردی روز است

و آفتاب نمی بینی

رسیده بیخ درخت

که وقت پختن نان است

که مرد ها همگی

خسته از سر خرمن

به خانه می ایند.

 

************

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ٤٥                   سال دوم                       مارچ۲۰۰۷