کابل ناتهـ، Kabulnath
|
آرش آذیش تب
تبخال
یاقوت ِ یادگاری ِ
هجر ِ توست ! دستم بگیر
ببین چه تبی دارم
تک سرفه های ِ
موذی ِ دیرینه اندوه ودرد ِ
ریخته بر سینه
بالین ِ سرد
و تیره شبی دارم.
**** اندوه
همراه ِ سال هایم
ترکم نمی کند
تندیس ِمهر
دگر دیریست
درکم نمی کند *****
گفتم
توان ِ فرقت ِ
تو نیست !
گفتم
هجوم ِ درد گران است
گفتی
شفا، یعنی که
جادوی دیدارت؛ در بند ِ
صد طلسم نهان است!
****
باری اگر که
سحر ِ نگاهت
بر جان ِاین مکدر ِ ویران
اشراق وار بتابد
تا باز
این نیاز نماند؛
بی استجابت و بی پاسخ
دستم بگیر ببین چه تبی دارم.
14جولای نود وچهار
************ |
بالا
شمارهء مسلسل ٤٥ سال دوم مارچ۲۰۰۷