کابل ناتهـ، Kabulnath















بخش نخستین



































Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 
 

منع: آشیان

احمـــــدعلی كـــــــــهزاد
 
مورخ، باستان شناس و پژوهشگر
 
پروفیسر استاد مير حسين شاه

 

در زمان تصدي در انجمن تاريخ، استاد توانست كتاب هاي مفيد، به خصوص متون متاخر را به چاپ برساند. از آن جمله: پادشاهان متاخر افغانستان از ميرزا يعقوب علي خان خافي در دو جلد 1334-1336، نواي معارك از ميرزا عطا محمد شكارپوري 1331، و واقعات شاه شجاع الملك 1333 و نيز انجمن دو مجله داشت: «آريانا» (ماهنامه) وAfghanistan به زبان هاي انگليسي و فرانسه كه هر سه ماه يك بارچاپ و منتشر مي شد. مجله ي افغانستان در سال 1946/1325 به نشر آغاز كرد و دانشمندان خارجي آن را از منابع مهم تاريخ افغانستان و يافته هاي باستان شناسي مي شمردند. به ياد دارم در دهه ي دموكراسي پروفيسور بيوارBivar دانشمند انگليسي و استاد يونيورستي لندن چند هفته اي در كابل بود.
ضمن صحبت با او متوجه شدم كه مجله افغانستان را به دقت خوانده و مضمون هاي آن را يك يك به ياد دارد. سفر بيوار از سفرهاي مفيد علمي بود. مجموعه اي بزرگ از سكه هاي موجود در تحويل خانه هاي موزه را كه جعلي تشخيص داده شده بود، اصلي گفت و منابع نشر مقالاتي را كه درباره ي آن سكه ها نوشته بود، روشن ساخت. او در اين سفر براي مطالعه ي روش معماري مرقد يحيي بن زيد در جوزجان آمده بود، چون از اقدامات آن آبده پرسيدم، گفت از بقاياي كم نظير تاريخ است. از اين روش گچ بري در بناها، دو نمونه در جهان باقي مانده، يكي همين مرقد يحيي بن زيد بن حسين بن علي بن ابيطالب و ديگري در بنايي در غرب ايران. بيوار نتيجه ي تحقيق خويش را در مجله اي از نشرات علمي كشورش به نشر رسانده و جزوه اي از آن را به نويسنده ي اين سطور فرستاد. هنگام سفر بيوار، استاد در انجمن تاريخ و موزه ي كابل نبودند  و به شغل ديگري در وزارت معارف اشتغال داشتند.

 

 

مجله آريانا چنان كه قبلاً نام آن آمد، مجله ي ديگري بود به زبان فارسي كه از سال 1942/1321 به نشر آغاز كرد. انجمن بعد از تاسيس به سعي كهزاد، طرح تدوين تاريخ مفصل و جامع افغانستان را ريخت. قسمت هاي مختلف اين مجموعه بايد در چند جلد تاليف مي شد. قسمت اول آن تاريخ قديم قبل ازاسلام بود، به قلم احمد علي كهزاد. اين كتاب در سال 1946/1325 نشر شد. مولف در نوشتن اين كتاب مانند غالب نوشته هاي ممتع ديگرش روش خاص خودش را دارد و موضوعات سياسي را آميخته با وضع زندگي مردم به زبان ساده و روان مي نويسد؛ به طوري كه خواننده،‌ هنگام خواندن، خود را در اجتماع آن زمان مي يابد.

 

تاليف قسمت دوم بعد از اسلام، سال ها طول كشيد تا بيان دو قرن آن به قلم، استاد عبدالحي حبيبي، نوشته شد. در اين كتاب نيز سياست با اجتماع آميخته است وازكتاب هاي كم نظيري است كه در داخل كشور تأليف شده است.

 

قبل از آن كه استاد حبيبي به نشر اين كتاب بپردازد،‌ انجمن تاريخ توانست كتاب هاي بسيار مفيد و مهم ديگري را به خصوص در زمان تصدي استاد كهزاد به نشر برساند. از آن جمله است كتاب ارزنده و مفيد غزنويان به قلم تواناي استاد خليلي يا،‌ صفاريان به قلم استاد فرهنگ، ميرويس نيكه به قلم استاد عبدالروف بينوا، غوريان نوشته استاد عتيق الله پژواك. اين رساله مونوگراف دوره ي ليسانس استاد پژواك، در دانشكده ي ادبيات،‌ آن وقت شايستگي آن را داشت كه در مجموعه ي نشرات انجمن علمي اي چون انجمن تاريخ افغانستان نشر شود.

افغانستان در قرن نوزده از استاد سيد قاسم رشتيا از نشرات ديگر اين انجمن بود.

 

توام با رياست انجمن تاريخ،‌ استاد ساليان دراز وظيفه مديريت عمومي موزه (كابل) را بر عهده داشت. اين موزه در زمان آبادي يكي از موزه هاي بزرگ جهان بودا(6) و مخزن يافته هاي بي نظير باستان شناسي؛ آثار يوناني، يوناني بودايي، غزنوي و دوره هاي بعد تاريخي به حساب مي آيد. اين غنايم و آثار را در بنايي كه براي بلديه ساخته شده بود،‌ جا داده بودند (7) و در رواق هاي مختلف آن 200000 اثر هنري و 40000 سكه و نسخه هاي خطي بي بها و بي مانند نگهداري مي شد و استاد يقيناً در توسعه،‌ تنظيم و معرفي آن بازمانده هاي تاريخي سهم فراموشي ناشدني داشت.

 

پس از سال ها رنج و زحمت و كار مثمر در انجمن تاريخ و موزه ي كابل، استاد به وظيفه ي مشاوريت در وزارت معارف منتقل شد. كار در اين وظيفه كم بود، بيكاري فراوان. استاد در صحبت دو دانشمند ديگر داكتر نجم الدين انصاري و استاد سرور گويا اعتمادي وقت خوش داشت، اما دوري از شغلي كه سال ها به آن خو كرده بود و كارش را براي وطن و مردمش مفيد مي دانست،‌ او را رنج مي داد. اتفاقاً اندكي بعد از اين انتقال به وظيفه تازه در يكي از سمينار هاي بين المللي كه در هند، دهلي نو از طرف شوراي روابط فرهنگي هند داير شده بود، سعادت همراهي او را داشتم و علايم رنج از دوري از وظيفه ي قبلي را در سيماي او مي ديديم. دلتنگ بود از اين كه زمينه ي تحقيق و در محل ديگر برايش ميسر نبود. آرزو داشت كاري كه در حدود بيست سال به آن مشغول بود ادامه دهد و در پژوهش هاي باستان شناسي سهم مستقيم داشته باشد. آبدات تاريخي كه به سعي و همكاري او در بگرام و تپه سردار و لشكركاه و جاهاي ديگر كشف شده بود به مطالعه بيشتر نياز داشت. اصلاً نمي توانست تصور كند كه روزي بازمانده هاي كهن تاريخي باميان كه براي كشف، نگهداري و نقل قسمت منقول آن به موزه ي كابل بيشتر از هفتاد بار پياده، با سواري اسپ، موتر و طياره به آن جا سفر كرده بود، روزي به دست جهال وطن باشاره بيگانه با خاك يكسان شود. باز هم از كار در وزارت معارف. روزها در دفتر مشاوريت وزارت معارف مي گذشت. هر آن چه در اين دفتر فراوان بود، وقت فارغ بود. بارها استاد ارجمند خود و همكار استاد كهزاد، داكتر مير نجم الدين انصاري را ديده بودم كه عوض حضور در وزارت معارف در مطبعه فرانكلن، مربوط وزارت معارف با مولانا خسته نشسته مشغول تصحيح اوراق قبل از چاپ ديوان ميرزا عبدالقادر بيدل بودند. با اين همكاري يا كه كم كاري استاد احمد علي كهزاد مانند همكاران ديگرش در محافل علمي ادبي در داخل كشور و برون از وطن كماكان ادامه داشت و زواياي تاريك معارف وطن خود را روشن مي ساخت.

 

در يكي از گردهمايي هاي بين المللي -به گمان غالب در يكي از كشورهاي غربي - كه در آن عده زيادي از دانشمندان از شرق و غرب و ايالات متحده به شمول همسايگان ما شركت كرده بودند، از افغانستان استاد كهزاد و اساتيد بزرگ ديگر از وزارت معارف، پوهنتون كابل و وزارت اطلاعات و كلتور شركت كرده بودند. پس از انجام اين سيمينار در بيان رويداد آن يكي از مجلات همسايه غربي نوشته بود: از افغانستان يكي از دانشمندان آن كشور استاد احمد علي كهزاد شركت داشت كه به سه زبان ايتاليايي، فرانسوي و انگليسي به رواني صحبت مي كرد، به طوري كه باعث اعجاب غربي ها و افتخار ما شرقي ها بود. ديري نگذشت كه استاد به بيماري صعبي مبتلا شد و ناراحتي جسمي او موجب تاثر و نگراني فراوان همكاران و از آن جمله اين عاجز بود. خوشبختانه سعي يكي از استادان برازنده ي دانشگاه (درفاكولته طب)، پوهاند داكترعلي احمد(8) موثر افتاد و علاج نسبي ميسر شد.

 

در همين روزهاي بيماري و نيمه بهبودي بود كه سيمينار بين المللي كوشاني در كابل برگزار شد. سال 1348 يا 49 بود. استاد حال اشتراك را نداشت اما بنا بر تقاضاي جدي همكاران در حدود توانايي در جلسات برون از حلقه اشتراك كنندگان مي نشست و محضرش هنگام سوال در مباحثات غنيمت بود و قولش حجت.

 

در اولين جمهوريت سردار محمد داود خان، سميناري در بزرگداشت امير خسرو دهلوي در دهلي نو (هند) تشكيل شد و استاد در آن شركت كردند و از حسن قضا باز هم با ايشان همراه بودم. در آنجا عده زيادي از بزرگان ادبا و مورخان از سراسر جهان به شمول موسسات فرهنگي و يونيورستي هاي هند دور هم جمع بودند. در يكي از روزها ميز گردي درباره ي مقام ادبي امير خسرو در راديوي سرتاسري هند All India Radio داير شد. يكي دو تن از همراهان گفتند شايد استاد بنا بر علالت مزاج نتواند در اين گرد همايي شركت كند. در اين گرد همايي راديويي از افغانستان و هند و كشورهاي خارجي ديگر نيز سهم داشتند. استاد در بحث ها حضور به هم رساندند و به آساني و رواني به زبان انگليسي صحبت كردند و توضيح كامل از مقام ادبي آن سخنور بزرگ در كشورش دادند.

 

 

واپسين سال هاي زندگي استاد بازهم به مطالعه و تحقيق در دوره هاي تاريخي و اسطوره اي وطن گذشت و استاد مشغول تصنيف كتاب «افغانستان در شاهنامه» شدند. پوشيده نيست كه قسمت معظم اعلام جغرافيايي ذكر شده در «شاهنامه ي فردوسي» در اراضي افغانستان كنوني واقع بوده و بعضي از دانشمندان همسايه ي غربي ما نيز به اين واقعيت معترف مي باشند. به ياد دارم كه يكي از دانشمندان ساكن در غرب كه اگر حافظه خطا نكند به اسم منشي زاده مشغول جمع مواد و نوشتن كتابي در عين موضوع بود و سفري به افغانستان داشت، ظاهراً از دانشمندان نفي بلد شده بود و نمي توانست به آساني به كشورش برود و او مي خواست اين كتاب را پس از جمع مواد و اتمام به زبان آلماني نشر كند و وقتي علت نوشتن آن را به زبان آلماني پرسيدم گفت از اين جهت كه در آن زبان در غرب خواننده فراوان دارد. بالاخره اين كار در زبان خود فردوسي به قلم استاد صورت گرفت.

 

پشتون،‌ درفش ملي جمهوري،‌ افغانستان مهد تهذيب و تمدن و موضوعات ديگري در همين زمينه نوشته شد. كتاب افغانستان مهد تمدن و تهذيب تا حال چاپ نشده و آن مجمومه اي است از تصاوير به اين ترتيب كه يك صفحه آن تصويري است از وقايع تاريخي و صفحه ديگر توضيحي درباره ي آن. اين مجموعه جهت نظر خواهي به مرحوم سردار محمد داود فرستاده شده بود و تا قيام آشوب ثور نزد او بود و بعد از آن آشوب گران آن را اعاده كردند.

 

نوشته هاي استاد به چند كتاب و رساله منحصرنيست. او فراوان نوشت و نوشته هاي دگران را جهت استفاده هم وطنان و هم زبانانش به زبان خود درآورد و در اشاعه ي متون ارزنده ي تاريخي همت گماشت. ارزش كارهاي او تنها در كثرت آثار نيست بلكه بيشتر از باب روش كار مولف و اتقان و صحت مطالب و دقت و امانت داري در نقل حوادث مي باشد. نوشته هاي باستان شناسي بيشتر بر مشاهدات و تجارب شخصي مبتني است. مي دانيم كه غالب كارهاي باستان شناسي يا به دست شخص خودش صورت گرفته يا در كاوش ها با دانشمندان خارجي اشتراك مساعي داشته است. از اين جاست كه به ملاحظه روش كار استاد به ياد ابوالفضل محمد بن احمد بيهقي، دبير فاضل و مشهور دربارغزنويان، مي افتيم كه در آن چه از كتاب مجلدش معروف به «تاريخ بيهقي» باقي مانده است گفت: «و اخبار گذشته را دو قسم گويند كه آن را سه ديگر نشناسند. يا از كسي ببايد شنيد و يا از كتابي ببايد خواند و شرط آن است كه گوينده بايد كه ثقه و راستگو باشد و نيز خرد گواهي دهد كه آن خبر درستست و نصرت دهد كلام خدا آن را ...»

 

احاطه به سه زبان معتبر معاصر غربي و زبان عربي، استفاده از مراجع معتبر را به آساني ميسر مي ساخت و تبادل نظر با دانشمندان برون مرزي اخبار ثقه را به اختيار او مي گذاشت. با وجود اين در نوشتن مطالب جداً دقيق بود. هر جا جستجو و تفحص را كافي نمي دانست صريحاً مي گفت. تاييد اين گفته را در جلد دوم صفحه 401 «تاريخ افغانستان» مي يابيم: «واقعات بعد از دوره ي كوشاني هاي بزرگ، تاريك تر شده در قرن سه و چهار مسيحي اوضاع خيلي پيچيده مي شود و تاريخ اين دوره بيشتر از هر عصري تفحص، تجسس و كنجكاوي به كار دارد تا سررشته به دست آيد و چند سطري كه نوشته مي شود طوري (نوشته) شود كه حتي المقدور مطابق حقيقت باشد. به هر حال چون تا حال به چنين مسايل آن هم به صورت مسلسل دست زده نشده، از منابع و معلومات حاضره هر قدر مختصر و كوتاه هم است استفاده نموده قدمي مي گذاريم و اميدواريم به تعقيب در اثر روشني هاي جديد قدم هاي تازه تر برداشته شود.

 

استاد با اين دقت نظر در تاليف و ترجمه، مشغول نوشتن آثار كم نظير در تاريخ و ثقافت كشور بود و اين ژرف نگري در تدوين آثار، تا واپسين ماه ها و سال هاي زندگي كه مصادف با آشوب هفت ثور شد، ادامه داشت. فتنه ي هفت ثور، روزگار شوم به دنبال داشت و آلام و مصايب فراوان بار آورد. هم ميهنان هر يك به نوعي به مصيبتي گرفتار بودند. استاد هم از بيماري جسمي كه سال ها از آن رنج مي برد، ناراحت بود و هم ناراحتي هاي رواني زاده از گرفتاري هاي هفت ثور. رنج ها و مصايب پيهم موجب ناتواني گرديد تا آن كه به روز 3 قوس 1362/24 نوامبر 1983 م، ديده از جهان بست و به رحمت خدا رفت.

 

اكنون كه فيض استفاده از محضر شريفه ي آن استاد صاحبدل وارسته ميسر نيست، آثار پر ارج و موثقش بدون شبه، مرجع ما دانش آموزان و ره گشاي پژوهش گران در مطالعه ي تاريخ پربار كهن و مانده هاي گران بهاي تاريخي افغانستان مي باشد. / فبروري 2008- كاليفورنيا/

 

تلك آثارنا تدل علينا                          فانظروا بعدنا الي الآثار

 

ياد داشت ها:

1- Asta olesen (islam and politics in afghanisatan), p.98.

2- غبار، مير غلام محمد، «افغانستان در مسير تاريخ» ج 2ص 1111

3-     Ludwing w. ademec (historical dictionary of Afghanistan),p.122

4- كهزاد، احمد علي، «تاريخ افغانستان» جلد اول، ص416. كتاب «افغانستان قبل از اسلام» اثر ديگر كهزاد كه هنوز چاپ نشده است.

5- p.111.l.w.ademec,(historical dictionary of Afghanistan),

6- bijan omrani, Mathew leeming,(Afghanistan,aa comparison and guide:,p.612.

7- آغاز موزه تاريخ قديمي تري دارد. گفته شده است كه امير امان الله مجموعه از آثار باستان شناسي و بشر شناسي را زير نظر شيخ محمد رضا گرد آورده بود. كتاب معروف الرياض الالواح او از منابع مهم تاريخ غزنويان است. خبر نشر آن چون به دانشمند معروف استاد بوسورت (Edmond Clifford Bosworth) با ولع مي خواست نسخه اي از آن به دست او برسد و در جلد دوم تاريخ غزنويان از ماخذش بود.

8- استاد دکتور علي احمد از نخبگان استادي در بيماريهاي رواني بود. بياد دارم وقتي داكتر عثمان انوري سند استادي (پوهاندي)، پوهنحي طب را بدستش داد گفت:«دير اين سند بدستت رسيد. سال ها قبل مستحق اين عنوان بودي.» ناگفته نبايد گذاشت كه در آن سال سخت گيري فراوان در ارزيابي اسناد براي ترفيع استادان به كار رفته بود و اسناد عده ي زيادي رد شده و توفيق رسيدن به اين رتبه نيافته بودند.

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ۸۷          سال چهـــــــــارم                 جـــــــدی    ١٣٨۷  خورشیدی             جنــــــوری 2009