کابل ناتهـ، Kabulnath




































Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 
 
 
رویین و شگفتن در سترون خاک

 
پرتونادری

 

رویین یکی از پیشگامان شعر آزاد عروضی یا شعر نیمایی در افغانستان است. اگر دقیق تر گفته شود او از شمارشاعران  موج دوم شعرآزاد عروضی فارسی دری درکشور به شمار می آید.این نکته را باید درهمین جا روشن کرد که شعر آزاد عروضی در افغانستان با سروده های همین شاعران است که تشخص و هویت خود را به  حیث یک جریان شعری در ادبیات معاصر افغانستان به اثبات رسانیده است.

 

نخستین گزینه ء شعری که  می تواند ما را در رابطه به پیدایی شعر آزاد عروضی در کشور کمک کند، همانا کتاب« نوی شعرونه یا اشعارنو » می باشد. این کتاب در اسد 1341 خورشیدی به وسیله ء  ریاست مستقل مطبوعات به نشر رسیده است.

در بخشی فارسی این کتاب53 پارچه شعر از آرین پور،یوسف آیینه ،رحیم الهام ،بارق شفیعی،حبیب الله بهجت، توفیق،استادخلیل الله خلیلی، شفیع رهگذر، دکترآصف سهیل، ابراهیم صفا، ضیاقاریزاده ، محمود فارانی، سلیمان لایق،مایل هروی، فتح محمد منتظر وموسای نهمت به نشر رسیده است.

بدون تردید شعر های آمده در این کتاب نخستین تلاش های شاعران افغانستان  در جهت ساختار شکنی ، نو جویی و سرایش در اوزان آزاد عروضی می باشد.

با این حال فرم عمده ء شعری در این گزینه همان چهارپاره است که گاهی از آن به نام دوبیتی های پیوسته نیز یاد کرده اند.  گاهی هم  چهارپاره را  پلی  دانسته اند که شعر کلاسیک رابا شعر آزاد عروضی پیوند می زند.

به هر حال چهار چاره را نمی توان فرم کاملاً  تازه یی انگارید. برای آن نمونه های آن را می توان در سروده های گذشته گان نیز پیدا کرد.

 

با ابن حال ،  این نکته قابل یاددهانیست که شعر معاصر افغانستان پیش از رسیدن  به اوزان آزاد عروضی تجربه های گسترده یی را در چهارپاره سرایی پشت سر گذاشته است.  گویی چهارپاره سرایی نوعی آماده گی ذهنی و زبانی شاعرانی بوده است که بعداً وارد میدان گسترده ء اوزان آزاد عروضی شده اند.

از سال انتشار کتاب اشعار نو(1341)  می توان به این نتیجه رسید که دههء سی خورشیدی سالهای نو جویی وسالهای شکل گیری شعرآزاد  عروضی در افغانستان است.

در همین سالها بود که شماری از شاعران آگاهانه و شاید هم شماری بر بنیاد تفنن در جهت بر هم زدن  تساوی طولی مصراع ها تلاشهایی به خرچ دادند و به پیروزیهایی نیز دست یافتند.

بعداًبر بنیاد همین  تجربه های دههء سی  خورشیدی است که شعر آزاد عروضی در دههء چهل از زبان و نگرش تازه تری  بر خوردار می گردد. تجربه و دید و دریافت فردی شاعر بیشتر در شعرها بازتاب پیدا می کند. شاعران با اشیا پیرامون رابطه ذهنی پویا تری  بر قرار می کنند.

از شاعران این دوره  می توان به نام موج دوم شاعران شعر آزاد عروضی یاد کرد که جایگاه رویین  از نظر زمانی در همین جاست.

 

نخستین شعر های رویین ،  عمدتاً غزل های او  به سال 1342 خورشیدی  در مطبوعات شهر مزارشریف  و کابل به نشر رسیده است . از این جا می توان گفت که  رویین شاعری را با غزل آغاز کرده  است .

دراین زمان رویین سیزده سال دارد و اما زمانی که شعر های  او را در این سالها می خوانی به شگفتی اندر می شوی که چگونه شاعری سیزده ساله یی به یک چنین حس ، زبان و دریافت شاعرانه دست یافته است.

شماری از این غزلها در نخستین گزینه ء شعری او« شگفتن در سترون خاک » که در زمستان 1363 خورشیدی به وسیله ء  اتحادیه ء  نویسنده گان افغانستان  انتشار یافته است ، نیز آمده اند.

بیت ها یی  می آورم از یکی از غزلهای سروده شده  به سال 1342 خورشیدی که زیر نام « آغوش سحر»  درگزینه ء « شگفتن در سترون خاک» به نشر رسیده است.

 

بگو ای زهره از من ماهتاب هرزه گردم را

که تا کی تیره خواهی داشت رنگ شام دردم را

زبس بگرفته  امشب با سرود آرزو ها گرم

نبیند دل زجوش بیقراری آه سردم را

شفق چون لاله خونین می دمد آن گه که می بیند

ز آغوش سحر در شبنم غم ، چهر زردم را

 

بیت های از غزل دیگری که به سال 1343 سروده شده است:

 

بیا که سوز سخن  های عاشقانه توای

بمان که نغمه ء جاوید این ترانه تو ای

بلور پیکرمن ، یار ناز پرور من

گل نیاز من از گلشن زمانه توای

 

نمونه ء دیگر

 

تا درسپهر خاطر ما آرمیده ای

ای ماهتاب روشنی هر دو دیده ای

ای نغمه ساز هستیم  ازمن چه دیده ای

کزشاخ پرشگوفه ء عشقم پریده ای

در ماهتاب سینه ء دلدار سیر کن

ای آرزو که از دلم امشب رمیده ای

 

این ها غزلهای شاعر سیزده تا چهارده ساله یی است که در پایان همین سال تلاش می کند  تا ازدیوار های پست و بلند اوزان عروضی آن سوی تر گام بگذارد.

چنین است که او در همین سال (1343) بانوع محافظه کاری ساختاری و نوع قافیه  سازی نخستین تجربه هایش در اوزان آزاد عروضی را به علاقمندان  شعرش ارائه می دارد.

البته نخستین تجربه های او در اوزان آزاد عروضی بیشتر به نوع چهارپاره سرایی همسویی نشان می دهد. پاره یی از شعر« دیدار در مرزاندوه » را می خوانیم  که در جدی همین سال سروده شده است:

 

تو شعر جاودانی

تو آن شعری که بر لب های شاعر

خموش افتاده ، اما ناله داری

سرود عشقی و آهنگ امیدی

که شور خفته دردنباله داری

 

تو بوی وحشی گلهای دشتی

که رو کردی زود از من گذشتی

نپاییدی دمی در آشیانم

نکردی تازه ، افسردی روانم

دربخش پایانی شعر با نوع استحاله ء  ساختاری رو به رو می شویم و می بینیم که شعر رنگ و بوی شعر آزاد عروضی را به خود می گیرد.

 

تو ای نا آشنا ، ای مرغ وحشی

که از شاخ  امیدم پر گشودی

هنوز از لانه ء تو

هنوز از درد نای سینه ء  من

خموش و بیصدا، آرام و سنگین

نوای دلنشینت می تراود

خیال روشن و یاد تو هرشب

به رویم  روزن خود می گشاید

شبی ای نوشخندت بخت بیدار

به یاد من دلی بسپاربسپار

 

از شعر های آمده درگزینهء شگفتن درسترون خاک ، بر می آید که نیمایی سرایی رویین با نوع  مسوولیت و آگاهی شاعرانه به همراه است. این امر بسیار قابل توجه است که شاعر چهارده ساله یی  چگونه توانسته ا ست تا با یک چنین مسوولیتی به کار شعر وشاعری بپردازد و با آگاهی و مسوولیت  گام بردارد. در حالی که ما هنوز  شاعرانی داریم که ذهن شاعرانه ء آنان حتا پس از چند دهه  سرایش هنوز با  محیط پیرامون  و تجربه های فردی پیوند نخورده است.

 

شاعرانی که هیچگاهی نتوانستند تا با روزگار خود،  جامعهء خود ، زبان و خویشتن خویش پیوند ذهنی و صمیمانه یی برقرار کنند. شاعرانی  که نتوانستند تا جهان را از پشت پنجرهء گشودهء ذهن و روان خود تماشا کنند. شاعرانی که تا گامی برداشتند ، پای بر نقش گامهای دیگران گذاشتند.

 

« غربت غروب» یکی از سروده های رویین در اوزان آزاد است که به سال 1344 خورشیدی هنگامی که شاعر در صنف دهم لیسه ء باختر مزار شریف درس می خواند، سروده شده است.

 

مضمون اصلی این شعر فقر است ، بی عدالتی اجتماعی که  این فقر پدید می آورد . دختر جوانی روی تخت کهنهء چوبینی از شدت بیماری جان می دهد و پدر جز پیاله آبی ،  دارویی دیگری برای درمان دختر در اختیار ندارد و دختر جوان در برابر چشمان پدر خاموش می شود.

 

باد سردی می کند غوغا

شهر درخوابست زیر برف نرم ، بیفریاد

مردمان در خانه ها آسوده در خوابند

خواب خوش، بی آرزو دلشاد

 

در میان کلبه ء خاموش

روی تخت کهنه ء چوبین

می درخشد پیکر پر درد

 

پای شیطانک چراغ تیلی چرکین

گاه گاهی ازشکنج درد آتشبار

پیکر تبگیر برنا دختری بیمار

روی تخت کهنه می لرزد

می رود در ژرفنای تلخ رویا ها

رنگ می گیرد لبش از خنده ء هذیان

دست سردی می نشاند بوسه بر پیشانی گرمش

تاب آوازی به گوشش نرم می پیچد

« دخترم زینب!

آب می نوشی، لبت خشک است...»

دیگر آوازی نمی خیزد

 

رویین سرایش در اوزان آزاد عروضی را در دههء چهل خورشیدی آغاز کرده است. امروزه که از او به نام یکی از پیشگامان شعر آزاد عروضی یاد می شود بیشتر به این دلیل است که او همگام  با چند تن از شاعران گرانقدر دیگر شعر آزاد عروضی را به مرز های از زیبایی ، تعالی  و پخته گی رسانده است. البته دقیقاً او دردههء پنجاه و شصت خورشیدی است که بیشتر به این امر توفیق پیدا می کند.

 

رویین و سپید سرایی

 

در پیوند به پیدایی شعر سپید در افغانستان دیدگاههای گونه گونی وجود دارد.

من پیش از این در گفتگو ها و  نوشته های دیگر،  برداشت های خود  را درپیوند به پیدای و رشد شعر سپید در افغانستان بیان داشته ام .

به پندار من تاریخ  پیدایی شعر سپید یا شعر بیوزن به مفهوم امروزین  آن  درافغانستان از  دههء پنجاه آن سو تر نمی رود.

بدون تردید رویین در این زمینه نیز یکی از پیش گامان است

«حماسه ء شعر» یکی  از شعر های سپید  رویین است که به سال 1350 سروده شده و بعداً در مجله ء عرفان  به نشر رسیده است :

 

گفتی شعری برایم بگو

که مضمونش من باشم

که چنان آهنگ شاد مرا از خود تهی سازد

تو به چه می اندیشی

شاید،

هنگامی که به سفره ء رنگین ذهن  خویش

می نگری

به بشقابک آشک  که هوسانه است

و توآن را دوست داری

                            و اما شعر را حماسه ییست

 

به بالای سرت نگاه کن

آنه جا خورشید به سخاوتمندی بیداد می درخشد

و خورشید واقعیت است

که نمی توان انکارش کرد

اگر بتوان چشم گشود

اگر بتوان سیاهی را در سپیدی و سپیدی را در سیاهیها دید

خورشید و حقیقت را  وحماسه را می توان شناخت

 

من ترا شناختم

چنان که شب را

فریاد های رهایی همه حماسه های شعر اند

حماسه های( ما ) یند

با من از من سخن مگو

من اگر به ما نیندیشم  چه شاعر پوچی خواهم بود

به پوچی آن شاعر پاچه مثلث

که هنگام عبور از کوچه ء فقر زدهء شهر

گامهایش را به چالاکی می کشد

و تفی بر زمین می اندازد

دستمال سپیدی را بر سیاهی دماغش می فشرد

و به خندهء مهربان کودک آبله رو

با چشم خشم آلود

پاسخ شاعرانه می گوید

چرا که کوچه و کودک هر دو  کثیف اند

و شهر نو زیبا

او به ( من ) خود می نگرد

و مردمان دیگر

گناهکاران اصلاح نا پذیر

 

و این هم حماسه ییست عزیزم

حماسه ها را باید شناخت

و حماسه ء شعر را نیز

چرا که قرن ما قرن حماسه است

 

در یک نگاه به گزینه ء شعری « شگفتن درسترون خاک » می توان دریافت که  عمدتاً شعر های نیمایی و سپید رویین در بر گیرنده ء محتوای  سیاسی – اجتماعی  است. حتا گاهی چنین شعر هایی  رنگ و بوی ایدیو لوژیک نیز پیدا می کنند. او دراین  گونه شعر ها بر ضد بی عدالتی و استبداد می ایستد و مردم را به مبارزه فرا می خواند. این گونه شعر های او از نوع شعر های پایداری یا مقاومت  است که مردم  به مبارزه   در برابر استبداد فرا می خواند . او  راه نجات مردم از استبداد و بی عدالتی را در  سرنگونی نظام سیاسی حاکم  در کشور می داند.

 البته  یک چنین ویژه گی را می توان در شعر نیمایی سرایان یا سپید سرایان دیگر آن روزگار نیز پیدا کرد. شاید بتوان  گفت که شعر آژاد عروضی و شعر سپید در افغانستان از  همان سپیده دم پیدایی با محتوای سیاسی  - اجتماعی  هستی یافته است . برای این که این دو نوع شعر بیشتر به وسیلهء شاعرانی  سروده شده است  که کما بیش همه ء آنها خواهان  تحولات اجتماعی – سیاسی در کشور بودند.

 

« شعر احساس »  نیز در عوالم شعر سپید در عقرب 1351 خورشیدی  سروده شده است.  شعر احاساس  یک شعرسیاسی است با امیزه های از بینش ایدیولوژیک. از تاریخ سرایش شعر به نظر می آید که شاعر در این روز در توقیف خانه ء کابل  زندانی بوده است .

 

دربیرون زندان

سه عقرب فریاد می کشد

و هوا،

در ریزش برگهای فصل

همهمه ء پرنده گان را

                         تکرار می کند

آن جا

در سرزمین شهدا

لاله ها به قیام ایستاده اند

و به رستخیز فردا،

باران ناگهانی رحمت را

                          زمزمه می کند

و این جا

چشمها  ،

به آسمان مستطیلی زندان

هر صبح

سلام سرنوشت مکتوم را

غمگینانه پاسخ می گویند

چرا که تکان دست ها

                        به سلام رهایی نمی شتابد

 

بدینگونه نخستین سروده های رویین درعوالم شعر سپید یا شعر بی وزن یا هر نام دیگری که برایش داده اند و یا می دهند در نخستین سالهای  دههء پنجاه خورشیدی  سروده شده است.  اگر تلاشها در  جهت نوجویی و سرایش در اوزان آزاد عروضی  در افغانستان به دههء سی خورشیدی بر می گردد، می توان دههء پنجاه را دهه ء آغاز شعر سپید در افغانستان خواند که رویین می توان  یکی  از نخستین سپید سرایان در کشور دانست.

 

سنگ شکن و زبان گفتار

 

شنگ شکن یکی  از آن شعر های  رویین است که از چند دهه بد ینسو در  شعر معاصر فارسی دری در افغانستان جایگاه بلندی یافته است . این شعر نه تنها پیوسته در زبان روشنفکران و مبارزان راه  آزادی و عدالت اجتماعی جاری بوده ؛ بلکه در حلقات فرهنگی و در میان شاعران نیز  جایگاه تحسین بر انگیزی دارد.

 

می توان گفت سنگ شکن با نام رویین پیوند یافته است. به پندار من این  امر برای هر شاعری  بسیار مهم است که باید پاره یی از شعر های او  به چنان پذیرشی در میان مردم و آگاهان جامعه برسد که بتواند ادامه هستی شاعر را  تضمین کند.اگر شاعری نتواند در زنده گی خویش یک چنین سروده هایی داشته باشد  شاعر ناکامی خواهد بود .  شمار شاعران بسیار گوی کنم نیستند  که در چند دهه شاعری حتی  بیتی و مصراعی از آنها اقبال پذیرش در جامعه را نیافته است.

 

شعر سنگ شکن برای من از دو نقطه نظر بسیار اهمیت دارد. نخست از نظر زبان دو دیگر از نظر محتوا.

این شعر با استفاده از زبان گفتار سروده شده است .شاید چنین کاری   برای آنهایی که به اشرافیت زبانی معتاد اند چندان خوش آیند  به نظر نیاید و شاید هم  چنین کاری را امر ساده یی انگارند.

اما به پندار من سرایش با استفاده  از زبان گفتار آنهم برای شاعرانی که شعر شان  پیوسته از  نوع زبان  متعالی  و فاخر بر خوردار بوده است، کاریست دشوار.

رویین این کار را با موفقیت انجام داده است  . آنهم در وزن آزاد عروضی ، در دهه پنجاه خورشیدی که هنوزاین شیوه راه کوبیده شده و همواری نبود.

من در ادبیات معاصر به یادندارم تا شاعردیگری در  چنین فرمی  با چنین زبانی دست به سرایش زده باشد؛ اما پیش از رویین در ایران شاعران بزرگواری چون احمد شاملو و فروغ فرخزاد شعر های بلندی با استفاده از زبان گفتار سروده اند که می توان از پریا ی شاملو و مرز پر گهر فروغ یاد کرد.

 

شعر سنگ شکن  شعری است  سیاسی و آمیخته با نوع بینش طبقاتی . شیر سنگ شکن است که می تواند زنجیر شکن نیز باشد و می تواند دریک انقلاب سیاسی -  اجتماعی  اشتراک کند وزنجیر ها و صخره هایی را که در میان  انسان ها  تفاوت  ایجاد کرده اند  بشکند.

 

شیر در دامنه ء کوهی سنگ می شکند و این سنگ ها در ساختمانهای چندین طبقه یی  سرمایه داران، زور مندان و منعمان جامعهء به کاربرده می شود و اما او خود سرپناهی ندارد. زن و کودکش را نمی تواند نان شکم سیر بدهد. آن که تولید می کند ، سهمی از تولید اجتماعی  ندارد. شیر دوستی دارد  به نام  شریف . او نیز سنگ شکن است . در پایان شعر  سیر به بد بختی هایش می اندیشد  و سخنان شریف به  یادی  می آید که در میان تهی دستان و منعمان  جنگ است .  شیر از سر سنگ قاکت بر می افرازد  و شریف را صدا می زند . این صدا صدای همبسته گی آنهاست . صدا های آنها با هم در می آمیزد و در حقیقت شاعر با در هم آمیزی این دو صد خواسته است این پیام را بفرستد که اتحاد  و همبسته گی  تهی دستان در برابر زورمندان یگانه راه نجات آنهاست . هدف از این اتحاد همانا رفتن به سوی یک انقلاب اجتماعیست است.

 

سالها بود  که شیر

زن و فرزند خوده

کت یک پای چلاق

کت یک بیل و کلنگ

                          نان می داد

 

سوبکی وخت  که ابرای سفید

به سر خانه ء او می آمد

سوبکی وخت که نیش افتو

از سر کوه نمایان می شد

غم هر روزه ء او گل می کد

به غم یافتن نان می شد

 

سنگ شکن بود

او به همراه (شریف) سنگش

همه روزای دراز

لنگ لنگان می رفت

از همو پیچ و خم راه که راه دیگراس

سون سنگای کلان

کت یک بیل و جبل

کت یک دانهء نانی که زنش

بین دستمال گل سیب سرش می بستش

 

 

چشمش امروز تراس

غمش امروز به رنگ دیگراست

وختی از خانه برآمد

نه کسی نانش داد

نه کسی گفت فلانی

شو که شد دیر نیایی که تنا می مانیم

پیش چشمش زن دلخواهش مرد

 

نیمه ء روز پس از سنگ کنی خسته شد ، شیشت

او به مانند دگه کم بغلا

سون بد بختی و بیچاره گیش

چرت بردیش

ای عجب ملک خراب!

اینجه هر سو که ببینی درد اس

اینجه هر سو که ببینی  مرگ  اس

تا بکی بد بختی ،

تا بکی صبر

مه که سالای دراز

سنگ تامیر بزرگا ره به ای پای چلاق

کندم و کندم و آخر

هی  چی شد ؟ هیچ!

یک  شو ام طفلم و بیچاره زنم

به شیکم سیر نشد

دست پر اوله ده  اینجه خوار اس

همه از دیدن ما بیزار  اس

اف که نادان بودم

حالی  می دانم که

بخت ما کم بغلا یک رنگ اس

روی اونای دیگه

همه از زردی رخساره ء ما گلرنگ اس

خون ما میره به یک جوی از اونا یک جوی

راست می  گفت شریف:

بین خانا و فقیرا جنگ اس

 

قامت شیر از سر سنگ بلن گشت

او به خورشید که مغرور و بزرگ

سون او می خندید

خیره شد

خشم در چهره ء او می جوشید

به صدا گفت : شریف ... شریف ...شریف !

 

و از آن سوی صدایی بر خاست :شیر!

کوه ها گفت که شیر...شیر...شیر!

 

حمل  ثورخورشیدی 1351

 

البته  پیش از رویین شاعرانی در فرم های کلاسیک نیز در شعر های شان از زبان گفتار  استفاده کرده اند . سید ابراهیم زنده  یکی  از آنهاست. او از ولسوالی کشم بدخشان بود. از قریحت بلندی برخوردار بود . زبان و نگاهش  تازه و اموزین به نظر می آمد . بیشتر غزل می سرود ؛ اما در عزل هایش بیشتر به بیان مسایل اجتماعی می پرداخت . از وضعیت  انتقاد می کرد. شعر هایش را چاشنی طنز در هم می آمیخت و این امر به تاثیر گذاری و زیبایی شعر های او می افزود.

او در جوانی چشم از جهان بست و این دریغ بزرگی بود. او می توانست در یکی  دو دهه شاعری  به نام درخشان و بلندی بدل شود.

شعر های او هنوز در ذهن شماراز همولایتی هایش  باقیست. از مجموعهء سروده های او خبری نیست. شنیده ام که در نزد یکی  از نزدیکانش است که نمی خواهد بیرون دهند . اگر چنین باشد این ستم بزرگی  نه تنها در حق  روان شاد زنده است ؛ بلکه جفایی در حق  شعرمعاصر بدخشان نیز به شمار می آید.

بیت ها ی  از یکی از شعر های زنده را در حافظه دارم  و می خواهم این جا بنویسم . خدا کند  آنچه که در ذهن من باقی مانده  است با اصل شعر زنده  تفاوتی نداشته باشد.

دراین شعرزنده به بیان مصیبت های اجتماعی ،  فقر و تنگدستی می پرداز. شعر با زبان  گفتار و  با استفاده ا ز چاشنی طنز  سروده شده است که خیلیها دلنشین و زیباست.  شاید بتوان گفت که  همین شعر زنده کافیست تا نام او را تا سده های  دوری  زنده نگهدارد: 

 

قیغوی منی فلاکته کس نخوره

ترسم به سرم تیاق ترسس نخوره

ای گنده درون گپاته فهمیده بزن

مسلوقی که بو گرفت کرگس نخوره

احوال مرا به مردم گشنه رسان

ارمان کسی که آشه فرتس نخوره

از من تو بگو به لندک کیسه کسل

بیهوده غم دختر قد رس نخوره

تا زنده اگر زنده در این دور جهان است

نان و نمکی زدست چلفس نخوره

 

در سالهای پسین شعر های زیادی دیدم که با استفاده ا ز زبان گفتار هزاره گی سروده شده است.

البته  سرایش در زبان گفتار این محدودیت را دارد که همه ء خواننده گان  حوزه ء فارسی دری تمام وازه ها و اصطلا حات و تعبیر های به کار رفته درشعر را نخواهد فهمید . این امر آن گونه کخه دیده شده است شاعر را ناگزیر از آن می سازد  تا  در پایان شعر فهرستی  از مفاهم واژه گان را نیز بنویسد.

 

در این صورت خواننده ناگزیر از ن است هر بار به فهرست واژه ها ها مراجعه کند و این امر مطالعه ء شعر را به مطالعه ء  یک متن تحقیقی همانند می سازد و   است و سبب می شود تا خواننده لذت کمتری از شعر ببرد.

شاید سودمندی سرایش در زبان گفتار در این امر باشد که شماری زیادی  از واژه گان  گفتار ، تعبیر ها و اصطلاحات مردمی وارد زبان ادبی و شعر شده و هستی ادبی پیدا کنند.

 

از این مساًله که  خود بحث جداگانه ییست بگذریم ، رویین پس از انتشار « شگفتن در سترون خاک» گزینه های « بر نطع افتاب » و « از سالهای توت و ابریشم » را در زیرآسمان عربت در بلغاریا انتشار داده ا ست.

آرزو دارم تا روزی بتوانم درارتباط به این دو گزینه ء شعری نیز چیزی بنوسم !

 

 

شهرکابل

عقرب 1387 

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ٨5           سال چهـــــــــارم                  قوس    ١٣٨۷  خورشیدی              نومبر/ دسمبر 2008