عنکبوت مرگ
مرگ قصه زندگی را مفت میکند
و
نیش عنکبوت مرگ
غم و درد دیرینه را
از پیچ و تاب نفس های مانده و
نالان میچیند
و
روح را از حصار خونین و شبزدهء
زندگی
رهایی می بخشد
دوردست
تا دور دست ها مینگرم
کسی نیست
به عقب مینگرم
همه کوچیده اند
دیگر پا هایم توان گام برداشتن را ندارد
میخواهم روی سنگی بخوابم
یا
خود سنگریزه یی شوم!
سورهء اشک
وقتی من بمیرم
پیوند غم با زندگی ختم می شود
و دیده ها دیگر سورهء اشک را تلاوت نمیکنند.
وقتی من بمیرم
پرنده
دیگر یک پا بر دیوار بامم نمینشیند
و قصهٌ تلخ بی پر و بالی را حکایت نمیکند
وقتی من بمیرم
درد از شانه های بیمار مرغک پرواز می کند
وقتی من بمیرم
شاید کسی در خواب هایش بگوید
زن خوبی بود
خدا مغفرتش کند
شاید
|