کابل ناتهـ، Kabulnath





























Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 
 
 
پروانه های بدون بال
نگاهی به مجموعه داستان
پروانه ها به پرواز می ایند از زلمی باباکوهی
 
تقی واحدی

www.balkhstory.com

 چاپ مجموعه داستان «پروانه ها در زمستان به پرواز می آیند» در بهار 87 نشان داد که زلمی باباکوهی بر آن است که در عرصه ی داستان نویسی افغانستان حضوری همچنان فعال داشته باشد. این داستان ها با آنکه هم از لحاظ زمانی فاصله های زیادی را در بر دارند ـ 1355 الی 1384 ـ و هم از لحاظ مکانی در فضاهای متفاوتی ـ از مزار شریف تا تورنتو ـ خلق گردیده اند، اما همگی کم و بیش از شاخصه های ناتورالیستی مایه می گیرند؛ عناصر طبیعی نقش های مهم و حتی تعیین کننده در آفرینش فضاها و پیشبرد روند قضایا دارند و بخش قابل توجهی از انرژی آفرینشی نویسنده را مصروف خود کرده اند.
این فاصله های زمانی در عین حال که کم کاری او را در عرصه ی داستان نویسی عیان می کند، اما سبب نشده که سبک نوشتاری او از تشتت و پراکندگی مخربی رنج ببرد. بومی گرایی و نثری پاکیزه گرا همچنان که در اولین داستان این مجموعه پررنگ است، در آخرین داستان هم ـ از لحاظ زمانی ـ برجستگی قابل توجهی دارد.
«مردم کوچه نزدیک، شنگ را «سایه دار» می دانستند و عقیده داشتند که شنگ «سنگین» است و اگر کسی در شب های «تاریک ماه» از زیر آن عبور کند «زده» می شود. زیرا جن ها در شکم کاواک و شاخ های بلند شنگ بزم می آرایند و ساز و سرود برپا می کنند.
نهر ته شنگ ـ مزار شریف ـ 1355
«مادر از روی توشک برخاست، عصایش را که به دیوار تکیه داده بود، گرفت. هنگامی که از اتاق بیرون می رفت گفت:
ـ خدا به برکت میله گلسرخ و نذر سمنک مظلوم ها را رهایی بدهد...
آئینه های نوروزی ـ مزار شریف ـ 1384
بومی گرایی گاه افراطی، باباکوهی را واداشته که به عناصر غیر داستانی اجازه دهد جایگاهی در متن داستان برای خود پیدا کنند. جایگاهی که حتی بتوانند به ساختار هنری داستان لطمه وارد کنند. به عنوان مثال در داستان آئینه های نوروزی، صحبت های مفصلی که راجع به نوروز می شود و یا سرودهای نوروزی که در اخیر این داستان جای می گیرند، نه به ضرورت پشبرد روند داستانی، که به خاطر اهمیت دادن نویسنده به ارج تاریخی و بومفرهنگی این مسایل، بخشی از متن داستان را اشغال کرده اند.
این احساس که در داستان های « آبی و سیاه» و « بت خاک» نیز تبلور چشمگیری دارند، دغدغه ی او را برای ثبت چنین وضعیت هایی برملا می کند. دغدغه یی که به تصور من باید از آنِ یک ژورنالیست و یا مورخ باشد تا یک داستان نویس. گمان می کنم که احساس مسئولیت تاریخی در مقابل مادر وطن، باباکوهی را واداشته که برای ثبت این قضایا در بسا موارد از داستان صرفا به عنوان یک شگرد استفاده کند. شاید او بر این عقیده است که گزارش نویسی به سبک معمول نمی تواند عمق چنین قضایای تراژیک و تاریخی را روشن کند. قضایایی که روی شانه های او شدیدا سنگینی می کند و او را وا می دارد که با درج آنها در خلال داستان ها، خود را قدری سبکبار کند.
شخصیت های اصلی مجمومه داستان پروانه ها در زمستان به پرواز می آیند نیز مشابه هم می باشند. آنها عموما افراد قرار گرفته در تنگنا، با احساس بیچارگی و بعضا در انتظار معجزه هستند و نه قهرمانانی تاثیر گذار بر امور. به لحاظ اجتماعی نیز از طبقات فرودست جامعه می باشند که از این زاویه بی تاثیر از فضای غالب بر داستان نویسی دهه های شصت و پنجاه کشور ما نمی باشد.
احساس می شود که باباکوهی سهم افزونتری در بیچارگی و انفعال این شخصیت ها دارد تا جامعه یی که این شخصیت ها در زمینه های آن به ایفای نقش می پردازند. زیرا اگرچه آنها در پایان غالب داستان ها قربانی می شوند ـ و باباکوهی شاید به خود حق بدهد که جامعه ی به تعبیری بی انصافش را مسئول این گونه وضعیت ها قلمداد کند ـ اما این از نقط نظر ساختاری است که شخصیت ها در ابعاد مختلف مورد کم توجهی نویسنده قرار گرفته اند. آنها به طور محسوسی کلیشه یی و گنگ هستند، کمتر استقلال عمل دارند و عمدتا به شکل کلی توسط راوی توصیف می شوند. فرایند های روایی که به گفته جواد فعال علوی منتقد ایرانی، تماس مخاطب نه از منظر و نگاه نویسنده، که به وسیله مرتبط کردن آنچه می خواند با خاطره و حافظه ی جمعی اش رخ می دهد . گذشته از آن، شخصیت های داستانی باباکوهی در مقابل عناصر طبیعی و بعضا ماورای طبیعی نیز وضعیت منفعلانه یی به خود می گیرند.
از موارد کلی که بگذریم، برخی از داستان های این مجموعه ی باباکوهی پرداخت متفاوت تری را ارائه می کنند. یکی از آن جمله، داستان آبی و سیاه است که نویسنده توانسته تا حد زیادی خود را در پشت اعمال و رفتار های کشمکش زا، متضاد و بالتبع داستانی شخصیت ها پنهان کند. اعمال و کشمکش هایی که جوهره ی لازم برای ناپایدار کردن امور و در نتیجه توانایی لازم برای خلق زمان منحصر به فرد داستانی را دارا می باشند.
اگرچه این داستان هم به مانند داستان های «آئیننه های نوروزی»، «سال ملخ» و «پروانه ها در زمستان به پرواز
می آیند» از فقدان وحدت ساختاری رنج می برند؛ در نیمه اخیر هر چهار داستان، حوادثی با ظرفیت های وسیع، با
یک نوع شتاب زدگی خلاصه می شوند. در نتیجه رابطه ی علت و معلولی شکسته می شود و به باورمندی مخاطب زیان می رسد.
با تمام اینها هر مخاطبی می تواند از پرداخت های دقیق، پاکیزه و نکته سنجی های با ارزش در هنگام ارائه زیبایی های طبیعت و اثرات آن بر وضعیت های روانی شخصیت های این مجموعه داستان لذت ببرد.
کامیابی بیشتر باباکوهی را از خداوند منان خواهانم. نویسنده یی که در عین پیشکسوتی، کم ادعا و فروتن است و بر خلاف برخی دیگر، هنگامی که به این شهر( مزار شریف) می آید، جاذبه های کاخ ها و خوان های رنگین ارباب قدرت، عنان اختیار را از کفش نمی رباید. برای او مهم و لذیذ است که روزهایی را نیز همنشین ادیبان و ادب دوستان کوخ نشین این شهر باشد. در فرجام دریغم می آید اگر از همت بسیار مهم او و همسر داستان نویسش مریم محبوب در به عهده گرفتن مصارف مالی برپایی جایزه ی سالانه ی داستان توسط خانه داستان بلخ یادی نکنم.

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ۸۳           سال چهـــــــــارم                  عقـــــرب    ١٣٨۷                 اکتوبر/ نومبر 2008