جالب
ترین
گفته
های
شهبانوی
موسیقی
کشور
خانم رخشــــانه
ذبیحاللهامانیار،ژورنالیستآزاد
افغان
یکی
از
پیشگامان
زن
در
موسیقی
افغانستان
خانم
رخشانه
است
،
در
زمانی
که
ایشان
درین
راه
گام
نهادند
و
راه
را
برای
سایر
زنان
آواز
خوان
باز
کردند
،
زمانه
دشواری
بود
و
هر
کس
نمی
توانست
بدون
دادن
قربانی
این
پیشگامی
را
عهده
دار
شود
.
این
شهبانوی
موسیقی
کشور
در
آغاز
کار
،
مشکلات
زیادی
را
متقبل
شدند
و
رنج
های
فراوانی
بردند
،
تا
این
کاروان
راه
افتاد
و
رو
به
منزل
مقصود
نهاد
.
این
خانم
هنرمند
و
شایسته
که
نامش
به
زودی
بر
سر
زبانها
افتاد
و
به
زود
ترین
فرصت
محبوبیت
خاصی
بدست
آورد
،
از
پیشکسوتان
موسیقی
اصیل
افغانستان
می
باشد
و
خدمات
برجسته
یی
به
موسیقی
انجام
داده
است
.
از
آهنگهای
این
هنرمند
بوی
اصالت
و
وطنیت
و
افغانیت
می
آید.
رخشانه
از
هنرمندانی
است
که
سرمشق
سایر
زنان
هنرمند
امروزین
واقع
گردید
و
از
بنیان
گذاران
موسیقی
توسط
زنان
به
شمار
می
رود
.
اما
رخشانه
پس
از
کودتای
ثور
١٣۵۷
خ
از
موسیقی
فاصله
گرفت
و
در
گوشه
عزلت
قرار
گرفت
.
اما
صدا
و
خاطره
اش
را
شنوندگان
و
دوستداران
صدای
او
فراموش
نکرده
اند
و
همچنان
آن
را
می
پسندند
و
می
پرسند
که
این
هنرمند
عزیز
ما
در
کجاست
و
چه
می
کند
؟
ما
پرسش
های
زیادی
را
از
خوانندگان
زرنگار
توسط
نامه
،
تلفون
و
ایمیل
دریافت
کردیم
که
سراغی
از
ایشان
می
خواستند
،
که
خوشبختانه
ما
توانستیم
سراغ
شان
را
در
امریکا
بدست
آریم
و
با
ایشان
تماس
برقرار
کنیم
.
رخشانه
عزیز
و
مهربان
تقاضای
ما
را
برای
انجام
مصاحبه
با
محبت
بی
پایان
پذیرفتند
و
ما
را
در
ممنونیت
و
سپاسگذاری
قرار
دادند
:
*
پرسش
:
در
آغاز
کار
چگونه
به
موسیقی
روی
آوردید
و
یا
بهتر
است
بگویم
چه
نوع
احساسی
شما
را
به
سوی
موسیقی
کشاند
؟
پاسخ
:
سوال
جالبی
است
.
من
فکر
می
کنم
موسیقی
زاده
عشق
است
و
انسان
باید
در
زندگی
عاشق
چیزی
باشد
،
تا
ذهن
و
مغزش
پیوسته
در
اطراف
آن
دور
بزند
و
او
را
به
خود
مشغول
دارد
و
او
فکر
کند
،
احساساتی
شود
و
بالاخره
زمزمه
همان
عشق
را
سر
دهد
،
و
آن
موسیقی
شود
.
من
نیز
از
آوان
طفولیتم
عاشق
بودم
.
حضرت
مولانای
بزرگ
می
گوید
که
هیچ
زبانی
توان
تعریف
عشق
را
ندارد
،
مگر
نوای
موسیقی
!
من
از
زمان
طفولیتم
در
منطقه
کوهدامن
شمالی
،
در
باغ
بزرگ
پدرم
زندگی
می
کردم
.
دوره
کودکی
ام
را
درین
باغ
و
از
آب
و
هوای
آن
سرزمین
همیشه
بهار
و
خرم
استفاده
نموده
و
درانجا
جوان
شدم
.
در
ایام
کودکی
و
نوباوه
گی
با
دختران
همسن
و
سالم
که
در
روز
های
عید
و
نوروز
و
سایر
روز
های
خوشی
دایره
(
دف
)
می
نواختند،
من
هم
مانند
ایشان
و
یکجا
با
آنها
می
نواختم
و
آهنگهای
محلی
را
می
خواندیم
.
آن
آهنگهای
مقبول
و
آن
باغ
مقبول
و
زیبا
همه
در
خاطرم
نقش
می
بستند
و
من
با
تمام
شوق
و
احساس
عاشقانه
آنها
را
به
خاطر
می
نگاشتم
و
پیوسته
می
سراییدم
.
تا
اینکه
آهسته
آهسته
بزرگتر
شدم
و
خیلی
ها
از
اطرافیانم
علاقه
داشتند
که
آن
آهنگها
را
در
رادیو
افغانستان
به
ثبت
رسانم
.
به
هر
صورت
،
من
از
همان
آوان
کودکی
و
نوباوه
گی
به
موسیقی
و
سرود
و
شعر
علاقه
شدیدی
داشتم
و
بدانسو
کشانده
شدم
.
ابونصر
فاریابی
معتقد
بوده
که
اقاویل
شعر
اگر
با
موسیقی
همراه
شوند
،
عنصر
تخیل
درانها
افزون
تر
خواهند
شد
.
بزرگترین
شاعران
ما
نوازندگان
و
موسیقیدانان
بزرگی
نیز
بوده
اند
.
لهذا
شعری
که
آفریده
اند
،
بسیار
موسیقیایی
بوده
است
که
به
طور
نمونه
می
توان
از
مولانای
بزرگ
بلخی
نام
برد
.
مهارت
مولانا
در
علم
موسیقی
سبب
شده
که
وی
بتواند
در
55
بحر
از
بحور
مختلف
عروضی
،
شعر
بسراید
که
نمونه
های
آن
در
دیوان
کبیر
مشاهده
می
شود
.
مولانا
نوازنده
چیره
دست
رباب
نیز
بوده
است
و
حتا
خود
دران
پرده
یی
افزوده
است
.
پدرم
به
موسیقی
و
شعر
خیلی
ها
علاقمند
بود
و
تعداد
زیاد
دواوین
شعر
شعرای
نامدار
در
خانه
ما
موجود
بود
و
من
عاشقانه
آنها
را
می
خواندم
،
تا
اینکه
بنا
یه
علاقه
و
شیفتگی
خودم
و
توجه
و
تشویق
پدرم
،
راه
آواز
خوانی
را
در
رادیو
گشادم
.
دران
زمان
موسیقی
برای
زنان
کار
نهایت
مشکلی
بود
و
آنهم
در
میان
خانوداه
خود
ما
،
که
خیلی
ها
متعصب
بودند
و
ازین
نوع
کار
ها
خوش
شان
نمی
آمد
.
پدرم
یکی
از
جنرال
های
بزرگ
دوران
شاه
بود
و
او
این
تابو
را
شکستاند
و
به
من
اجازه
داد
تا
درین
راه
مبارزه
نمایم
و
راه
را
برای
دیگران
باز
نمایم
.
همان
بود
که
به
رادیو
رفتم
و
آهنگهایی
را
ثبت
کردم
.
*
پرسش
:
زمانی
که
شما
در
رادیو
آغاز
به
آواز
خواندن
کردید
،
زنان
دیگر
کیها
بودند
که
قبل
از
شما
آواز
می
خواندند
؟
پاسخ
:
قبلا
گفتم
در
باغ
بزرگی
در
کوهدامن
زندگی
داشتیم
.
دران
باغ
رادیویی
داشتیم
که
با
باتری
موتر
روشن
می
شد
و
کار
می
کرد
.
روزی
با
مادرم
در
باغ
بودم
که
آهنگی
به
صدای
خانمی
به
نام
“
مسعوده
جلال
“
از
رادیو
به
نشر
رسید
که
می
خواند
:
ز
دست
عزیزان
وطن
می
گذارم
“
مادرم
که
زن
شعر
خوان
و
با
سوادی
بود
گفت
این
شعر
معنی
مهمی
دارد
،
چطور
شده
که
آن
را
سانسور
نکرده
اند
؟
ازین
خانم
آهنگ
دیگری
با
مطلع
:
ای
پادشه
خوبان
،
داد
از
غم
تنهایی
“
نیز
از
رادیو
نشر
شد
.
این
خانم
اولین
خانمی
بود
که
در
رادیو
آواز
خواند
.
بعد
از
ایشان
خانم
دیگری
به
اسم
“
شریفه
ژاله
“
آواز
خواند
و
بعداً
خانم
آزاده
،
خانم
پروین
و
خانم
ناهید
،
آهنگ
هایی
را
اجرا
کردند
.
آهنگ
دختر
گلفروش
“
خانم
پروین
خیلی
ها
هنگامه
بر
پا
کرد
و
شهرت
فوق
العاده
یافت
که
تا
امروز
شنونده
دارد
.
تصنیف
این
آهنگ
را
شاعری
به
نام
“
خلیلی
“
سروده
بود
.
البته
با
استاد
خلیل
الله
خلیلی
شاعر
بزرگ
ما
مغالطه
نشود
.
همین
طور
خانم
لیلا
،
خانم
زرین
،
خانم
“
کتم
شاه
“
در
صحنه
آواز
خوانی
برامدند
و
بعداً
هنرمند
حنجره
طلایی
ما
که
صدای
نهایت
دل
انگیز
و
زیبا
دارد
،
یعنی
خانم
ژیلا
،
به
میدان
آمدند
و
اولین
آهنگ
را
با
مطلع
:
ای
از
فروغ
رویت
،
روشن
چراغ
دیده
“
خواندند
.
باید
یاد
آور
شوم
که
ژیلا
بعضاً
در
درامه
ها
در
لیسه
ملالی
نیز
نقش
ایفا
می
نمودند
.
دران
زمان
در
لیسه
ملالی
یک
برنامه
هنری
اجرا
می
شد
که
در
واقع
برای
زنان
بود
.
درانجا
آوازخوان
مشهور
استاد
یعقوب
قاسمی
آواز
می
خواند
و
شاگردان
لیسه
ملالی
را
در
موسیقی
و
درامه
ها
یاری
می
رساند
.
درین
اجتماع
که
در
واقع
میله
یی
برای
خانم
های
شهر
کابل
بود
،
زنان
دیگری
نیز
می
آمدند
و
لباس
ها
و
اجناس
مختلفی
را
برای
فروش
عرضه
می
کردند
.
زنان
درین
میله
شاد
و
خوشحال
بودند
و
وقت
شان
را
به
خوشی
می
گذشتاندند
.
هم
دران
زمان
بود
که
خانم
پروین
(
که
ما
او
را
بی
بی
جان
می
گفتیم
)
در
تیاتر
“
پوهنی
ننداری
“
دختر
گلفروش
را
می
خواند
و
دختر
های
جوانی
چون
محبوبه
جباری
،
طاهره
نوابی
،
مستوره
وزیری
،
با
تکری
های
گل
تازه
،
بی
بی
جان
را
همراهی
می
کردند
و
گل
ها
را
بالای
حضار
و
تماشاچیان
می
پاشیدند
.
در
همین
وقت
خانم
ژیلا
هم
در
کنسرت
خود
آهنگ
“
آمد
بهار
آمد
بهار
“
را
که
هنرمند
خوب
ما
آقای
زلاند
کمپوز
آن
را
درست
کرده
بودند
،
برای
تماشاچیان
اجرا
می
کرد
.
من
،
بعد
ازانکه
ژیلا
در
رادیو
آواز
خواند
،
به
آواز
خوانی
پرداختم
.
*
پرسش
:
موسیقی
را
از
چه
کسانی
فرا
گرفتید
و
همچنان
از
اولین
آهنگ
تان
که
از
رادیو
نشر
شد
،
صحبت
کنید
و
کدام
آهنگ
تان
رخشانه
را
به
شهرت
رساند
.
پاسخ
:
اولین
بار
به
اسم
فروزان
،
آهنگ
“
ای
دلستانم
“
را
ثبت
کردم
و
بعدا
آهنگ
“
به
داغ
نامرادی
پیکرم
سوخت
“
را
سرودم
.
درین
وقت
کسی
پیدا
شد
و
ادعا
کرد
که
فروزان
نامی
است
که
متعلق
به
خانواده
او
می
باشد
.
من
مجبور
شدم
نام
هنری
ام
را
تغییر
بدهم
و
آقای
بینوا
که
دران
وقت
رئیس
رادیو
بود
،
اسم
هنری
“
رخشانه
“
را
برایم
انتخاب
کرد
.
نام
اصلی
من
“
حمیده
“
است
.
پس
ازان
تمام
آهنگهایم
با
نام
رخشانه
به
نشر
رسیدند
و
به
شهرت
رسید
.
موسیقی
را
اول
بار
از
مادر
عزیزم
“
خدیجه
طرزی
“
آموختم
.
ایشان
هارمونیم
را
به
خوبی
می
نواختند
و
به
راگ
های
موسیقی
دسترس
داشتند
و
آواز
بسیار
خوب
داشتند
.
مادرم
در
زمان
اعلیحضرت
شاه
امان
الله
خان
معلم
موسیقی
بود
و
برای
دختران
آموزش
می
دادند
.
مادرم
می
گفت
که
استاد
قاسم
مرحوم
برای
تشویق
،
هارمونیم
شخصی
خود
را
برایش
تحفه
داده
بود
.
مشوق
اصلی
من
در
آواز
خوانی
مادرم
بود
و
راگ
ها
را
نیز
از
ایشان
آموختم
و
دیگر
استادی
نداشتم
.
اما
کمپوزیتوران
بسیاری
چون
استاد
خیال
،
استاد
سرمست
،
سلیم
کندهاری
،
استاد
ننگیالی
،
شیر
شرار
،
عزیز
آشنا
،
و
تعداد
دیگر
. . .
آهنگ
ها
را
ساخته
اند
.
اکثریت
آهنگ
های
پشتوی
که
خوانده
ام
افغانی
و
اصیل
اند
و
مال
کوهپایه
های
سر
به
فلک
کشیده
پکتیا
و
سرزمینم
هستند
.
از
همه
آنها
بوی
وطن
به
مشام
می
رسد
.
آهنگی
که
بیشتر
مرا
به
شهرت
رساند
،
آهنگ
:
چشم
سیاه
داری
قربانت
شوم
من
“
و
آهنگ
پشتوی
:
ادکی
موری
دارو
مه
کوه
“
و
غیره
.
*
پرسش
:
جدا
از
موسیقی
چه
کار
های
هنری
انجام
داده
اید
؟
پاسخ
:
در
درامه
ها
اشتراک
داشته
ام
و
نقش
بازی
کرده
ام
.
زمانی
که
زینب
سراج
رئیس
موسسه
نسوان
بود
و
لطیفه
کبیر
سراج
درانجا
ایفای
وظیفه
می
کرد
و
هم
در
رادیو
نطاق
بود
،
من
نیز
در
درامه
ها
بازی
می
کردم
که
مورد
استقبال
واقع
می
شد
.
در
یک
فلم
به
نام
“
روزگاران
“
نیز
آهنگی
را
اجرا
کردم
به
نام
:
آهوی
من
رمیده
یی
“
.
اما
موقعی
که
در
رادیو
و
موسیقی
مشغول
شدم
،
دیگر
از
بازی
دست
کشیدم
.
*
پرسش
:
زنان
آواز
خوان
دوران
شما
کدام
یک
شهرت
داشتند
؟
پاسخ
:
دران
زمان
بی
بی
جان
“
خانم
پروین
“
خدا
بیامرز
مورد
علاقه
بسیاری
از
مردم
بودند
و
او
را
خیلی
دوست
داشتند
.
از
نظر
صدا
علاقمندی
خاصی
به
آواز
خانم
ژیلا
در
بین
مردم
وجود
داشت.
واقعاً
صدای
ژیلا
یک
صدای
بخصوص
و
خیلی
گیراست
و
لیاقت
استادی
را
در
آواز
خوانی
دارد
.
*
پرسش
:
چرا
شما
را
هنرمند
دربار
می
گفتند
؟
پاسخ
:
من
هیچ
گاهی
خواننده
دربار
نبودم
.
اما
به
شاه
و
خاندان
شاهی
احترام
قایل
هستم
.
اگر
اکنون
یک
روز
هم
همان
آرامی
و
امنیتی
که
در
دوران
شاه
بود
،
ببینم
،
دیگر
آرمانی
ندارم
.
اینکه
در
دعوت
های
خاندان
شاهی
در
کنسرتها
اشتراک
کرده
ام
،
تنها
من
نبوده
ام
،
بلکه
گروپی
از
هنرمندان
دران
اشتراک
می
کرد
و
مورد
تفقد
و
مهربانی
نیز
قرار
می
گرفتند
.
شاه
شخصاً
هنر
پرور
بود
و
هنرمندان
را
تقدیر
می
کرد
.
در
مراسم
عروسی
شهزاده
ها
،
هنرمندان
را
دعوت
می
کرد
و
در
ختم
دعوت
همه
را
مورد
تقدیر
قرار
می
داد
.
یگانه
هنرمندی
که
در
دربار
آواز
می
خواند
و
شاه
علاقه
زیادی
بدان
داشت
،
استاد
سرآهنگ
بود
.
من
به
صورت
فردی
در
دربار
آواز
خوانی
نکرده
ام
.
ولی
افتخاراتی
از
دربار
دارم
که
با
شاه
و
ملکه
افغانستان
عکس
های
یادگاری
برداشته
ام
.
*
پرسش
:
شما
پس
از
سالهای
درازی
که
در
امریکا
زندگی
کردید
،
باری
به
کشور
برگشتید
.
خاطراتی
ازین
سفر
تان
را
بگویید
.
پاسخ
:
زمانی
که
در
امریکا
مهاجر
شدم
،
زندگی
غربت
برایم
سخت
می
گذشت
و
همیشه
آرزو
می
کردم
کاش
روزی
به
وطن
بروم
.
پس
از
سقوط
طالبان
در
سال
2003م
به
وطن
رفتم
.
وقتی
طیاره
به
زمین
نشست
آخرین
مسافری
بودم
که
ازان
بیرون
آمدم
.
در
گوشه
میدان
نشستم
و
مشتی
خاکی
گرفتم
و
به
دیدگانم
مالیدم
((
در
حین
بیان
این
خاطره
در
مصاحبه
به
گریه
افتادند
))
و
خدا
را
سپاسگزار
شدم
که
دوباره
به
خاک
خود
رسیدم
.
به
راه
افتادم
تا
به
ترمینال
بروم
و
اسباب
و
بکس
های
خود
را
بگیرم
.
فکر
می
کردم
که
کسی
مرا
نمی
شناسد
و
من
دیگر
فراموش
شده
ام
.
اما
به
مجردی
که
مردم
مرا
شناختند
که
رخشانه
آواز
خوان
هستم
،
آنچنان
محبت
از
خود
در
حق
من
نشان
دادند
که
اصلا
نمی
توانم
بر
زبان
ادا
کنم
.
همه
مرا
نوازش
می
دادند
و
احترام
می
کردند
.
به
منزل
ویران
شده
ام
رفتم
و
مدت
سه
ماه
گرفت
تا
منزلم
را
بازسازی
کردم
و
شش
ماه
دران
خانه
زندگی
نمودم
تا
بار
و
سنگینی
سالیان
غربت
را
از
شانه
هایم
دور
اندازم
.
با
آنکه
شبها
در
خانه
برق
نداشتم
و
با
شمع
زندکی
می
گردم
،
اما
با
اینحال
خوش
بودم
.
وقتی
مسؤلین
برق
از
وجود
من
دران
خانه
آگاهی
یافتند
،
برق
را
برایم
فرستادند
.
شما
باور
کنید
که
از
قصاب
سر
کوچه
،
تا
چوب
شکن
و
نانوا
و
سقا
و
مردم
محل
،
همه
و
همه
همه
روزه
از
من
خبر
می
گرفتند
و
مهمانی
ها
برایم
ترتیب
می
دادند
،
که
من
ممنون
ایشانم
و
تا
زنده
ام
اینهمه
محبت
شان
را
فراموش
نمی
کنم
.
اما
مطبوعات
و
رسانه
ها
کوچکترین
توجهی
به
من
نکردند
که
مثلا
یک
آواز
خوان
مشهور
پس
از
سی
و
پنج
سال
دوری
،
دوباره
به
وطن
برگشته
است
.
متاسفانه
دیدم
که
وزارت
اطلاعات
و
فرهنگ
به
کسانی
سپرده
شده
که
فاقد
کلتور
و
فرهنگ
اند
.
این
را
به
خاطر
خودم
نمی
گویم
.
بلکه
به
خاطر
هنرمندانی
می
گویم
که
زندگی
شان
بسیار
خراب
و
پریشان
است
و
هیچ
مرجعی
رسمی
بدانها
توجه
نمی
کند
.
واقعاً
برخورد
وزارت
فرهنگ
با
هنرمندان
شرم
آور
است
.
اما
باور
کنید
که
برخورد
و
مهربانی
های
مردم
،
مرا
دو
باره
جوان
ساخت
.
وقتی
دوباره
به
امریکا
آمدم
بسیار
شاداب
و
با
انرژی
بودم
و
از
خوشی
در
پیرهن
نمی
گنجیدم
.
*
پرسش
:
شما
با
آنکه
هنرمند
نامدار
و
مردم
دوستی
هستید
،
چرا
یکسره
فعالیت
های
هنری
و
آوازخوانی
تان
را
کاملا
ختم
شده
اعلام
داشته
اید
؟
پاسخ
:
من
زمانی
که
وطن
خود
را
از
دست
دادم
و
مهاجر
شدم
دیگر
عهد
کردم
آواز
خوانی
را
در
خارج
از
خاک
خود
توقف
دهم
.
پس
از
کودتای
داود
خان
،
وزیر
اطلاعات
و
فرهنگ
او
داکتر
نوین
با
من
مخالفت
زیادی
نشان
داد
و
مانع
فعایت
های
هنری
ام
گردید
.
با
کودتای
ثور
کمونستها
دیگر
خودم
نخواستم
فعالیت
هنری
کنم
.
درین
دوره
مرا
اذیت
و
آزار
بسیار
کردند
و
من
دانستم
که
دیگر
وطنم
جای
من
نیست
و
همان
بود
که
مهاجر
شدم
و
پس
از
سرگردانی
های
بسیار
در
پاکستان
و
ایران
بالاخره
به
امریکا
رسیدم
.
به
مجردی
که
پایم
به
امریکا
رسید
،
چند
نفر
یهودی
های
افغان
از
من
دعوت
کردند
تا
در
محفل
شان
آواز
بخوانم
و
مبلغ
قابل
توجهی
هم
پیشنهاد
کردند
.
اما
من
با
خود
فیصله
کرده
بودم
که
در
خارج
از
خاک
افغانستان
آواز
نخوانم
و
با
هنر
آواز
خوانی
وداع
بگویم
.
پیشنهاد
شان
را
نپذیرفتم
و
دیگر
تا
امروز
آواز
نخوانده
ام
.
اما
من
مردم
خود
را
دوست
دارم
و
هرگاه
از
من
خواسته
شود
در
افغانستان
آواز
می
خوانم
.
اما
می
دانم
که
هنر
و
هنرمند
در
نزد
دولت
و
مقامات
این
کشور
ارزش
ندارد
.
آنها
از
هنرمندان
قدردانی
نمی
کنند
.
فقط
وقتی
هنرمند
مرد
،
می
گویند
مرگ
او
یک
ضایعه
بزرگ
بود
.
اما
مردم
باید
این
مقامات
به
نام
هنری
و
فرهنگی
را
با
نامه
ها
و
تلفون
های
خود
مجبور
گردانند
که
از
هنرمندان
یاد
کنند
و
این
موضوع
را
از
طریق
رادیو
ها
و
تلویزیون
ها
مطرح
کنند
و
وازرت
فرهنگ
را
مجبور
گردانند
تا
یادی
از
هنرمندان
فراموش
شده
بکند
.
من
و
زنان
پیشگام
موسیقی
در
افغانستان
،
فداکاری
های
بزرگی
کردیم
تا
راه
موسیقی
را
برای
زنان
کشور
باز
کنیم
.
من
شخصاً
دختر
جنرالی
بودم
که
در
معرکه
استقلال
افغانستان
با
همراهی
پدر
،
کاکاهایش
و
برادرش
جنگید
و
تعداد
زیادی
از
اعضای
خانواده
ما
درین
جنگ
شهید
شدند
و
قربان
وطن
شدند
.
پدرم
ترجمان
اعلیحضرت
شاه
امان
الله
خان
بود
و
در
زمان
سلطنت
ظاهر
شاه
نیز
همرکاب
او
بود
.
او
از
جمله
جنرالانی
بود
که
تا
زمان
مرگش
او
را
به
خاطر
خدمات
بزرگش
تقاعد
ندادند
.
من
خود
نیز
برای
آنکه
آواز
خوان
شوم
رنج
بسیاری
کشیدم
و
در
برابر
مخالفت
های
خانواده
ایستادم
.
من
قوم
متعصبی
داشتم
که
مخالف
آواز
خوانی
من
بودند
.
چنانکه
کاکایم
به
پدرم
دستور
داد
که
مانع
آواز
خوانی
من
شود
.
اما
من
مقاومت
کردم
و
به
فشار
های
خانواده
تسلیم
نشدم
.
پدرم
که
مرد
دوران
امانی
بود
،
به
آزادی
زن
باور
داشت
و
در
برابر
سایر
اعضای
خاندان
و
برادران
ایستاد
و
از
من
حمایت
کرد
.
به
رادیو
تلفون
کرد
و
پیشنهاد
نمود
تا
موتر
بفرستند
که
رخشانه
به
رادیو
برود
و
آهنگ
جدید
ثبت
کند
.
یگانه
خانمی
بودم
که
در
دوران
نهضت
زنان
و
رفع
حجاب
دوران
صدارت
داود
خان
،
چادری
از
سر
برداشتم
و
با
پدرم
به
سینما
رفتم
و
بعدا
مادرم
این
کار
را
کرد
.
پس
ازان
بود
که
موسسه
نسوان
به
میان
آمد
و
زنان
از
خانه
ها
بیرون
آمدند
و
به
کار
آغاز
کردند
.
یک
تعداد
پولیس
زن
تربیت
شد
و
در
جامعه
به
کار
پرداخت
و
آزادی
زنان
بوجود
امد
.
من
پیشقدم
این
نهضت
بودم
.
حال
شما
قضاوت
کنید
که
چه
زیاده
ازین
خدمتی
به
جامعه
می
توانستم
؟
از
نظر
فرهنگی
و
عملی
من
نهضت
زنان
را
پیشگامی
نموده
ام
.
آهنگهای
که
سروده
ام
همه
پیام
مردمی
و
و
طنی
دارند
.
مثلا
:
کشورم
افغانستان
کهسارش
مأمن
است
+
خوابگاه
ناز
من
دامن
کهدامن
است
.
*
پرسش
:
از
خاطرات
دوران
آوازخوانی
تان
بگویید
.
پاسخ
:
هنرمند
خاطرات
جالب
بسیار
دارد
.
از
خاطرات
آغازین
بگویم
.
در
یکی
از
سفر
های
هنری
که
باید
عده
یی
هنرمند
و
آواز
خوان
به
خارج
می
رفت
،
از
هنرمندان
امتحان
اخذ
شد
که
این
آزمون
تحت
نظر
سردار
محمد
نعیم
وزیر
خارجه
وقت
برگزار
شد
و
در
نتیجه
از
میان
خانم
ها
من
و
از
میان
آقایان
زلاند
و
استاد
اولمیر
انتخاب
شدیم
.
ما
سفر
خود
را
از
کابل
آغاز
و
در
تاجکستان
و
ازبکستان
و
چکوسلواکیا
(
در
شهر
پراگ
)
کنسرت
دادیم
که
مورد
استقبال
واقع
شد
.
ازانجا
در
برگشت
به
ایران
رفتیم
و
در
کاخ
ملکه
مادر
،
برای
خاندان
شاهی
کنسرت
اجرا
کردیم
که
شاه
ایران
و
ملکه
فرح
هم
حضور
داشتند
.
خانم
فرح
خود
شخصاً
با
کمره
فلمبرداری
شخصی
خود
از
من
فلم
بر
می
داشت
و
آهنگهایم
را
ثبت
می
کرد
که
خاطره
خیلی
عزیز
و
ارزشمندی
برای
من
می
باشد
.
خاطره
نیک
دیگر
،
سفر
اخیر
افغانستانم
است
.
چنان
مردم
از
من
استقبال
کردند
که
زبان
از
بیان
عاجز
است
.
به
هر
دفتر
که
می
رفتم
بر
سر
راه
من
می
ایستادند
و
استاد
خطابم
می
کردند
.
این
خاطرات
خوش
را
هرگز
نمی
توانم
فراموش
کنم
.
می
گفتند
در
دفاتر
رشوه
خواری
است
و
بدون
رشوه
دادن
هیچ
کاری
از
پیش
نمی
رود
.
اما
کار
های
من
بدون
دادن
یک
پول
همه
در
ظرف
فقط
چند
روزی
انجام
شد
و
خانه
ام
را
که
36
سال
از
اختیارم
بیرون
بود
،
بدست
آوردم
.
خاطرات
خوش
از
کابل
بسیار
دارم
.
*
پرسش
:
آیا
پس
ازینهمه
سالها
نمی
خواهید
دوباره
آهنگ
بخوانید
و
یا
آهنگ
های
تان
را
ثبت
ویدیویی
کنید
؟
پاسخ
:
من
پس
از
بازگشت
از
کابل
،
با
نیروی
فوق
العاده
قویی
برگشتم
.
محبت
مردم
به
من
قوت
عجیبی
بخشید
و
تصمیم
گرفتم
تا
از
گلچین
آهنگ
هایم
یکی
دو
سی
دی
تهیه
و
به
علاقمندان
عرضه
بدارم
.
اگر
صدایم
از
امتحان
،
کامیاب
براید
،
می
خواهم
چند
آهنگ
جدید
نیز
بخوانم
.
*
پرسش
:
موسیقی
امروز
ما
را
چگونه
می
بینید
و
چه
پیشنهاداتی
برای
بهبود
آن
دارید
؟
پاسخ
:
در
گذشته
ها
آهنگهای
با
کیفیتی
تولید
می
شد
،
چون
معیار
ها
ئر
نظر
بود
.
اما
آهنگ
های
امروز
فاقد
معیار
های
قابل
قبول
هستند
و
بیشتر
کاپی
خوانی
خسته
کننده
می
باشند
و
هرکس
هر
چه
خواست
می
خواند
و
عرضه
می
کند
و
از
همین
سبب
است
که
چنگی
به
دل
نمی
زنند
.
البته
هنرمندان
و
آهنگ
های
خوبی
نیز
تولید
شده
و
نمی
توان
همه
را
یکسان
تلقی
کرد
.
برای
هنرمندان
جوان
توصیه
من
بحیث
یک
هنرمند
قدیمی
این
است
که
کمتر
بخوانند
،
ولی
خوب
بخوانند
تا
زنده
بمانند
.
در
غیر
آن
به
زودی
فراموش
می
شوند
که
حتا
نام
شان
را
کسی
به
یاد
نمی
آورد
.
*
پرسش
:
از
زندگی
خصوصی
تان
بگویید
؟
پاسخ
:
در
اواخر
جمهوری
داود
خان
،
چون
وضعیت
خوبی
با
من
نمی
شد
،
مهاجر
شدم
و
به
امریکا
آمدم
.
با
کار
هنری
وداع
گفتم
و
بحیث
خانم
خانه
مشغول
امور
خانه
داری
شدم
.
سال
ها
قبل
ازدواج
کرده
ام
و
پنج
فرزند
دارم
که
چهار
پسر
به
نام
های
حبیب
،
حمید
،
مسعود
و
زبیر
می
باشند
و
دخترم
رویا
نام
دارد
.
فرزندانم
تحصیلات
عالی
دارند
و
در
امور
بزنس
و
فعالیت
تجاری
مصروف
اند
.
نواسه
های
بسیاری
خوبی
دارم
و
من
از
فرزندان
و
نواسه
ها
و
اعضای
خانواده
خود
خوش
و
راضی
هستم
.
آرزوی
جز
آرامی
و
امنیت
کشور
خود
ندارم
و
همیشه
از
خداوند
این
نیاز
را
با
دعا
طلب
می
کنم
.
لطفا صرف یکبار کلیک کنید
*
هنرمند
گرامی
خانم
رخشانه
عزیز
!
از
شما
متشکریم
که
با
ما
مصاحبه
نمودید
.
برای
تان
موفقیت
و
سلامتی
آرزو
می
کنیم
.
خواننده
گرامی
!
با
ما
در
تماس
شوید
و
سوالات
تان
را
در
باره
هنرمندان
با
ما
در
میان
گذارید
:
تلفون
: 006434563458
و
ایمیل
: Zafghan2000@hotmail . com