گاهیکه بیاد صبور مې افتم قامت بلندش
چون نخل استوار در برابرم سبز میشود و دلم میخواهد زیر سایه آسوده بخشش
بیاسایم و راحت گم کرده را در طنین صحبت همیشه دوستداشتنی اش بازیابم.
صبور نویسندهِ فرهیختهِ آوان ماست.
آوانیکه هریک ما با آن پیوند ناگسستنی داریم، آوانیکه صدا در گلو خاموش
میشود، آوانیکه نویسنده و خامه اش سزای به جز از غل و زنجیر، کشتن و بستن
پاداش بیشتر ندارد. آوانیکه تاهنوز هم هنوز است نویسنده و نبشته هایش در
انگیزسیون عقاید قرون وسطایی وزن و ترازو میشود. صبور در آتش حوادث عصر ما
بزرگ شده، پخته شده و قد برافراشته است. بی جهت نیست که نامش صبور است زیرا
او که صبر ایوبی دارد کوره راه پرخم و پیچ زندگی خویش را در سایه اسبتداد
سرخ عصر صبورانه در نوردیده، درحوادث قد برافراشته، پخته شده و پختگی کلامش
رامیتوان از همین روزنه دید.
صبور قبل ازاینکه گوینده باشد شنونده
خوب است. صبور و نوشته هایش را نباید ساده انگاشت. صبور هرگز در وصف کسی
ننوشته و نه در وصف کسی سراییده. دیدگاه و خامه اش نقادانه است. نقد
ظریفانه صبور آمیخته با ظرافت موشگافانه کلامی اوست. صبور می اندیشد،
پدیده ها را لمس میکند، حلاجی می کند، می شگافد، زیر و رو می کند، احتمال
را می سنجد، آن را در منطق اندیشه و تفکرخوب می شوید، باز می نگرد و سپس می
نویسد و رمز زیبایی کلامش را میتوان در همینجا یافت. نوشته هایش عاری از
توهم است و پدیده های مغلق را در کلمات ساده می نویسد واین هستی بزرگ، او
را در قطار نویسنده های صاحب مقام جا می دهد. و صبور راه ورش منحصر به فرد
دارد که کماکان دستش درب های رنسانس عصر را می کوبد.
چندی قبل به خانه یکی از دوستانم دعوت
شده بودم. بجز از مهاندار کسی دیگر را نمی شناختم، همه چهره ها برایم
ناآشنا بودند. بر سبیل همیشگی افغانها، صحبت روی سیاست چرخید و یادی از
مرحوم شهید سردار محمد داؤود خان فقید شد. یکتن که بیشتر از دیگران حرف
میزد و فضل می فروخت به نوشته صبورالله سیاه سنگ "و آن گلوله باران بامداد
بهار" اشاره کرد. از ورای کلماتش معلوم می شد که میخواست نوشته صبور را به
نقد برگیرد . حرف آخراینکه وی گفت: "صبورالله سیاه سنگ آرامانه ولی شیرین
می گزد و زمانی که گزید فلج میکند".
راستش اینست که صبور به صبر و اندیشه
می نویسد. ایمان و وقارش با قدیست شخصیت والایش عجین شده است و این ویژه گی
سیاه سنگ را در گزینش نام حجرالاسود او میتوان یافت. صبور دوست خوب و دوست
داشتنی است. من که در تأمین ارتباط خیلی تنبلم روزی برایم گفت: میدانی در
دنیا مردم از هفت هنر حرف میزنند، ولی هنر هشتم هم هست. گفتم هشتمش کدام
است؟ باخندهِ آگنده از ملاحت دوستی گفت: هنردوست داشتن و هنر دوست
نگهداشتن. صبور در دوستی خود مردیست آزموده و وفادار.
کوتاه اینکه داکتر صبورالله سیاه سنگ
را باید صبورانه و با قدسیت حجرالاسود دوست داشت. سلام بر تو ای عقاب نشسته
بر ستیغ اندیشه و تفکر. نامت را در بستر جاویدانه زمان جاویدانه تر
میخواهم.
|