چندی
قبل ایمیلی گرفتم از خانم آتش، با سفارش اینکه سایت وزین کابل ناتهـ تصمیم
دارد تا برای نخستین بار از مقام و جایگاه دوکتور صبورالله سیاه سنگ سنت
شکنی کند و بجای مرده پرستی، زنده گان را به پاس آنچه برای ما و دیگران
انجام داده اند به ستایش و نقد بگیرد. تا اینجا مفهوم نامه برایم جالب بود
اما وقتی دریافتم که من هیچمدان بایست دیدگاه ها و احتمالا خاطرات خود را
از شناخت که با دوکتور سیاه سنگ عزیز دارم بنویسم، واقعاً یکه خوردم. من و
نوشتن در باره سیاه سنگ؟ و این نامه مصادف بود با بودن من در بستر مریضی و
رفتن به میز عملیات.
انگشتان مرا توان قلم
برداشتن نبود و زبان را یارای گفتن. تا اینکه خانمم برایم اطلاع داد که
صفحه ویژه در باره جناب دوکتور سیاه سنگ در سایت کابل ناتهه باز شده، عرق
شرم از سر و رویم جاری شد که چرا دست تقدیر چنین کرد تا از بودن در ویژه
نامه ی کابل ناتهه در باره این مرد بزرگ بی نصیب شدم. خوب میشد این مریضی
یک وقتی دیگر به سراغم می آمد، اینک برای آنکه بار این شرم را بر خویش کمتر
ساخته باشم در چند سطر بسنده می کنم.
شناخت من با دوکتور صبورالله
سیا ه سنگ اگر دقیق بگویم زمانی بود که این پولادین (جوان) تازه از زندان
حاکمیت ما پس از هفت سال هوای نیم جان آزادی را در شهر کابل و در دهلیز های
مطبوعات تنفس می کرد. هنوز با خودش آشنا نشده بودم که نام او در جلسات هیات
تحریر روزنامه ما به تکرار یاد می شد. کسی از سطح بلند نوشته هایش، کسی از
برخورد جسورانه او با حوداث روزگار سخن می گفت و کسی هم از وابستگی فکری اش
با سازمان رقیب.
این بحث ها در باره سیاه
سنگ وشناخت از او که در مدت بسیار کم نامش در خانواده مطبوعات زبانزد عام
و خاص شده بود حس کنجکاوی مرا بیشتر ساخت. چون در آن روزگار اگر کسی چیزکی
می نوشت و بر آمد روزگار می شد دیگر سرش به آسمانها بلند بود و موجوات زمین
را کمتر نگاه می کرد.
برحسب تصادف یکی از روز ها
دوستی از دور جناب سیاه سنگ را بمن نشان داد، و من برخورد با صمیمیت اش را
با دیگران از دور نظاره کردم. تا اینکه خوشبختی با من بود که سر صحبت و
یگان نشستن های کوتاه را با او تجربه کردم. با انکه ما از نظر دیدگاه های
سیاسی در دو خط متضاد قرار داشتیم اما خود را چنان در او یافتم که مشکل است
بیانش کنم.او را مرد جسور، نترس، و اگر صادقانه بگویم، شیوه برخورد و
اخلاق سیاسی را چنان، در سیاه سنگ یافتم که در مجموع رهروان خط جنبش چپ و
در سایر جریانات سیاسی لااقل من ندیده بودم و تا امروز هم سیا ه سنگ دوم را
سراغ ندارم.
شاید به خود با جسارت حق
بدهم که بگویم ای مردم شما بر خود ببالید که مادر وطن برای اولین بار
فرزندی به دنیا آورده که برایش میشود گفت روشنفکر افغان. بلی یگانه روشنفکر
افغان زمین.که قلمش زبانش و تفکرش عیارانه و بی هراس، پاکیزه و منصوروار در
خدمت روشنگری ملتش و سرزمینش رقم می خورد.
در نهاد سیاه سنگ ما پاکیزه
گی موج می زند. او معجزه زمان ماست. ای کاش انگشتانم را یاری نوشتن بیشتر
می بود تا از خاطرات خود بیشتر در باره اش می نوشتم. صادقانه اعتراف میکنم
که خود را کوچکتر می یابم که در باره سیاه سنگ بنویسم.اما ننوشتن را گناه
می دانستم.
سیاسنگ عزیز مقروض تو خود را
می دانم. تو بزرگی و در آینه ی کوچک ننمایی.
|