برای اولین بار نام
صبورالله را در زندان پلچرخی شنیدم. اما هیچگاهی با او در زندان روبرو
نشدم. ملاقات حضوری ما سالها پس از رهایی اززندان، در اسلام آباد پاکستان
اتفاق افتاد. هدف از این دیدار عمدتاً جلب همکاری او برای کار در سازمان
آزادیبخش مردم افغانستان "ساما" بود. او از همکاری های خورد و ریز انکار
نکرد اما
فعالیت دوباره در
تشکیلات "ساما" را نپذیرفت.
وقتی برایش گفتم، شکرخدا که
سلامت هستی، درجوابم
گفت: "از درون تکه تکه استم." دلم برایش سوخت، اما شکایتش را خیلی جدی
نگرفتم. حالا می دانم که چه دردی را با خود حمل می کرده است. درملاقات دومی
من و او تا ناوقت های شب باهم گفتگو کردیم.
دوست دیگری که سالها با
صبورالله در پشت میله ها یکجا نشسته بود به دیدار سیاه سنگ رفت. وقتی برگشت
به من گفت: سیاه سنگ می گوید "استاد نسیم اطلاعاتی زیادی درمورد برخی افراد
و جریانات دارد، اگر من بجای او باشم معجزه می آفرینم."
ایکاش چنان می بود ویا عکس
آن!
تا جاییکه من اطلاع دارم
سیاه سنگ قلم خود را مانند یک عده دلالان فرهنگی در اختیار دشمنان مردم
قرار نداده است و این
گرانبهاترین ارزشی است
که او مالک آن می باشد.
مقام ادبی امروزی سیاه سنگ
را نمیتوان از گذشته های زندگی اش جدا کرد. این درست است که استعداد ذاتی
صبور و زحمت کشی های خودش او را تا اینجا رسانیده است اما اگر او در مدرسه
"ساما" سبق نمی خواند شاید این سیاه سنگ با آن سیاه سنگ زمین تا آسمان فرق
می داشت.
از نظر تخصصی صلاحیت نظردهی
بر نوشته ها و اشعار سیاهسنگ را ندارم. ولی به عنوان یکی از علاقمندان
نوشته های او
میخواهم بگویم که در جمع
نویسندگان دوران ما سیاه سنگ زیبا نویس ترین نویسنده است. او به نقاش چیره
دستی می ماندکه با استادی رنگ ها را در جای شان می نشاند. حوصله مندی و دقت
او در کارهای ادبی قابل تحسین می باشد. هستند نویسندگانی که با پهن کردن
"نوار متعفن" شان دل
ودماغ آدم را می آزارند ولی نوشته های سیاه سنگ ازنوع دیگریست.
اگر چاپلوسی تلقی نگردد
خواهم گفت که منتر کلام سیاه سنگ در وجود من به حدی اثرگذار است که تا
روزها درهمان فضا غرق می باشم.
یک وقتی خدمت سیاه سنگ
صمیمانه عرض کرده بودم که تو نباید کارهایی که دیگران می کنند انجام دهی.
آرزوی من اینست که
از "مرزهای ممنوعه" گذر
کنی. زیرا، نویسندگان متعهد و محبوب شجاع ترین ها بوده اند.
سال ها پیش سیاه سنگ وعده
داده بود که "رستم نامه" را می نویسد. این انتظار قدری طولانی شد و چشمان
ما هنوز و همچنان در راه آن می باشد. می ترسم که این پروژه بزرگ درنیمه راه
بماند و یا هم وقتی به انجام برسد که خاک گور در کاسه سر من ریخته باشد!
برای سیاه سنگ صحت، سلامتی
و توانمندی برای کارهای
بزرگتر و با ارزش ترآرزو می کنم.
///
چهارم جولای 2008
|