کابل ناتهـ، Kabulnath










































Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 
 
 

هزاردستان و هزار داستان دیگر

 

مهــدی مهـــدوی شهــمیرزادی
(شـــاعر، نویســــنده و پژوهشـــگر ایرانی)

 

خیلی خوشحالم برای این مناسبت نیکویی که برای بزرگداشت دوست خوبم جناب صبورالله سیاه سنگ فراهم شده است. او ارزش زیادتر از این دارد، زیرا شاعر شایسته است و آدم دارای تفکرات بهتر. از او کتابهای شعر و داستان دارم و نوشته های زیاد دیگر. نامه های قلمی فراوانی هم رد و بدل کرده ایم و همچنان صحبتهای تلفونی زیادی.

 

آغاز آشنایی ما برمیگردد به سال 1997 که نشریه "هــزاردســتان" را در سوید چاپ میکردم. من یک شماره آن را فرستاده بودم به آمریکا برای یک ماهنامه مشهوری به نام "پـــر". سیاه سنگ نام و نشانی مرا از طریق همان شماره "هزاردستان" که در مجله "پر" معرفی شده بود، یافته بود. او عنایت کرد، از اسلام آباد پاکستان با من تماس گرفت و برایم یک نامه مفصل نوشت. به این گونه پیوند دوستی صورت گرفت. ما سالها با هم نامه های خیلی خیلی مفصل نوشته ایم و تماسهای منظم داشته ایم.  از آنجایی که یک نوع وجه اشتراک در عرصه تفکر، اندیشه شعر و ارزشها و گرفتاریها مان در همیدیگر دیدیم.

 

روزی سیاه سنگ در یکی از نامه هایش به من گفته بود "ما خیلی شبیه همدیگریم". با خود گفتم برایم افتخار بزرگی بود که شبیه ایشان باشم. خوب آشنایی ما دوام بیشتر یافت. در سالهای 1998 تا 2000 چند بار تلاشهایی داشتم که او را بیاورم به سوید. من از اینسو کارهایی را راه انداختم و رهنمودهایی هم برایش داشتم، اما نتیجه نداد و ایشان سرانجام رفتند کانادا که خوب به هرحال بهتر از سوید است.

 

سیاه سنگ از کانادا هم با من تماسهای منظم قلمی و تلفونی داشته است. یک روز زنگ زد، گوشی را برداشتم و حس کردم که صدایش را از بسیار نزدیک میشنوم. با خود گفتم: جالب است. او از خانه اش از کانادا تلفوت میکند و من اینهمه از نزدیک میشنوم. بعد آگاه شدم که او از ستاکهولم زنگ میزند. به سوید آمده بود برای دیدار دوستان و همچنان برای اشتراک در کدام برنامه فرهنگی که از سوی کلوپ قلم راه اندازی شده بود. گفت: ساعتی بعد میتوانم بیایم به دیدار تان. گفتم: به به! چه خوب! و نشانی دادم. ساعتی بعد در زدند. دیدم سه مرد بزرگوار آمدند، یکی شان با قد خیلی بلند و دو تن دیگر به نامهای انجنیر نادر عمر دکتور اکرم عثمان نویسنده رمان خوبی با عنوان "کوچه ما". در وافع آن آقای جوان سیاه سنگ را آورد نزد من و دکتور عثمان را برد به یک شهر دیگر و گفت چند ساعتی برمیگردم.

 

آنها رفتند و من به سیاه سنگ گفتم: حالا من و تو استیم، ولی ماشاءالله این قد و قواره را من انتظار نداشتم! خندیدیم. چهار پنج ساعتی با من بود، افتخار بخشید و سرفرازم کرد. زیاد صحبت کردیم و بسیار خوش گذشت. بعد آن دوست جوان آمد و گفت سیاه سنگ را واپس میبرم. خیلی خواهش کردم شب در کلبه من بمانند، اما نمیشد.

 

سیاه سنگ ده یازده سال پیش دو کتابش را به من فرستاده بود و چندین نوشته اش را. یکی از آن کارها تحقیق جالبی بود در مورد "هایکو" که به معلوماتم افزود. شعرهایش را که میخوانم میبینم که عنصر اجتماعی در آن زیاد است. فورم خوب و مضامین عالی دارد. در واقع قلم خوبی دارد. من کارهایش را میپسندم. اکثراً شعرهای سیاه سنگ نیمایی و آزاد اند. او به شاملو کمتر نزدیک میشود و گاهی پهلو میزند به مهدی اخوان ثالث. از نظر فورم قشنگ است. از نظر برداشت هم قشنگ است. ساختار بسیار خوبی دارد. گاهی قافیه های "بجا" می آورد، به گفته نیمایوشیج مانند زنگ شتر در آخر بندها. به خصوص در شعر "خداحافظ" از مجموعه "های آذرشین" که من آن را دیکلمه کرده ام. من هم شعر سرودی ام که با آن شعر ارتباط مضمونی دارد و در حقیقت منظری از افغانستان و ایران است. البته من در این اواخر جرقه های شعرم را پاسخ نمیگویم، زیرا مصروف باز نویسی رمانی استم. و مشکلاتی دارم با سن و سالم. (مهدی مهدوی هشتاد سال دارد و از دوستهای نیمایوشیج و جلال آل احمد است. ف. آتش)

 

گفتم وقتی قد و قواره سیاه سنگ را دیدم، رفتم دوباره داستان دردناک "جســتجو" در مجموعه "اگر بهار نیاید" را خواندم. این داستان که تقریباً سی سال سال پیش در باره برادرش نوشته شده، برای من بسیار خوشایند است. سیاه سنگ در همین داستان کوتاه توصیفی دارد از بهلول که برادر راوی است. بهلول جایی در باره خودش میگوید "تو ببین اوه که این قد و قواره ما بلای جان ما شده ..." من وقتی سیاه سنگ را دیدم و باز وقتی این داستان را خواندم، دریافتم که چه تعریف جالبی بود. البته خود این قصه که اولین داستان در مجموعه "اگر بهار نیاید" است، خیلی دردناک است.

 

دکلمه شعـــر "خـــداحـافـــظ" به آواز مهـــدی مهـــدوی شهـــــمیرزادی

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ۷٩             سال چهـــــــــارم                   اسد    ١٣٨۷                 اگست 2008