درود
بر شما وهمکاران قلمي شما وبسايت وزين کابل ناتهـ!
کارهاي فرهنگي شما قامت بالا است زيرا از نوک خامه
نويسندگان شما بي غش مي تراود. اقدام نيک شما و قدرداني از برادر مبارز و
پا به زنجير زندانيان زمان خلق و پرچم که پايمردي اش در برابر مستنطقين
جلاد که او و همرزمانش را نجات داد و خود را در تاريخ جاودانه ثبت کرد.
گرچه من داکتر صاحب سياه سنگ را نمي شناسم او هم مرا
نمي شناسد. من در سياست يک روز هم پا نگذاشته ام، ولي شعرهاي زمان زندان او
را خوانده ام که نمايندگي از پايمردي آن مي کرد وهم دوستان همزنجيرش که
زندان محک است او را شير در زنجير گفتند.
من به پاس دانشمندي داکتر صاحب سياه سنگ گرچه شاعر
نيستم چند خشت از کلمات سر بسر کردم تا به قدر داني از داکتر صاحب سياه سنگ
بنيادي باشد يادگار.
با احترام
انجـينر روح افــــزا عثمان
شهـر گلف، تورنتوي کانادا
***
صداي نغمه اي زنجير مي آيد
ز پاي آبله امشب
که در ناي شرنگش
آواز پايمردي هاست
مگر دهليز تنگ است
يا شرنگ پاي اين مرد است
يا لرزه در اندام زندان است
که مي لرزاند
اين برج هاي پر از وحشت
چه اسرار است در پاي اين زنداني چناري قد
که ميخواند سرود سرفرازي هر ميخ کفش پاي او
مگر آن رستم ديروز
به زنجير است
و يا است هيبت محمود در تن اين مرد
و يا آن شهسوار داغگاه غزنه ي پار است
که از سم پاي شعر آن اين نغمه در گوش است
بلي از سر زمين غزنه اين قامت چنار بلند بالاست
که بر زير پايش قامت زندان مي لرزد
سرود هستي و آزادي هرتار موي او ميخواند
تو اي خرس قطبي کي تواني بست
پاي اين شير مرد راه آزادي
که سرتا پاي او سياه سنگ است
نگردد قامتش محو با داس و چکش هرگز
که اين است آن چنار قامت بالا
که از قصر کرملين مي توانش ديد
و اين مرديست که در پايش زنجير نغمه مي خواند
و از يک گوشه ي چشمش زندان مي لرزد
مگر کور خواندي که
رستم بسته ي در زنجير
نمي بيني زنجيرها مي زيبد در بازوي اين مرد بلند قامت
که در هرنغمه ي زنجير
هزار اسرارآزادي
هزار اصرار پايمردي
در جبين پاک اين مرد است
که چشمان خورشيد مي بيند
نه هر کوري که دست او عصا دارد
***
|