ایکاش مجــال و مهــلت بیشــتر
می بود تا با جــزییات در باره یک یا چند اثر مشــخص داکتر صبورالله ســیاه
ســنگ می نوشــتم. از آنجایی که متاســفانه وقت کم اســت، این چند نکته را
با یک نگاه کلی و شــتابنده بیان می دارم:
زندگی در محیط برونمرزی
محـــدودیت ها، رنج ها و دردهای فراوان دارد. این ناگواری ها را نمی توان
با شــرایط درون کشــور یا ســرزمینهای همزبان و همســایه از جمله
کشــورهای آســیای میانه مقایســه کرد، زیرا در آنجا فضا برای کارهای
فرهنگی اندکی بازتر اســت. اما در اینجا انواع فشــارها مردم را، به ویژه
هنرمندان و آفرینشــگران را که دارای عاطفه رقیق و روان حســاس می باشند،
آرام آرام ولی به شــدت تحـت تاثیر درمی آورد. اما کســانی که همت بلند و
روح تســلیم ناپذیر دارند، در هر جایی که باشــند، زمینه مســتحکم خود را
می ســازند و در پناه ســایبان فــرهنگ خود با ایســتادگی و نیرومندی زندگی
را پیش می برند. آنها ارزشــها و اصالتهای ناب فرهنگ خــود را با چیزی
معاوضه نمی کنند.
صبورالله ســیاه ســنگ از همین
دســته نخبه گان اســت. او در هر ســرزمینی که رفته، زمین زیر پای و چــتر
فراز ســر و محیط پیرامون خود را با بهره گیری از برترین ارزشــهای فرهنگی
به دســت خود مهیا ســاخته و در کمال آزادگی به کار مســتقل ادبی/
فرهنگی پرداخته اســت. او در کانادا نیز در میان خانه اش، از هوای فـــرهنگ
و ادب شــرق تنفس می کنـد و باهمان شــور و حال شــرقی به آفرینش و پژوهش
می پردازد.
کسـانی که با کارکردهای سـیاه
سـنگ آشـنایی عمیق دارند و شـعرها و نوشــته هایش را منظم می خوانند، به
این نکته معتقد اند که او بدون شــک یک چهره شــاخص، مطرح و قابل مکث در
گستره ادبیات امروز ماســت. شــعر ســیاه ســنگ برای من ســرمشــق اســت و
میتوانم او را نماینده راســتین شــعر امروز افغانســتان بخوانم.
باید گفت که تعـداد شــخصیتهای
چند بعدی در افغانســتان از شــمار انگشــتان دســت بیشــتر نیســت.
خوشــبختانه ســیاه ســنگ یکی از همین ســیماهای چند بعدی ســرزمین ماســت.
همه می دانیم که کارهای او چه در عرصه های شــعر و داســتان، چه در ســاحات
نقد و پژوهش و چه در عوالم ســیاســی نویســی و تاریخنگاری کارهای دســت
اول اند. حجم دســتاوردهای گرانبار فرهنگی ســیاه ســنگ مخصوصاً در بخـش
ترجمه واقعاً برجســته و چشــمگیر اســت.
اینجا در شــهر تورنتو کمتر
نشــســت و برنامه ادبی فرهنگی خواهد بود که در آن نامی از ســیاه ســنگ و
نوشــته ها و ترجمه های تازه اش به میان نیاید. رســانه های چاپی زیادی را
می شـناسـم که نوشـته های او را از ســایتها برگزیده و در صفحات شــان
بازتاب می دهند. البته، خودم نیز ترجمه های او را از طریق مجله وزین
"آشــیان" به طیف
وســیعتر خوانندگانی که دســترســی به انترنت ندارد، می رســانم.
ســیاه ســنگ را به یک دلیل
خاص دیگر هم دوســت دارم و هم ارج قایلم، زیرا او نماد جاودانگی فرهنگ
کشــور من اســت. در هر ســرزمینی که او برود، معنویت چند هزار ســاله من
در همانجا از آوارگی نجات می یابد، فرهنگ من همانجا رشــد می کند، زبان من
آنجا شــگوفا می شــود، و ادبیات من در هوای آزاد آنجا نفس می کشــد و
هســتی خود را اعلام می دارد.
من به نوشــته های ســیاه سـنگ
عشــق می ورزم، زیرا می بینم که این یادگارهای گرامی می توانند برای رونده
گان راه معنویت و اصالت سـرمشــق باشــند.
البته در همین مقطع خواهشــی
هم از صبورالله ســیاه ســنگ دارم و آن اینکه او و محـــدود چند تن
گرانمایه گان دیگر میتوانند عظمت و عمق فرهنگ غنامند ما را به جهانیان و
به ویژه به جامعه انگلیســی زبان غرب و شــرق بشــناســانند. همانگونه که
آثار گهربار جاودانه گانی چون حافظ، خیام، مولانا و عطار از طـــتریق ترجمه
جهانگیر و جهان پذیر شــدند، سـیاه ســنگ می تواند با پیشـکش نمـــودن
ارزنده ترین کارهای هموطنانش به زبان انگلیســی، ادبیات ما را از ســایه
ســار عزلت و نشناخته ماندن بیرون بکشــد.
علاوه بر نکاتی که برشــمردم،
یکی از شــاخصه های کار ســیاه ســنگ جا دادن مایه هایی از عناصر طنز
درنوشــته هایش اســت. مثلاً او واژه زیبا و جدیدی را به میان آورد به نام
"غمپیوتر"
که در میان نویســنده گان و خواننده گان وبلاگ ها و وبســایت ها و در مجموع
در بین بسیاری از کاربران کمپیوتر به ســرعت پخش شــد و به اصطلاح گل کرد.
در جهان امروز تقریباً همه کس
به نحوی از انحا با کمپیوتر آمیخته اســت، یا بهتر اســت بگویم با کمپیوتر
آغشــته اســت. به این معنا که هر شــخص در هر موقعیتی که قرار دارد،
صرفنطر از اینکه روز را با چه دردســرها و مصروفیت هایی پشــت ســر
گذاشــته، باز هم از کوچکترین فراغت موقت خود اســتفاده کرده و ســری به
کمپیوتر می زند. وقتی می بینیم که آمیختن به آغشــتن مبدل شــده، نتیجه
همان اســت، یعنی غم کمپیوتر در هیچ حال از ســر بیرون نمی شــود. از جانب
دیگر با اینهمه وابســتگی، اگر کمپیوتر دچار کدام عارضه یا مشــکل تخنیکی
شــود، آنگاه ثابت اســت که به
"غمپیوتر" تبدیل
میگردد.
از کاربرد اصطلاح
"غمپیوتر" یک خاطره هم
دارم. چند ســال پیش، زمانی که جهت ســهمگیری در یک برنامه فرهنگی به ایران
دعوت شــده بودم، آنجا شــاعر ســرشــناس ایرانی آقای علی رضا قزوه به من
گفت: آقای راعون! از این اصطلاح "غمپیوتر" که در نوشــته
هایت می آوری، خیلی خوشــم می آید. در پاســخ گفتم: شــما لطف دارید، اما
این اصطلاح از ســاخته های صبورالله ســیاه ســنگ اســت که من هم خیلی
خوشــم آمده و آن را بیشــترینه به جای کمپیوتر به کار می برم!
در پایان می خواهم بگویم که با
تاســف زیاد ســیاه ســنگ را از نزدیک ندیده ام، اما میتوانم بگویم به قدری
در شـعرها و نوشـته هایش زیسـته ام که گویی عمری را با او زیر یک سـقف و در
بین چهار دیوار یک خانه و کاشــانه ســپری کرده باشــم. شــنیده ام که می
گویند قامت بســیار بلند دارد، اما به نظر من قامت نوشــته ها، ســروده ها،
ترجمه و پژوهشــهایش از آنهم بلندترخواهد بود.
در نقش یک دوســتدار و هواخواه
ادبیات و فرهنگ، من به هر انســان، از هر ملیت یا هر گوشه جهان که باشــد و
به هـــر زبان و اصالتی که بپردازد، احترام قایل اســتم، چـــه رســد به
آنکه این شــخص یکی از پایه های اســتوار فرهنگ و ســرزمین خودم یعنی
صبورالله ســیاه ســنگ باشــد که همزمان به چند زبان می پردازد.
ســبز باد ســیاه ســنگ با هر
قلم و قدمی که برم یدارد.
|