کابل ناتهـ، Kabulnath






































Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 
 
 
پيام دکـتور صـادق فطـرت ناشـناس
 

 

 محترم ايشــور داس مســئول ســايت وزين کابل ناتهـ!

به مناسبت راه اندازي برنامه هاي ويژه بزرگداشت برای هنرمندان، شاعران، نويسندگان و انديشمندان در جريان حیات شان، بهترين مراتب تبريکات مرا بپذيريد. شما با اين کار تان واقعاً در راه خدمت به ادب و فرهنگ افغانستان اقدام بزرگي کرده ايد. همچنان تشکر از فريبا جان آتش صادق که با شما در اين برنامه سهم گرفته و زحمت تايپ کردن پيام هاي تلفوني را پذیرفته است.

 

انگلستان/ هژدهم جولاي 2008

=================

 

آشنايي تلفوني من با داکتر صبورالله سياه سنگ در جنوري سال گذشته شروع شد. او ميخواست چيزهايي در باره زندگي من بداند و آن را بنويسد. جالب اين است که او از سالها پيش در نظر داشت که به زندگي شخصي و هنري من  بپردازد، اما نظر به گفته خودش از کساني شنيده بود که بعضي وقتها برخورد من با اشخاص آنقدرها خوب نيست.

 

اولين باري که داکتر سياه سنگ به من زنگ زد، پس از صحبت هاي مقدماتي، مستقيماً همان موضوع چگونگي پيشامد مرا چنانی که شنيده بود، ياد کرد. هر دو خنديديم و بعد من دلايلم را بيان کردم که چرا يگان بار برخوردم با مردم خوب نيست و گفتم: وقتي ببينند که "طرف" خندان است و از کنارش استفاده هايي هم ميشود، کار خود را پيش ميبرند و رفته رفته مايه درد سر ميشوند. به همين جهت، از همان اول خود را کمي جدي ميگيرم.

 

به هر حال، او پرسش هايش را مطرح ساخت و من فراز و نشيب زندگي خود را از دوران طفوليت تا امروز برايش قصه کردم.

 

نکته مهم در زندگي من اين است که اگر خوشبختي هاي خود را حساب کنم، از شمار انگشت هاي يک دست زياد نمي شوند. برترين همه آنها آشنايي با داکتر سياه سنگ است.

 

در بيست، بيست و پنج سال اخير، تعداد زيادي از مردم در افغانستان، پاکستان و اينجا در غرب با اصرار از من خواسته اند که خاطرات زندگي شخصي و هنري ام را بنويسم. جواب من تا امروز همين بوده که من نه سياستمدار بوده ام و نه دولتمدار و نه رهبري کدام حزب يا گروه را به دوش داشته ام که در نزديک ساختن مليتها يا ملتها نقش داشته باشم. حتا در جمع هنرمندان هم مانند هنرمندان ديگر که مثلاً هفته دو يا سه شب در خانه ميباشند و بيشتر در برنامه ها و محافل هنري مصروف اند، آنقدر اجتماعي نبوده ام. من عمدتاً خانه نشين و گوشه گير استم و زيادترين وقتم را با خانواده ام سپري مي کنم. در افغانستان هم کدام نقش برجسته نداشتم که کتاب خاطراتم بتواند براي مردم مايه انتباه يا سرمشق شود. از سوي ديگر، به اين باور استم که نوشتن کار بسيار مشکل است و در باره خود نوشتن از آنهم مشکلتر.

 

ميخواهم به تکرار بگويم يکي از بهترين خوشبختي هاي من آشنايي با داکتر سياه سنگ است که سنگيني همين بار گران را از شانه هاي من برداشت و به دوش خود گذاشت. البته قسمی که پيشتر هم گفتم، شناخت من با داکتر سياه سنگ شناسايي حضوري نيست. من او را نديده ام و او هم ميگويد که تا امروز مرا نه از نزديک و نه از دور ديده است.

 

برگرديم به کارکردهاي داکتر سياه سنگ، وقتي آثار بسياري از شاعران و نويسندگان  افغان را چه در داخل و چه در خارج از کشور در نشريه ها، در انترنت يا در گردهمايي ها خوانده يا شنيده ام، متوجه شده ام که او يک سر و گردن بالاتر از بسياري هاست. نوشته هاي داکتر سياه سنگ چه از لحاظ دقت و چه از نگاه فخامت و صلابت کلام هميشه براي من ارزش خاص داشته اند. گرچه همه آثارش را نخوانده ام، اما با خواندن هشت تا ده مقاله اش به همان نتيجه رسيدم که پيشتر گفتم: يک سر و گردن بالاتر بودن از بسياري کسان ديگر

 

وقتي او به نقد يعني جدا کردن سره از ناسره و نشان دادن صحت و سقم ميپردازد، اصولي بودنش را ميبينم. من در فرهنگ نقد نويسي داکتر سياه سنگ بزرگي و بزرگواري شخصيت اش را يافته ام.

 

يکي از اين نقدها با عنوان "چند آفرين و ايکاش و ايدريغ" در سايت "فردا" پخش شده بود که دقت نظر، موثق بودن و قوت قلم داکتر سياه سنگ در اين نوشته واقعاً تحسين برانگيز است.

 

به نظر من بزرگترين شايستگي در انديشه و نوشته هاي او مبرا بودنش از هرگونه وابستگي قومي، زباني، سمتي، مذهبي، سياسي و نژادي است. تا جايي که شنيده ام زبان مادري و پدري داکتر سياه سنگ فارسي است، با اين حال وقتي در برابر اتهامات نازيبنده بر زبان پشتو به بحث و استدلال ميپردازد، وسعت نظر و عظمت کارش ديده ميشود. من اين را صرفاً در نقش يک پشتو زبان نميگويم، اگر گوينده هر زبان ديگر جهان هم ميبودم، باز هم به همين صراحت و وضاحت ميگفتم و موضعگيري نيرومند داکتر سياه سنگ را در دفاع از زبان پشتو قلباً تاييد و تمجيد ميکردم.

 

پشتو زبان مادري و پدري و رشته تحصليي من است. دکترايم  را هم در ادبيات پشتو گرفته ام. اما اگر خودم ميخواستم چيزي به رسم پاسداري از زبان پشتو تهيه کنم، هرگز نميتوانستم با آن موشگافي و ارائه آنقدر مثالها و اسناد موثق که داکتر سياه سنگ نوشته است، بنويسم.

 

گذشته از فارسي/دري و پشتو و انگليسي، او بر زبان هندي هم در گفتار و هم در نوشتار به شکل عام و تام مسلط است. من که يک عمر را در هندوستان سپري کرده ام، ميتوانم هندي و اردو را به رسم الخط اردو که مثل فارسي و عربي منتها با چند حرف و نشانه زيادتر نوشته ميشود، بخوانم و بنويسم، اما رسم الخط و الفباي زبان هندي را که مانند انگليسي از چپ به راست نوشته مي شود، نميدانم. داکتر سياه سنگ از طريق همين رسم الخط با زبان و ادبيات هندي آشنايي دارد، آشنايي هم نه در سطح ذوقيات بلکه به مراتب بالاتر و عميقتر.

 

در مسايل سياسي و بررسي اوضاع جهان و افغانستان تا جايي که نوشته هاي داکتر سياه سنگ را ميخوانم يا صحبتهايش را ميشنوم، ميدانم که قضاوتش چقدر بيطرفانه و انساني است. من بارها کساني را ديده و شنيده ام که اگر از موضع بيطرفي هم وارد بحث هاي جدي شده اند، در آخرين تحليل، ملاحظه ها و مصلحت هاي خفيف يا شديد سمتي، زباني، عقيدتي و ايديولوژيک شايد آگاهانه و شايد ناآگاهانه در گفته هاي شان حلول کرده است، اما در بحثها، قضاوتها و نتيجه گيريهاي صادقانه داکتر سياه سنگ تا امروز چنين گرايشي ديده و شنيده نشده است.

 

ما دو نفر طي چهار ماه اول سال گذشته، جمعاً در حدود چهارصد ساعت صحبت تلفوني کرده ايم. من در اين جريان دريافتم که داکتر سياه سنگ نه تنها دکتور جسم و جان، بلکه طبيب روح و روان هم است. مهمتر اينکه او يک انسان بسيار خوب است، چه در پيشامدها و برخوردها و شيوه صحبت کردن و چه در عرصه هاي ديگر زندگي.

 

در پايان با کمال افتخار ميگويم که من کسي مانند داکتر سياه سنگ را نميشناسم و اگر بسيار بسيار سختگير باشم، خواهم گفت کسي مانند او را کمتر ميشناسم.

 

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ۷٩             سال چهـــــــــارم                   اسد    ١٣٨۷                 اگست 2008