کابل ناتهـ، Kabulnath




















































Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 
 
 

همباور دیروزم، بر تو درود و سلام!
 

 

 

ناگزیرم مقدمهء این سیاه مشق را نیز به سالهای بسیار بسیار پیشین برگردانم که افغانها به آیین های هندو و بودایی و زردشتی ایمان داشتند و در فراز و فرود زندگانی خویش از روی نیاز و عجز دست دعا به سوی آسمان بلند کرده از خداوند یکتا یاری می جستند.

 

روشن هست سده ها پیش آنگاه که دین مقدس اسلام در مقام عقیده اکثریت باشندگان این سرزمین جا گرفت، مانند دیگر شاخه های زندگی، بخش فرهنگ هم بی تغییر نماند. پسانها روش هایی در عمل پیاده گردیدند که نابودی آثار فرهنگی و تاریخی باورمندان غیر اسلام را در قبال داشت و نتوان درین مختصر به آن پرداخت.

 

بیخی به یاددارم، در مکتب روزی در ساعت درس ادبیات فارسی، معلم مان با چه وجد و شوری، شعر"نوای کهسار" استاد عبدالرحمن پژواک را به خوانش گرفت و هر مصراعش را با قدرت تمام به توضیح و تفسیر پرداخت.

 

هزار خم مست نکند می پرستان را                   چنان که ذره خاکی وطنپرستان

 

هوای شمالی و سرسبزی تاکستان کوهدامن مرا به خموشی نگذاشت و بیدرنگ گفتم که راستی هندوان افغان مانند امروزضعیف نه بل در آن برهه زمان خیلی خیلی شجاع بوده اند و حقارتی را که قدرت اکثریت به روح و روان اقلیت احاله میدارد، نمی شناختند.

 

درشب و روزی که « ما باشندگان دیرینهء این سرزمین» را می نوشتم، حقیقت تلخی بر من سایه افگند و دل شکسته متوجه شدم که از یک سو ادعا میکنیم که افغانها تاریخ ده هزار ساله یا هفت هزار ساله دارند ولی منابع نوشتاری که به زبانهای فارسی و یا پشتو مهر تایید بر پیشانی این ادعای راستین بگذارد، از شمار انگشتان دست کمتر خواهد بود نه بیشتر و آنهم یا در کوه قاف کتابخانه های بیرون مرزی و در عمق بحر فراموشی که کس نتواند به آسانی به آن ره یابد.

 

تنها ابوریحان البیرونی به حال و روز مردمان پیش از آمدن عربها به سرزمین ما، ـ در جمع مؤرخین پیشینه ـ ، یک مقدار بیشتر قلم زده است و بس. تاریخ نگاران معاصر بسیار بسیار کم زحمت کاوش و پژوهش مبنای ادعای داشتن تاریخ ده هزارساله را پذیرا شده اند.

 

حضرت ملا فیض محمد کاتب هزاره که جایگاه ویژه در تاریخ نگاری کشورمان دارد، در کتاب "نژادهای افغان"، چند بار از مردم دیرینهء افغانستان یعنی هندوان افغان، به نیکویی یاد میکند.

 

شادروان میر غلام محمد غبار هم در اثر ارجناک "افغانســـتان در مسیر تاریخ" مختصر ولی با حرمت یادواره هایی از آن عصر و مردم دارد.

 

سوگمندانه در برخی آثار دیده میشود که نیاکان افغانها را "کفار" نامیده اند و ویرانی ها و نابودی آثار تاریخی نیاکان شان را ارزشی قایل نشده، هیچگونه غم و اندوهی را به خود راه نداده اند که این بی تقاوتی سخت افسوسناک هست و دلآزار.

 

در آثار ادبی سالهای پسین خیلی کم حتی تا مرز هیچ، یادواره یا حرفی از جامعهء هندوان افغانستان که شایسته ذکر باشد، به دست نیاورده ام.

 

از کودکی به لندی مشهور:

یار می هندو زه مسلمان یم                   د یار د پاره درمسال جارو کومه
 

و هو دختر دیوان، بی بی رادو جان         لاله ره قسم دادم که رادو ره نسوزان

شنیده آمده ام.

 

داستان نویسی را زیارت نکرده ام که داستانی از دوستی، همسایه گی و همدلی ویا گونه ای از روابط اجتماعی و فراتر از عشق، یک افغان مسلمان و هندو را با پرداخت ادبی ارائه کرده باشد.

 

سرود پردازان سالهای پسین هم روش پیشینیان را پیگیر بوده اند. دستکم یک نمونه از همنفسی و همدلی در دههء دموکراسی، کودتای داوود خان و شکست قوای سرخ در افغانستان مقدس، در سروده هایی هیچ کدام شاعر نامبردار دیده نشده است.

 

از شماری هندوان درس خوان شنیده ام که بار نخست حضرت مونالا خال محمد خسته اصطلاح بسیار نیک « لالا» را که در صفحات شمال افغانستان به برادر کلان اطلاق میگردد و در پنجابی هم اسم عام برای بزرگان جنس نر می باشد، نادرست تعریف کرد و آن را بگونهء « لاله » راهی مطبوعات ساخت.

 

نویسنده بلند مرتب و اندیشمند گرامیم جناب رزاق مامون، در سالهای 2002/2003 داستان کوتاهی داشت به نام "گیتا" از یک دختر هندو و پسر مسلمان که در بسیاری تارنماها نشر شد. به پندار این قلم در آن داستان هم به صفای عشق که تحفه خداوند و به پندارهندوان یکی از دلایل خلقت دنیا میباشد، کمتر پیامی داشت تا مسآله مذهب و زورگویی.

 

جناب جنرال محمد نبی عظیمی گمان کنم در رمان "سایه هول" خویش در یکی  دو جای همسایه قهرمان را "لاله هندو و هندوی هم سایه اش" یاد میکند که باور دارم سوگندی را که در زمان پذیرش وظیفهء نظامی و حزبی به رسم "تحلیف" یاد کرده بود، شکسته است، زیرا کاربرد این اسم عام  که می شد آن را به یک اسم خاص تغییر داد، برابری و برادری اعضای خانواده شریف افغانها را بیان نمی کرد.

 

برای نخستین بار مجله و سایت « فـــــردا » جرئت و شهامت نشر مطالب مربوط به افغانهای پیش از اسلامی شدن افغانستان را انعکاس داد و یادداشت هایی ازین هیچمدان قلم شکسته را به نشر و چاپ سپرد که از نام هندوان افغان سر تعظیم به درگهء دست اندرکاران شان فرود می آورم.

 

این حسرت و ایکاش را آنوقت امید و دادرسی پیدا شد که استادم داکتر صبورالله سیاه سنگ، در اکتوبر 2005، دیوالی این جشن نور و روشنایی را برای هموطنان هندوباور خود، تحت عنوان "همباور دیروزم، دیوالیت مبارک" تهنیت گفت و در واقع دریچهء بازتاب مطالب هندوان افغان را از سوی نویسنده ایکه باور دیگر دارد، باز کرد که بیشک آغاز بود با محبت و صمیمیت و حرمت به شهروندان سرزمین واحد مان افغانستان.

 

بازگشایی این باب خجسته را نوشته های استادان گرامی و اندیشمندان سترگی چون جناب داکتر اکرم عثمان، نصیر مهرین و داکتر بشیر سخاورز تقویت فرمودند و فرآورده  ادبی این عرصه محدود به نشر مطالب ذوقی نماند بلکه به مسایل تاریخی و فرهنگی جامعهء هندوبار افغانستان گسترش یافت. مهرخداوند بر ایشان باد تا این سلسله را پایانی نباشد.

 

آسمایی و آتش همیشه، آیا دیینکار را ندیده اید؟، نیرنگ های گناه در بیگناهی رنگها، راکهی گره پاکتر از ابریشم، آتشگاهم کجاست؟ نوشته هایی اند از صبورالله سیاه سنگ که قطع نظر از بازتاب عالی ترین نثر ادبی، معتبرترین ماخذها، در موارد بودیزم و آیین هندو در افغانستان، چرا و چون علامه فارقهء امر شده از سوی طالبان و وضع نامناسب و موقف نابرابر قوانین موضوعه در مقابل هندوان افغان بوده است.

 

با دریغ و درد که سلسلهء « گمشدهء نازنین میان همالیا و هیرمند » بنابر کمی وقت به سکتگی روبرو شد که ان شاء الله در همین نزدیکی ها از سر گرفته خواهد شد.

 

فراتر ازین بخش اختصاصی کابل ناتهـ، سلسلهء "و آن گلوله باران بامداد بهار"، که بیشترین خواننده را نصیب شده است، در واقع کاوش تاریخی است تا ارائه یک نثر ادبی و سلیقه یی.

 

خویشتن را سرفرازمیدادم که میزبان این این پژوهش تاریخی استادم هستم و برای شما مژده میدهم که همزمان با نشر بخش فرجامین آن، دنباله "گمشدهء نازنین میان هیمالیا و هیرمند" زندگینامهء شهید محمد موسی شفیق که در برگیرینده حقایق نشر ناشده زندگی آن شادروان است، جسته جسته تقدیم خواهند شد.

 

جناب استاد گرانقدر صبورالله سیاه سنگ،

 

فــرزانگان عرصه قلم و فرهنگ دراین برنامهء ویژه به کارها و تلاش های فرهنگی شما، مرحبا گفته و به آنها ارج گذاشته اند، لذا من در حد و حصر نیستم که اندرین راستا حرفی بنگارم غیر از آنکه از همتای بی هتما، برای شما و خانوادهء نجیب تان صحت و سلامتی و پیروزی مزید آرزو بکنم. البته این آرزومندی من، شیفته وار تداوم همدلی و یاری شما و دیگر استادان عظیم فرهنگ افغانستان، بطور خاص مؤسسین کابل ناتهـ، در آفرینش و بازتاب مطالب بکر را همراه دارد.

 

با حرمت عظیم

ایشر داس

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ۷٩             سال چهـــــــــارم                   اسد    ١٣٨۷                 اگست 2008