سایت
کابل ناتهـ
با مدیرت آقای ایشور داس ، به سلسله گرامیداشت از شخصیت های نامدار
فرهنگی- اجنماعی کشور، اینبار نیت کرده تا از شخصیت فرهیخته و محبوب
داکتر صبورالله سیاه سنگ
تکریم به عمل آورد، از این جهت به گرداننده سایت کابل ناتهه تبریک
میگویم.
نوشتن در باره کارکردهای جناب
سیاه سنگ،
شخصیت ممتاز فرهنگی- اجتماعی وسیاسی کشور ، کار ساده وآسانی نیست. سیاه
سنگ، فرهیخته مردی است که هم نویسنده بلند مرتبت است ، هم مترجم چیره دست
است، هم شاعرتوانا است.هم پژوهشگر دقیق النظراست وهم مبارز نستوه و مصمم
است. پرداختن به ابعاد مختلف این اندیشمند پرکاروکم نظیرکشورکار کسانی است
که یا درعرصه های مزبور صاحب صلاحیت و متخصص اند یا به اصطلاح سالها با
او کنده به دوزخ برده اند، نه چون منی که خیلی ناوقت در دیار غربت دست
دوستی وارادت به سوی ایشان دراز کرده ام .فقط دراینجا با اشاره به
چندنکته و چند خاطره میخواهم سهمگیری خود را در این گرامیداشت اعلام
کنم.
من با نوشته های پرمایه، با وزن وحاوی پیام مردم دوستانه وآگاهی دهنده و
بسیار سودمند جناب سیاه سنگ ، سالها قبل که کابل عزیز هنوز به ویرانه وتل
خاکستر مبدل نشده بود، آشنائی پیدا کرده بودم. دریک کلام گفته میتوانم که
از آن زمان تا این دم ، من در هیچ نوشته ایشان سخنی که در آن گرافه گوئی ،
خود محوراندیشی، خوارکردن دیگران ، مبالغه گوئی وبرخلاف واقعیت های تلخ
زندگی روزمره مردم باشد ندیده ام ، بلکه جنبه های آفرینشی وابتکاری
در هر نوشته اش درخشندگی خاصی دارد.
در دیار غربت ، رغبت وعلاقمندی من به نوشته های وی زمانی بیشتر از پیشترشد
که دیدم صبور سیاه سنگ ، در راستای احساس شریف وفاق ملی وجانبداری از راستی
ودرستی ، در نقدی مفصل تحت عنوان «
چند آفرین وایکاش وای دریغ برکتاب سالار عزیز پور»
برکتاب «پژوهشی در گسترهء زبان و نقدی بر عوامل نا به سامانی آن
در افغانستان" ، با حوصله مندی ودقت عالمانه خیلی منصفانه نکاتی را برجسته
ساخته که هر آدم سلیم العقل وواقعیت نگر آنرا تائید میکند.بطور مثال ، وی
درهمان نقد،زیرعنوان فرعی «گناه
پوهنتون و بيگناهی دانشگاه!»
چند پرسش راچنین مطرح کرده بودند:
"آقای
عزيزپور! آیا گاهی اندیشیده اید که در هفتاد سال زندگی پوهنتون کابل، "زبان
و ادبيات" در پوهنتون کابل در بيشتر از٩٩% حالات هميشه يک معنا داشت: زبان
و ادبيات فارسی؟... هزاران دانش آموز [پشتو زبان] پوهنتون کابل، هفتاد سال
آزگار، آموزش هرچه زودتر فارسی را با جان و دل پذيرفته اند، و شما حتا نام
"پوهنتون" را نميپذيريد! گناهش چيست؟ روشن است: "پشتو" بودن!
در چشم عزيزپور گناه واژهء "پوهنتون" روشنتر از آفتاب است:
"پشتوبودن" و نه "بيگانه بودن". اگر چنين نيست، چرا نميخواهد يا نميتواند
با واژه های غيرفارسی زيرين نيز آشتی ناپذير باشد: راديو، تلفون، تلويزيون،
ايميل، انترنت، فکس، بانک، موتر و ...؟ شايد بگويند اينها واژه های
پرهيزناپذير اند. خيلی خوب! از آنها ميگذريم؛ آيا نامبرده با اين واژه های
بيگانه نيز آشتی ناپذير است: عشق، شعر، غزل، مصراع، خطر، حرف، جامعه؟ آنهم
هيچ، دور نه نزديک، چرا سالار عزيزپور اين واژه های آشناتر از فارسی ولی
غيرفارسی را مانند "بم دستيهای زبان پشتو" از گسترهء زبان و
ادبيات فارسی برون نمی اندازد؟ خانم، جنگل، هندوانه، ميز، اتاق، خان و چند
هزار واژهء ديگر؟ چرا؟»
تاثیر این بیان وطن پرستانۀ سیاه سنگ برمن چنان بود که بلا فاصله بعد از
خواندن آن ، به وی در یک پیام برقی تبریک گفتم وکاپی کامل آن نقد را از وی
خواستم . ایشان لطف کردند وآن نقد را برای من فرستادند.
روزی درتلیفون ازمن پرسید: آیا مقاله ایکه در مورد
اسحاق ننگیال
نوشته ام، خوانده ای؟ گفتم نه خیر، گفت: پس آنرا هم برایت میفرستم، اما
بعد از خواندنش نظرت را در مورد پرداخت آن برایم بگو! گفتم بچشم.
مقالۀ مفصل در باره اسحاق ننگیال شاعر جوان ولی فقید ننگرهاری را از قلم
سیاه سنگ خواندم و آنگاه بود که من به عظمت روح واندیشۀ اسحاق ننگیال پی
بردم و چون جناب سیاه سنگ با صداقت ودرستی سیمای این شاعر پشتون را به
خواننده فارسی زبان معرفی کرده بود، برای سیاه سنگ از این لحاظ تبریک گفتم
واعتراف کردم که اگر او دست به چنین کاری نمیزد، من هرگز قادر به شناخت
مرحوم اسحاق ننگیال نمیشدم. سیاه سنگ گفت: حال که این نوشته خوشت آمده، پس
لطفاً نوشته مرا در باره
رحمت شاه سائل،
شاعرنازک خیال زبان پشتو هم از نظر بگذران! گفتم بچشم. وآنرا نیز برایم
ایمیل نمود ومن با دلچسپی عمیق آنرا خواندم.وبا خواندن آنها
اطلاعاتم بخصوص در مورد دوشخصیت فرهنگی پشتون مرحوم نگیال ومحترم سائل
کامل ترگردید. برای سیاه سنگ زنگ زدم وگفتم: شما با این نوشته های خود در
واقع نشان دادید که واقعاً یک انسان رسیده وبلند اندیشه و دارای سعه صدر
استید که غبار تعصب زبان وقوم ونژاد هرگز لوح ذهن شما را مکدر کرده
نمیتواند.از این جهت بشما تبریک میگویم وایکاش دیگر قلم بدستان افغانی مدعی
روشنفکری چون شما از مرزهای زبان و تبار میگذشتند و با نوشته های اینچنین
دلهای دوقوم را بهم پیوند میزدند، بجای اینکه سبب ایجاد کدورت ودل شکستگی
اقوام شریف ساکن دریک کشور یا یک شهر وحتی دریک قریه ویک کوچه میشوند.
بازهم از او خواستم تا اگر مطالب دیگری درعرصۀ شناخت شخصیت های فرهنگی
پشتون داشته باشد برایم بفرستد، وبازهم مقالت خیلی زیبا و با محتوائی در
باره
حمید مومند
برایم فرستاد که از خواندنش بسیار فیض بردم وباردیگر برایش ایمیل دادم واز
او بخاطر اینگونه کارهایش شادباش گفتم. او در جوابم گفت: میدانی جناب
سیستانی صاحب! من بجای شعله ورکردن آتش نفاق ملی، که متاسفانه برخی از
روشنفکران ما سخت به آن مصروف اند، پروژۀ بزرگی روی دست دارم و بدین وسیله
میخواهم برای ایجاد تفاهم و وفاق ملی و نزدیک کردن اقوام پشتون و تاجیک
ودیگران، کاری کنم. بنابرین در صدد استم تا آثار رجال وشخصیت های فرهنگی
پشتون را یکی پی دیگر از پشتو به فارسی ترجمه کنم و در دید قضاوت خوانندگان
فارسی زبان بگذارم تا مردم فارسی زبان با اندیشه ها وافکار فرهنگیان پشتون
بیشتر آشنا شوند و از این طریق دست دوستی و برادری بهم بدهند. دیدم که
داکتر سیاه سنگ خیلی عالی تر از ما می اندیشد، گفتم سیاه سنگ عزیز!
پیشنهاد میکنم در این پروژه نامهای عبدالباری جهانی و داکتر ناشناس وزرین
انخوررا هم شامل بسازید، زیرا که هرکدام از این افراد در راه غنامندی
فرهنگ وادب وهنر پشتو، بسیار خدمت کرده اند و در میان پشتونها از عزت ومقام
بلندی برخوردارند.جواب داد: بسیار تشکر که یاد دهانی کردید.چندی
بعد خبرشدم که پروژه داکتر ناشناس را روی دست گرفته است و در پهلوی آن
روی اشعار محمد امین ملنگ جان، شاعر ملیگرای پشتون نیزکار میکند.
دراینجا میخواهم از صمیم قلب ازداکتر سیاه سنگ عزیز که دست به چنین کارهای
سترگ وماندنی زده اند، تشکر کنم، و به هموطنان پشتون خود این پیام اساسی
نویسنده را برسانم که روشنفکران وقلم بدستان پشتون نیز می بایستی از این
نویسندۀ گرامی بیاموزند و بتاسی از وی ، آنهاهم همت کنند و در معرفی چهره
های نامدار تاجیک تبار یا فارسی زبان کشور از راه ترجمه یا تحلیل وتجزیه
آثار شان به زبان ملی پشتو اقدام نمایند، تابدین وسیله تفاهم ملی
بیشترفراهم آید و اختلافات زبانی وقومی از ریشه خشک گردد ومردم افغانستان
همه باهم برادر وار به کار اعمار افغانستان زخم دیده و ویران بپردازند.
گرچه باور دارم که ۹۵ درصد پشتوزبانان کشور با زبان فارسی اشنائی دارند
وتحصیل کردگان پشتون بدون تعصب تحصیلات عالی خود رادر پوهنتونها بزبان
فارسی به پیش می برند و در استفاده از آثار فارسی هیچ مشکلی ندارند.
آقای سیاه سنگ در نخستین ماه های تجاوز قشون سرخ برکشور، بیشتر از هفت سال
را در زندان پلچرخی سپری کرده و صدمات وشکنجه های رژیم کابل را با گوشت
وپوست واستخوان خود حس کرده است، و شاید داستانهای تکاندهنده ای از شکنجه
وآزار دژخیمان زندان داشته باشد.
با ابراز تاثر عمیق از جفایی که درحق او رفته ، جای مسرت اینست که سیاه سنگ
عزیز از زیر ساطور دژخیمان "خاد" که نابودی روشنفکران رقیب خود را شاید
پیروزی برای خود می پنداشتند، زنده مانده است. وقتی می بینم یک چنین
استعداد وانرژی کار ونوشتن ومطالعه وترجمه و...و در وجود ایشان هست که در
وجود هزاران تن دیگر از مدعیان عرصه های مختلف فرهنگی وسیاسی سراغ نمیشود،
میخواهم
تولد دوباره
وی را به همه روشنفکران واندیشمندان وطن پرست کشورتبریک بگویم.
من شنیده ام که داکتر سیاه سنگ در زندان موردشکنجه های توان سوزی قرارگرفته
که پیامد آن شکنجه ها تا امروزهم او را رنج میدهد و راحت وآرامش صحی را
ازوی سلب کرده است، مگر باوجود این، بازهم مینویسد وچه درست وعالی وزیبا
مینویسد که درهرنوشته اش انسان توانائی قلم واندیشه وقوت بیان را میتواند
ببیند واز آن بیاموزد. نوشته های سیاه سنگ مصداق این مقوله معروف است که:
«سخنی که از دل برخیزد، لاجرم نشیند بردل » بردل من که چنین است، از دل
دیگران خبرندارم.
صحت وعمرپربار برای سیاه سنگ عزیز خواهانم.
سیستانی ، سوئد/۱۲/ جون ۲۰۰۸
|